مشکلات جوانان ما در جامعه چیست؟

  • شروع کننده موضوع آیدا.ف
  • بازدیدها 235
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

آیدا.ف

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/07
ارسالی ها
5,830
امتیاز واکنش
35,457
امتیاز
1,120
سن
20
نه تنها تفاوت مکانها در جوامع مختلف که تفاوت زمانی در یک جامعه واحد نیز می تواند منشأ تغییر عوامل مشکل زا باشد. روزگاری نه چندان دور، در جوامع خودمان، جوان تا به اصطلاح سبیلی سیاه می کرد و صدایش دورگه می شد، بزرگترها هم وظیفه خود می دانستند تا سر و سامانی برایش فراهم کنند. زندگی ها ساده و دوست داشتنی بود. فاصله های کمتر، صمیمیت های بیشتر را بهمراه داشت توقعات کمتر، آرامش و لـ*ـذت بیشتری به زندگی ها داده بود. گاهی چند نسل را در یک خانه دور هم می دیدی که با صفای خاصی روزگار می گذارنند. اتاق پدربزرگ و مادر بزرگ، اتاق پدر و مادر و اتاق فرزندان با عیالشان همه دور یک حیاط گلین و در اطراف باغچه کوچک گلی یا تک درخت زیبایی بود. بچه ها برای دیدن خاله و دائی و عمووعمه،سال به سال منتظر عید یا عروسی و عزایی
نمی شدند. خواهربرادرها، پدرومادرها، و بچه ها همه و همه، هر روز همدیگر را
می دیدند، مشکلات یکدیگر را خوب می شناختند و مشکل گشای هم بودند. البته این از الزامات معماری و امکانات شهر نشینی آن زمان بود، اما هر چه شهر ها بیشتر توسعه یافتند و امکانات سهولت معیشت بیشتر شد، الزامات دیگری را به دنبال خود آورد. خانه ها کوچک تر و مرفه تر، نیازهای مادی خانواده ها به هم کمتر و در نتیجه استقلال و دوری آنها از یکدیگر را فراهم کرد. آن زمان کسب و کار و زندگی هم پیچیدگی امروزین را نداشت، جوان تا به سن بلوغ می رسید، حرفه ای هم از پدر و یا دیگران آموخته بود و همزمان با بلوغ جسمانی از نظر اجتماعی نیز رشد لازم را جهت تشکیل زندگانی بدست اورده بود. اگر نگاهی به سن ازدواج پدربزرگها و مادر بزرگها نه پدران و مادران خود، داشته باشیم می توانیم این واقعیت را در یابیم که در گذشته های نه چندان دور پسران و دختران جوان، همزمان با بلوغ، ازدواج
می کردند و چه بسا در مواردی که نویسنده خود نیز سراغ دارد، برخلاف امروزی ها که فاصلة عقدها تا ازدواج ها بخاطر تهیة جهیزیه، ادامه تحصیل و نظائر آن است، آقا داماد انتظارشان فقط برای بلوغ کامل جسمانی عروس خانم بود. هر چه از آن زمان به زمان خودمان نزدیکتر می شویم، شاهد افزایش تدریجی سن ازدواج در میان نسل های واسط بین خودمان و آنهائیم.

مشکلات جوان امروز

از همین روست که برای شناخت مشکلات نسل فعلی باید به گذشته برگردیم، ببینیم چه عواملی باعث این تغییر و افزایش تدریجی در سن ازدواج شده است. شناسائی آن عوامل و برنامه ریزی بنیادین و اساسی برای حذف و یا در مواردی چنانچه از ضرورتهای زندگی امروزین باشد، پذیرش اصل و برخورد با تبعات منفی آنهاست که می تواند ما را در رسیدن به حل یکی از مشکلات جوانان یعنی افزایش سن ازدواج مددنماید. خداوندی که ما را آفریده، در یک مقطع سنی به همگان توان جسمی و بلوغ جنـ*ـسی را عطا فرموده است. غـ*ـریـ*ــزه جنـ*ـسی در خلقت خداوندی، برای بقای نسل بشری است و استفاده درست و بهنگام آن می توان سلامت فرد و جامعه بهمراه داشته باشد. خداوند عالم غـ*ـریـ*ــزه جنـ*ـسی را به بشر برای آنکه آنرا سرکوب کند یا با روش های نادرست ارضاء نماید نداده است. جوانی که در ۱۶ یا ۱۷ سالگی به بلوغ می رسد تا سن ازدواج، در جامعه امروزی چه باید بکند؟ پاسخ به این سؤال را چوامع غربی، در آزادی و بی بندوباری یافته اند، که ناشی از افکار و تعلیمات فرویدیسم است، داروی مسکنی که دردهای دیگری را به دنبال خود خواهد آورد و نا بهنجاریهای بمراتب بدتری را برای آنها بوجود آورده است. هر چند ما با روش های عملی غربی جهت رفع نیازهای جنـ*ـسی اختلاف اساسی داریم، اما نمی توانیم چشم بر برخی واقعیت ها بپوشیم که مبنی و خاستگاه فکری این روش ها بوده اند. آنها برای مبارزه با عقده های ناشی از سرکوب غرایز و پیامدها و تبعات منفی آن راه کارهایی را برگزیده اند که هیچ گاه و در هیچ شرایطی نمی تواند با اعتقادات جوامع مسلمان سر سازگاری داشته باشد. جوامع مسلمان ازدواج شرعی و قانونی را تنها راه حل این موضوع می دانند. حال یک جوان مسلمان در جوامع امروزین چه راه و چاره ای دارد؟ آیا این اطمینان وجود دارد و یا می توانیم این توقع را داشته باشیم که دختران و پسران ما امروزه در اوج بمباران دنیای رسانه ها، همه بدون استثناء می توانند مریم مقدس (س) و یوسف پاک (ع)، زمانه باشند.

