ماه تو اگر بتابد ای عشق، بگذار شبم سیاه باشد
من، من رو به تمام خلق گفتم، ای بغض غریب دردمندان
باید که شهید آسمان بود، در برزخ حرص و نان و دندان
علیرضا آذر
شروعه قصه یادم نیست چجوری شد نفهمیدم
یهو دیدم که از موهات گلایِ اطلسی چیدم
شروع قصه یادم نیست بلا از آسمون اومد
نگام کردی و بعد از تو جنون پشته جنون اومد
علیرضا آذر
ما جوونیِ هَمو سوزوندیم ... ما یه عمریه بدهکارِ هَمیم
من از این سر، تو از اون سرِ زمان ... خاطرات کهنه رو ورق زدیم
هفته ها پشت سر هم اومدن ... ولی یه قدم به سمت هم نیومدیم
علیرضا آذر