عوامل افزایش سن ازدواج

در گذشته های نه چندان دور، با ساختار جوامع ان روز و پائین بودن سن ازدواج ها، مشکلی در این زمینه وجود نداشت. از آن روز تا بحال چه عواملی موجب افزایش سن ازدواج گردیده با کدام آن عوامل می توان و باید برخورد حذفی داشت و با کدام آنها باید ساخت چون از ضروریات است و تنها برای تبعات منفی آن برنامه ریزی نمود. عواملی که با آنها باید برخورد حذفی داشت، عبارتندازآداب ورسوم وتوقعات و سنت های غلط و دست و پاگیر که ابتدا باید آنها را شناخت و سپس ارزشهای مثبت را جایگزین نمود. این امر وظیفه نهادهایی نظیر روحانیت، رسانه ها و مراجع فرهنگی است. مشکلی اساسی است که با سالیان آمده و یک شبه نیز نمی توان آنرا رفع نمود.کار تحقیقاتی و کارشناسی و حوصلة اجرایی می خواهد و هر چند که جای سخن در این مقال زیاد است، ولی از آنجا که هدف اصلی این نوشتار نیست به همین مختصر بسنده می شود.

یک جوان امروزه، اگر خیلی جوان موفقی بوده باشد و مراتب تحصیلی را تا حد لیسانس بدون وقفه و با موفقیت گذرانده و دوران نظام وظیفه را هم سپری کرده باشد، یک جوان بیست و پنچ ساله ای است که تازه آماده بکارشده، ولی به خیل بیکاران پیوسته است. بنابراین مشکل بیکاری نیز عامل عمده دیگری است که افزایش سن ازدواج را در پی دارد، این امر نیز برای بررسی، ریشه یابی و راه کارهای اجرائی خواص خود، مقال و مجال دیگری را می طلبد. گرانی و تورم و بخصوص غول مسکن، هر کدام نقش ویژه ای در این فرایند دارند.

از عوامل دیگر در افزایش سن ازدواج جوانان، طولانی بودن زمان تحصیلات است. آیا
می توان با این مسأله نیز نظیر بیکاری یا آداب و رسوم دست و پا گیر، برخورد نمود و راه حل را در زدودن و از بین بردن آن دانست و یا آموزش و تحصیل علم از ضروریات زندگانی امروزه است و دانائی محوری اساسی هر جامعه ای است که بخواهد در جهان امروز با عزت، حیات سرافرازانه داشته باشد.

در جوامع گذشته، بجز آنانی که پی تحصیلات دینی و حوزوی بودند، دیگر دبستان و دبیرستان و دانشگاهی نبود و در مکتب خانه ها هم، تحصیل علم در خواندن و نوشتن و آموزش قرائت قرآن کریم و برخی متون ادبی نظیر حافظ خلاصه می شد و اینها همه زمان زیادی نمی برد. کمی بعدتر، خواندن و نوشتن و داشتن سواد چند کلاسه مثلاً تا ششم دبستان و به اصطلاح داشتن تصدیق ششم برای تصدی برخی پست های حساس نظیر رئیس بلدیه (شهرداری) بودن کافی بود و اگر دیپلمه ای آن پیدا می شد،استحقاق وزارت داشت.

آن روزگار گذشت و اینک تا چندی پیش اگر مشکل دیپلمه های بیکار را داشتیم ، این روزها معضل تحصیل کرده های دانشگاهی بیکار را داریم ، این امر نمی تواند شاخص مثبتی باشد بلکه نمودار ناهماهنگی بین نیازها و امکانات در جامعه است و در مواردی ناکارآمدی درعملکرد نهادهای مسئول در جذب و کار آفرینی برای نیروها ، علیرغم نیازهاست . در حال حاضر بناچار زمان بری دوران تحصیلات خود عاملی اساسی در افزایش سن ازدواج است . غربی ها به گمان خود مسئله را حل کردند و اکنون در تبعات دیگری گرفتارند .

ما چه باید بکنیم ؟ کسب دانش از ضروریات اجتماعی و از آموزه های اساسی دینی ماست ازدواج و بخصوص ازدواج زود هنگام مخصوصاً در مورد دختران از سفارشهای موکد روایی واعتقادی ماست . وضع موجود را همه می بینیم . وضعیت ایده آل در این رابـ ـطه چگونه میتواند باشد؟ آیا می توان همزمان با طبیعت و خلقت خداوندی یعنی بلوغ جسمانی ، شرائطی فراهم آورد که جوانان رشد و بلوغ اجتماعی لازم را هم درزمان حاضر کسب کرده باشند .

راه کارهای اجرائی

در گذشته فاصله ای میان بلوغ جسمانی و رشدوبلوغ اجتماعی جوانان نبود ،آیا در حال حاضر می توان راه کارهایی اندیشید و این فاصله را به حداقل رساند ؟ آیا می توان بر خلقت خداوندی اشکال گرفت که چرا معاذالله ،سن بلوغ را در این سنین قرار داده است و یا اشکال از ما و برنامه ریزی های ماست . آیامی توان با برنامه ریزی صحیح آموزشی و کاهش دوران تحصیل در مقطع پیش از دانشگاه ،‌همزمان با بلوغ جسمانی ، حداقل وضعیتی پایدار و آینده مشخصی را نیز برای جوان امروز ترسیم نمود . آیا می توان با مطالعه نیازهای واقعی جامعه به متخصصین و تحصیل کرده های دانشگاهی و پذیرش متناسب با این نیاز و هدایت سایر جوانان به مشاغل و نیازهای دیگر در جامعه هم برای جوان تحصیل کرده دانشگاهی و هم برای سایر جوانان ، آینده شغلی را تنظیم و تضمین نمود ؟

زمان بر بودن دوران تحصیلات ، عاملی آشکار در افزایش سن ازدواج است . برای کاهش این زمان بری به دو صورت میتوان برخورد نمود . یکی اصلاح دروس و دیگری تنظیم و تغییر زمان بندی دورانهای دبستان ، راهنمایی ودبیرستان است . بدیهی است نمی توان از مواد ودروس ضروری علمی کاست .

البته اصلاح و حذف و یا درمواردی اضافه نمودن برخی مواد درسی و کاربردی و به روز تر کردن آموزش ها امری ضروری است و همواره در گذشته هم وجود داشته است .ولیکن هرگز درچارچوب یک طرح کلی،اساسی وهماهنگ باکلیه مقتضیات اسلامی نبوده است .این اصلاحات هیچگاه در قالب یک نگرش عمیق و بنیادین که بخواهد بنیان آموزشی را تغییر دهد که بر اساس یک الگوی غربی شکل گرفته است، نبوده است . این واقعیت را باید بپذیریم که ما با توجه به باورها وارزش ها،امکانات، استعدادها و نیازها و توانمندیهای خود؛ یک برنامه و زمان بندی بومی و ملی را درامر آموزش تدوین نکردیم و همان برنامه زمانی آموزشی را که سالها قبل از انقلاب نیز در این سرزمین اجرا می گردید ،پیروی و ادامه دادیم . غافل از آنکه این الگوی غربی ، دوازده سال از عمر عزیزان ما را گرفته و در نهایت هر ساله جمع کثیری از دیپلمه های پشت کنکور مانده را روی دست ما باقی می گذارد . افرادیکه نه تنها از عمر و نوجوانی و تحصیل آموزش خود بهره چندانی نبرده و آموزش های آنها در صورت عدم ورود به دانشگاه، کاربرد و فائده ای برای آنها نداشته است . بلکه هزینه وسرمایه های ملی نیز در این زمینه بهدر رفته است .تنهاحاصل از این دوازده سال ، یک خواندن و نوشتن است که آنهم را برخی به درستی فرا نگرفته اند .

از آن گذشته اگر ما طبق اعتقادات و باورهای خود بخواهیم جوان مسلمان،عفیف و سالمی داشته باشیم ، باید با کوتاه تر کردن و کاربردی تر نمودن آموزش در پایان دوران آموزش قبل از دانشگاه،برای آنانکه موفق به وورد به دانشگاه نمی شوند حداقل مهارت و کارائی جهت جذب به بازار کار فراهم آوریم تا جوانان ما اولین و بنیادی ترین عاملی را دارا باشند که برای تشکیل زندگانی مستقل ، ضروری است و آنهم امراشتغال است.غربیها هر چقدر که دوران آموزش جوانان طول بکشد از نظر عفت و پاک دامنی جوانان خود نگرانی ندارند، حتی در مدارس به آنها آموزش مسائل جنـ*ـسی نیز می دهند که چگونه عمل کنند که دچار ایدز یا بیماریهای مقاربتی نشوند . ما که تفاوت بنیادین اعتقادی و عملی با آنها در این زمینه داریم و نگرش کاملاً بیگانه با نگرش آنها داریم ،اما همان روشی را در امر آموزش از نظر زمان بندی و زمان بری دوره های آموزشی داریم که آنها نیز دارند و اینجاست که حکایت همان حکایت الاغ لنگ و سودای سواری و سپه سالاری است ، با روش و ابزاری معیوب و نامتناسب به دنبال اجرای اهداف عالی و متعالی رفتن است .

البته آنچه محدوده های طبیعی توان بشری است ، رعایت آنهم امری بدیهی و ضروری است . مسلماً چنانچه کسی برای تقلیل زمان بری ، توصیه به اموری نماید که از بدیهیات و تجربیات پذیرفته شده در امر آموزش است مسموع نخواهد بود .مثلاً اگر کسی توصیه به شروع دوره دبستان در سنینی کمتر از آنچه توان یک کودک است داشته باشد که به تجربه نظائر این موارد در مسائل آموزشی به اثبات رسیده است . مواد و دروس علوم نیز چیزی نیست که بومی و غیر بومی داشته باشد ( البته علوم انسانی حساب جداگانه‌ای دارد ) اما روشهای کسب علوم
می تواند ، برنامه ریزی بومی و محلی داشته و مطابق با نگرشها و هدفهای اساسی مختلف ، روشهای کسب متفاوت را نیز در پی داشته باشد مسلماً آنچه در یک نظام آموزشی بر اساس اهداف اسلامی و منافع ملی طراحی و برنامه ریزی شده باشد ، روش هائی خاص و متفاوت در برخی زمینه ها و مخصوصاً از نظر زمان بندی را طلب می نماید . دختران و پسران در جامعه ما در حدود حداکثر۱۶ سالگی به بلوغ کامل جسمانی می رسند ، و حداقل دو سال در اوج هیجانات جنـ*ـسی را قبل از ورود به دانشگاه در اتمام دوره متوسطه می گذرانند . آیا
نمی توان راه کارهائی اندیشید و حداقل ۲ سال از طول دوران آموزش پیش از دانشگاه را کاهش داد . آیا این امر با حذف برخی دروس غیر ضروری برای آنانیکه در حد دیپلم خواهند ماند و یا انتقال برخی از این دروس به دوره های پیش دانشگاهی عملی نیست . آیا چه ضرورتی دارد که سال تحصیلی ما عملاً بین ۷ الی ۸ ماه در سال بیشتر نباشد . آنچه به طور قطع در این زمینه می توان بیان نمود آنکه حداقل یک سوم از یکسال شمسی از عمر با ارزش دانش آموزان ما در تعطیلات میگذرد . آیا با تجدید نظر ، اصلاح و مختصر تغییراتی نمی توان حداقل سالی حدود یکماه از این تعطیلات طولانی را کاست که دراینصورت جمعاً خود بخود ، یکسال در کل دورة تحصیلی ، فرصت تحصیلی فراهم میگردد . و بطور طبیعی یکسال از زمان دوران تحصیل کاسته می شود . با حذف و اصلاح دروس نیز ، کاهش حداقل یکسال دیگر عملی است. تمامی این اقدامات برای کاهش دوران تحصیلی پیش از ورود به دانشگاهها است و هدف از آن کاهش تفاوت سن بلوغ جسمانی با سن بلوغ و رشد اجتماعی است و فائده آن تعیین تکلیف سریعتر و مشخص شدن وضعیت آینده جوانان است . اگر در گذشته همزمان با بلوغ جسمانی بلوغ اجتماعی جوانان نیز از نظر اشتغال و وضعیت آینده زندگی بطور کامل فراهم بود، بدین طریق نه به صورت کامل و نهائی ، بلکه خط سیر و آینده هر جوان زودتر تعیین می گردد و با تعیین و تشخیص این آینده ، افراد و خانواده ها می توانند برای امر ازدواج فرزندان خود با روشن بینی و آینده نگری بهتری تصمیم بگیرند .البته بدیهی است که تمامی جوانان پس از اتمام این دوارن به دانشگاه ها راه نمی یابند زیرا هم ظرفیت پذیرش دانشگاه ها محدود است وعلاوه بر آن جامعه نیز نیاز به مشاغل گوناگون دیگری دارد بی تناسب بودن امر پذیرش دانشجو در دانشگاه ها و نیاز جامعه از عوامل دیگری است که موجبات بیکاری تحصیل کردگان دانشگاهی را فراهم میکند . در حالیکه برای برخی مشاغل ونیازهای اجتماعی ، کمبود احساس می گردد . کمتر کسی است که برای برخی کارها و مشاغل فنی و تعمیراتی مربوط به نیازهای روزمره، به کارگاهی مراجعه نموده و بلافاصله بدون نوبت دهی به کار او رسیدگی شود. این نشانگر آن است که درجامعه ای که بسیاری به دنبال کار می گردند ، تقاضا و ظرفیت خالی برای برخی مشاغل فنی وجود دارد . تحقیق، سنجش و برأورد نیازهای گوناگون ، بهمراه برنامه ریزی آموزش فنی و حرفه ای متناسب با آن ، می تواند این نیاز دو جانبه را برطرف سازد . یعنی هم خدمات مفید به تقاضای جامعه داده شود و هم افراد بیکار را جذب بازار کار نماید .

حذف عملی دو واژه پشت کنکوری و دیپلمه بیکار

برنامه ریزی آموزشی ما می تواند به نحوی باشد که ما از دو واژه دیپلمه بیکار و یا پشت کنکوری مصداق و معنایی درجامعه نداشته باشیم . در حقیقت کنکور ،یا مسابقه ورود به دانشگاه نباید پس از اتمام تحصیلات دوره متوسطه برگزار گردد و در یک آزمون چند ساعته و توأم با دلهره ،‌سرنوشت تحصیلی را به نحوی رقم زد که در آن نقش شانس نیز بی تأثیر نیست. بلکه این مسابقه ورودی باید حداقل دو سال قبل از اتمام دورة ده ساله تحصیلی پیشنهادی پیش از ورود به دانشگاه تمام شده باشد و در دو سال پایانی دوره ده ساله ، آنانکه شایستگی ادامه تحصیل دانشگاهی برای آنان فراهم است ، دروس خاص پیش دانشگاهی خود را بگذرانند . یعنی دوره دانشگاهی اسماً و عملاً یکی باشد . وفقط پذیرفته شدگان دانشگاهی در آن به تحصیل بپردازند، نه آنکه جمع کثیری از آنان پس از کنکور از ورود به دانشگاه بازمانده و حرفه و فنی نیز نیاموخته باشند . آنانکه موفق ورود به دوره های پیش دانشگاهی نمی شوند در دو ساله پایانی ، تنها به فراگیری آموزشهای فنی و حرفه ای متناسب با نیازهای هر منطقه و محل بپردازند بعبارتی دیگر پشت کنکوریهای ما دو سال زودتر تکلیف شان مشخص شده و در نتیجه آموزش های لازم را برای ورود به بازار کار می بینند .

و به این ترتیب واژه دیپلمه بیکار یا پشت کنکوری نیز خود بخود بدون مصداق می‌گردد . البته زبدگان این گروه نیز امکان ادامه تحصیلات عالی طبق برنامه فعلی برایشان میسر است. آن دسته از دانش آموزان نیز که از پذیرفته شدگان مدارس پیش دانشگاهی هستند و تعداد کل آنها با ظرفیت پذیرش دانشگاهها برابری دارد ، طی این دو سال دروس خاص خود را کامل تر و جامع تر از حالت فعلی گذرانیده و در یک آزمون نهائی دیگر و در کنکوری که هیچ پشت کنکوری ندارد .تنها برای تصاحب و ورود به رشته های مختلف در هر گروه به رقابت
می پردازند .

یعنی کسانی در کنکورنهائی شرکت می کنند که همه ا زدو سال پیش جز پذیرفته شدگان قطعی دانشگاهها بوده اند و طی این دو سال در مدارس پیش دانشگاهی حضور داشته و اینک رقابت نهائی آنها فقط حکم انتخاب رشته را دارد . البته هر دو گروه یعنی هنرجویان مدارس فنی و حرفه ای و نیز دانش آموزان مدارس پیش دانشگاهی طی دوره دو ساله خود آزمونهای متعددی را می گذرانند که نتایج آن آزمونها نیز در پذیرفته شدن آنها در سطو.ح بالاتر دانشگاهی و آموزشکده های فنی موثر خواهد بود . برای عملیاتی کردن این برنامه ها ، پس از اتمام دوره دبستان ، طی یک دوره حداقل سه ساله ، در مراحل و مقاطع مختلف و متعدد،
می توان به ارزیابی دانش آموزان پرداخت .مجموعاً هشت سال زمان مناسب و کافی برای سنجش توان و استعداد دانش آموزان است . پس از این دوران ۸ ساله در مرحله دوساله پیش دانشگاهی فقط پذیرفته شدگان قطعی متناسب با نیاز جامعه و ظرفیت دانشگاهها پذیرفته
می شوند و هر فردی بنابر توان وا ستعداد خود و برحسب نمراتی که در دوره ۸ ساله قبلی کسب نموده اند در یکی از گروه های ریاضی ، تجربی ، وغیره متناسب با ظرفیت پذیرش دانشگاهها مشغول به تحصیل می شود وجود این برنامه ،‌موجب جدی گرفتن و در نتیجه کاهش افت تحصیلی در کلیه مقاطع تحصیلی توسط دانش آموزان واولیای آنهاست.مزیت بزرگ این روش آن است که دوران پیش دانشگاهی عملاً‌به وجه تسمیه خود رسیده و برخی دانش آموزان این دوره بر خلاف وضعیت فعلی به جمع دیپلمه های پشت کنکوری نخواهند پیوست .

بلکه این گروه جذب مدارس فنی و حرفه ای شده و در دوسال آخر دوران متوسطه حرفه متناسب با نیاز جامعه و توان و استعداد و علاقه خود را می آموزند ا لبته این برنامه مستلزم گسترش کمی و کیفی مدارس فنی و حرفه ای است.هم رشته ها نیاز به توسعه و گسترش مطابق با نیازهای جامعه دارد و هم اساتید نیاز به بازآموزی و همچنین فضاها نیاز به توسعه دارند . هزینه صرفه جوئی شده ناشی از حذف دو ساله از دوران دوازه ساله ، می تواند در جهت توسعه مدارس فنی و حرفه ای بکار گرفته شود .

وضعیت تحصیلی دختران

از موارد مهم دیگری که نیاز به بازنگری اساسی دارد ، وضعیت تحصیلی دختران در جامعه است . آنچه مورد غفلت واقع می شود ، نقش اساسی زنان در تربیت افراد انسانی است . کم رنگ شدن اهمیت و جایگاه خانواده است .

زنان که خود مرد آفرینان روزگارند ، تحت تأثیر برخی تبلیغات فمنیست مأبانه رفاقت را به رقابت تبدیل نموده اند . برخی دست اندرکاران نیز ، از ترس آنکه به اتهامی گرفتار آیند ، مواضع اصولی خود را بیان نمی کنند . آنچه تبلیغ می شود امر برابری زنان و مردان است و ازآنچه غفلت می گردد امر نیازمندی مردان و زنان به یکدیگر است ، برابری در جائی مطرح می شود که برتری وجود داشته باشد ، حال آنکه طبق آیه کریمه هیچ برتری جز تقوا میان ابناء بشر از زن و مرد و سیاه وسفید و … نیست . تفاوتهای طبیعی در خلقت زن و مرد، اساس نیازمندی و همکاری و در نتیجه سکونت و آرامش است واقعیت آن است که زنان به مردان و مردان به زنان در وظایف و تکلیفی که بطور طبیعی به آنها واگذار شده نیازمندند . رسیدگی ، به امور فرزندان از بدو تولد و امر خطیر تربیت آنها ، زنان را بیشتر به مسئولیت های خانه و خانواده و امر تأمین معاش و دیگر نیازها، مردان را طبیعتاً بیشتر به مسئولیت های اجتماعی سوق می دهد امر مقدس و بسیار خطیر و ارزشمند خانه داری ،‌آنچنان تحت تأثیر هجوم ارزشهای دیگری قرار گرفته است و ارزش واقعی خود را از دست داده که امروز کمتر زنی است دوست داشته باشد . وی را خانه دار بنامند . ریشه یابی این انگیزه را
می توان در برداشت غلط از خانه داری دانست که با خانه نشینی در بعضی اذهان یکی دانسته می شود خانه داری مستلزم خانه نشینی نیست ، یک خانه دار در عین حضور در اجتماع
می تواند وظایف خویش را نیز به خوبی انجام دهد . در اینجا نیز باید فرق و مرز میان حضور و قبول مسئولیت مشخص باشد ، لازمه حضور اجتماعی هم تنها با قبول مسئولیت نخواهد بود یک بانوی خانه دار برای خانه داری بهتر نیاز به تحصیل و آموزش دارد و این امر می تواند در مدارس و حتی دانشکده های خاص با گستره وسیعی از رشته های مناسب زنان تدریس شود رشته های هنری و زنانه خاص به تنهائی موردنظر نیست رشته های مربوط به پزشکی و پرستاری روانشناسی مشاوره و وکالت ،‌تربیت دبیر ، علوم مذهبی و … که می تواند خدمات خاص خود را به قشر زنان انجام دهد ؛ نیز شامل عنوان رشته های مناسب زنان است .

بانوان دانش آموختگان دانشگاهی ،علاوه بر کارائی و ثمر بخشی به خود و خانواده های خود می توانند خدمات مشاوره و راهنمائی خوبی نیز به خانواده های دیگر بدهند ، اگر جامعه و نظامی برای امر خانواده و خانه داری بخواهد اهمیت قائل باشد ، باید نهادها و سازمانهای را برای خدمات اینگونه افراد ایجاد نماید و ارزش خدمات آنها را نیز بپردازد .

سخن در امر زنان و نقش و وظایف خطیر آنان در رابـ ـطه با ویژگیهای فطری و آفرینشی در این اشارت نمی گنجد . در امر آموزش های خود با توجه به نقش زنان و مردان طبق آموزه های اصیل اسلامی و بدون هیچگونه تأثیر پذیری از جنبش ها و گرایشات فمنیست مأبانه ، باید برنامه ریزی خود را داشته باشیم .

اجرای این امر مستلزم تغییر نگرش و روش های آموزشی از ابتدای دبستان های دخترانه تا پایان تحصیلات دانشگاهی است بدیهی است در مقطع پیش دانشگاهی و مدارس فنی و حرفه ای دختران و پسران ما در رشته های مختلف متناسب با ویژگیهای جنسیتی خود تحصیل خواهند کرد .

کارائی و بهره وری زنان در برخی مشاغل خاص بمراتب بیشتر از مردان است باید امکان حضور آنها در اینگونه موارد را به صورتی نهادینه و سازمان دهی نمود.

شما اگر اتومبیلتان صدمه ای ببیند ، آنرا نزد صافکار و تعمیرکار می برید اما اگر روزگاری دلتان شکست ، خسته وفرسوده شدید ، کسالت روحی پیدا کرده اید ، در مصاحبت همسر و مادر و خواهر ، بهتر نتیجه می گیرید یا دیگران ؟

تغییر و جهت دهی بعضی مطالب درسی و تطابق آن با ارزشهای اسلامی از ابتدای دبستان تا کتب معارف در سطوح بالاتر نیز امری ضروری است هنوز سارای ما انار دارد و دارا انار ندارد . چه اشکالی دارد که از همان ابتدا سارای امروز ما حجاب داشته باشد و دارای ما حیا . این یک مثال ساده دررابطه با تغییر وجهت دهی مطالب درسی مطابق با ارزشهای خودی است که از همین سارا و دارا شروع و موارد مشابه دیگر را نیز در بر می گیرد .

نیاز به اقدامات همه جانبه

سخن اصلی پیرامون راه کارهای تسهیل امر ازدواج جوانان بود با یک بررسی و بازنگری
می توانیم حداقل دو سال از دوران دوازه ساله پیش از دانشگاه را کاهش دهیم. اما ساده نگری است که تصور کنیم با این اقدام کل مشکل را حل کرده ایم این امر بستری را فراهم می نماید تا با اقدامات تکمیلی دیگر ، مشکل گشای این معضل گردد . در آیات کریمه قرآن کریم، آنجا که به ازدواج جوانان امر می فرماید ، خطابی عام دارد . خطابش به پدر و مادرها و خانواده ها به تنهایی نیست . با امر «‌انکحواالا یامی منکم والصالحین من عبادکم وامائکم….» مخاطب خود را کل افراد جامعه قرار داده است . در این خطاب هم پدر و مادرها ، هم افراد جامعه و هم مسئولین جامعه قرار دارند. نظام حاکمیت هم مسئولیت دارد آیا این مسئولیت با پرداخت وام ازدواج و امثالهم پایان می پذیرد یا برنامه ریزی های دیگری توام با نظارت دقیق بر اجرای آن طلب می نماید . برخورداری از تأمین اجتماعی از حقوق ملت در قانون اساسی جمهوری اسلامی است آنچه از تأمین اجتماعی در ذهنیت ها و عملکرد امروز ماست بیشتر ناظر به دوران بیکاری و بازنشستگی ، دارو و درمان و نظائر اینهاست . تأمین اجتماعی انسانها در این موارد از اهم وظائف است اما سئوال این است که آیا تأمین اجتماعی یک انسان در ابتدای جوانی نیزنمی تواند در این راستا قرار گیرد . با نگرشی به متوسط طول عمر در جامعه ما و با کسر آن مقداری که در ابتدای جوانی صرف می گردد تا یک جوان بتواند استقلالی در معیشت و زندگانی بدست آورد ، مقدار باقیمانده چقدر است؟

آیا بهترین سالهائی که می تواند در ارتقای شخصیت فرهنگی و معنوی بکار رود باید در دغدغه ها و نگرانی های مادی معاش سپری شود آیا همانگونه که در سنین پیری و بازنشستگی تأمین اجتماعی در نظر گرفته می شود ، نمی توان آنرا به این سالهای ارزشمند یعنی دوران تحصیل و جوانی هم تعمیم وگسترش داد . و به جای آنکه وامی یکجا پرداخت شود ، آنرا ماهیانه و در حد رفع نیازهای واقعی و اساسی به دانشجویان و کسانیکه مشغول به تحصیل در دانشگاه ها هستند و ازدواج نکرده اند پرداخت نمود و بازپرداخت آنرا پس از شروع به کار از آنها دریافت نمود و برای آنانکه آموزشهای فنی وحرفه ای لازم را فراگرفته اند و موفق به ورود به دانشگاهی نشده اند در قالب‌هائی که بیشتر تعاونی است ، وامهائی را جهت اشتغال آنها در نظر گرفت . حتی الامکان خوابگاههای دانشجویان متأهل را نیز گسترش داد وخیرینی را که بحمدا… در مملکت ما کم نیستند ؛ به این امر خداپسندانه هدایت نمود و از جانب دیگر فرهنگی را در میان جامعه رواج و گسترش داد و حمایت نمود که خانواده ها ، فرم معماری خانه ها را به نحوی در نظر بگیرند ، تا فرزندان جوان آنها نیز بتوانند با یکی دو اتاق اضافه در کنار انها زندگی نموده و از برخی امکانت نظیر سرویس و آشپزخانه و برخی وسائل خانگی بطور مشترک استفاده نمایند تا زمانیکه استقلال کامل مادی خود را به دست آورند . حمایت و تشویق از این فرم معماری ودر نظر گرفتن تسهیلات ویژه برای ساخت آن از جانب نهادهای ذیربط می تواند نتایج خوب و مفیدی را دراین زمینه ببار آورد . واقعیت آن است که نمی توان انتظار حل مشکلات را تنها از حاکمیت داشت ، همه افراد و پدر و مادرها نیز با همکاری خود می توانند نظیر گذشته های نه چندان دور با احیای سنت های خوب گذشته مشکل گشا باشند .

یکی از عوامل ازدواج زودهنگام در نسل های گذشته ، عدم وجود خدمت سربازی در آن دورانهاست . آیا در این زمینه نیز نمی تواند تجدید نظری صورت پذیرد ؟

آیا با در نظر گرفتن واقعیت وجودی ملت ما از نظر اعتقاد به نظام و فداکاری در این زمینه که آنرا بخوبی در گذشته به اثبات رسانده اند ، ما را بر آن نمی دارد که برای امر مقدس و ضروری دفاع از کیان نظام برنامه ای خاص خود هر چند مغایر با سایر نظامها داشته باشیم که از این امتیاز و ویژگی برخوردار نیستند آیا نمی توان با کاهش زمان خدمت سربازی ، گام بلند دیگری در راستای کاهش سن ازدواج بپردازیم . البته کمبود در این زمینه را با تقویت و افزایش استخدام در کادر دائم نیروهای نظامی و انتظامی جبران کنیم . که در این صورت ضمن تأمین نیاز در این امر حیاتی ، یعنی توان دفاعی کافی ، با استخدام و ایجاد اشتغال جدید ، گوشه ای از معضل بیکاری را نیز کاسته ایم .

چنانچه ما بتوانیم با اقداماتی نظیر کاهش زمان تحصیلی و خدمت سربازی ، زمان رشد و بلوغ اجتماعی و سن آمادگی ازدواج را از این حیث کاهش داده و به سن بلوغ جسمانی نزدیک نمایئم و از نظر تأمین اجتماعی جوانان نیز اقداماتی مناسب داشته باشیم باز جای این پرسش اساسی وجود دارد که با توجه به ساختارهای اقتصادی فعلی و وجود معضل بیکاری ، آیا این اقدامات به تنهائی می تواند مشکل گشا باشد ؟

مسائل جامعه انسانی در ارتباط پیچیده و تنگاتنگ و در تأثیری متقابل با یکدیگرند .

همه این اقدامات برای رسیدن سریعتر به اشتغال و در نهایت استقلال افراد است . اگر امکان اشتغال وجود نداشته باشد ، اقدامات فوق هم برآیندی منفی داشته و تنها بر سرعت و میزان رشد بیکاری افزوده ایم . بجای آنکه به کاهش سن ازدواج رسیده باشیم . اصلاح در ساختار آموزشی ، مبارزه فرهنگی با آداب و رسوم و توقعات غلط و دست و پا گیر گسترش تأمین اجتماعی ، واقدامات نظیر دیگر ، کاری از پیش نخواهد برد . مگر آنکه همگی توأم با یک اقتصاد سالم ، پویا و پاسخگوی نیازها باشد که بتواند موانعی نظیر بیکاری و گرانی و تورم، بخصوص در بخش مسکن را نیز چاره نماید . مسائل اقتصادی پیوندی عمیق با اخلاق و فرهنگ عمومی دارند و دارای تأثیرات متقابل بر یکدیگرند . اگر مشکلات اقتصادی مان را تسلسلی ، حلقه به حلقه بررسی نمائیم در پایان به نقش زیر بنایی و نه روبنائی اخلاق
می رسیم . برای مثال همین مشکل بیکاری، عوامل متعددی دارد که یکی از آنها را عدم سرمایه گذاری در بخش تولید می دانیم. در این رابـ ـطه عملکرد بانکها نقشی اساسی دارد که متأسفانه به اقرار برخی اساتید و بزرگواران حوزه ، درگیر مسائل ربوی است . از طرفی میدانیم اساس معاملات اسلامی ، اعتماد طرفین قراردادها و عقود به یکدیگر است که در قالب مزارعه ، مضاربه، شراکت و امثالهم شکل می گیرد . اما آنچه اینک در بانکها صورت می گیرد بر اساس عدم اعتماد طرفین قراردادها و عقود به یکدیگر است وگرنه هیچ دلیل دیگری بر ثبوت نرخ سود در معاملات بانکها وجود نداشت و بانکها می توانستند با اعتماد به مشتری ، پس از پایان قرارداد ، سود واقعی عملکردها را دریافت دارند . نه سود قطعی و ثابت و معین شده از ابتدا ، که این امر بانکها را از عقود واقعی اسلامی دور می سازد بنابراین در پایان سلسله علت ها ، به اعتماد آفرینی می رسیم که امری اخلاقی و معنوی است

بنا به فرموده امام راحل (ره):

« این مسلم است که از نظر اسلامی حل تمام مشکلات وپیچیدگی ها درزندگی انسان تنها با تنظیم روابط اقتصادی به مشکل خاصی حل نمی شود ونخواهد شد . بلکه مشکلات را در کل یک نظام اسلامی باید حل کرد و از معنویت نباید غافل بود که کلید دردهاست .»

( صحیفه نور ، ج۴،ص ۲۱۳)

راه حل نهائی ، اعتماد به قشر سالم و مومنی است که همواره در همه جوامع وجود دارند و راه اندازی صندوق های مالی کاملاً ‌اسلامی که بر مبنای این اعتماد، عقود اسلامی را به درستی اجرا می نمایند و واسطه مالی هستند بین سرمایه های خرد سپرده گذاران و سرمایه گذارانی که این سپرده ها را به جریان تولید و بازرگانی می اندازند .

بدیهی است با حمایت از این گونه صندوقها و توسعه آنهاست که به تدریج می توان به اقتصادی سالم دست یافت .

آیا راه حل اقتصاد ما ، افزایش احداث بانکهای خصوصی است که با درصد بهره بالاتر، هر روز بر نکبت اوضاع اقتصادی افزوده می گردد؟

سخن اصلی را فراموش نکنیم برای اینکه بتوانیم به نقش و رسالت الهی خود که تشکیل امت وسط ونمونه است برسیم ، باید که برنامه ریزی ها و الگوی های رفتاری ما کاملاً‌ منطبق با احکام شریعت مبین اسلام باشد . امروز مشکل اصلی جامعه ما مسائل جوانان است حل شایسته این معضلات راهنما و الگوی خوبی برای سایر جوامع مسلمان و حتی غیر مسلمان
می تواند باشد . که چشم امید به عملکرد ما دو‌خته‌اند . با الگوهای روشی غربی در بخش آموزش، اقتصاد و … نمی توانیم به اهداف بلند الهی خود برسیم . این اسب و الاغ های لنگ غربتی ، هرگز ما را به سپه سالاری نخواهند رساند بر ماست که هر چه سریعتر در تمامی بخش ها و نهادهای اجتماعی خود ، ساختارها و روش های بجا مانده از قبل را که با اهداف اسلامی سازگار نیستند با اقدامی کارشناسانه و محققانه ، از ریشه و بن تغییر دهیم تا از ثمرات شیرین آن ، فرد فرد جامعه امکان تنفس و زندگی در نظامی را بیابند که شرائط نیل به حیات طیبه در آن مهیا شده باش
 
بالا