اشعار کاربران نبض سکوت | رها.جیم کاربر انجمن نگاه دانلود
- شروع کننده موضوع Raha.jim
- بازدیدها 166
- پاسخ ها 8
- تاریخ شروع
پیشنهادات
Raha.jim
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2016/07/09
- ارسالی ها
- 98
- امتیاز واکنش
- 392
- امتیاز
- 0
- سن
- 28
دلا!میباید این غم را به کنج چاه بسپاری
ببینم تو بجز این درد دگر چیزی به بر داری؟
نباید این چنین باشد تورا اسودگی باید
تو غم برخود تراشیدی نکن دیگر چنین کاری
اگر عاثل شوی یکدم تو بینی نیست اینجاکس
که یارای غمت باشد تورا کس نیست دلداری
دل از دنیا بکن ای دل بسی اسانتر از دردست
کسی اینجا به فکرت نیست نداری تو دگر یاری
رها.جیم
ببینم تو بجز این درد دگر چیزی به بر داری؟
نباید این چنین باشد تورا اسودگی باید
تو غم برخود تراشیدی نکن دیگر چنین کاری
اگر عاثل شوی یکدم تو بینی نیست اینجاکس
که یارای غمت باشد تورا کس نیست دلداری
دل از دنیا بکن ای دل بسی اسانتر از دردست
کسی اینجا به فکرت نیست نداری تو دگر یاری
رها.جیم
Raha.jim
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2016/07/09
- ارسالی ها
- 98
- امتیاز واکنش
- 392
- امتیاز
- 0
- سن
- 28
توچه میدانی اسمان بهر چه آبی ست
تو که چشمت عمری ست در علف های زمین خرده گره
دلت اواره ی راهی ست
که از عمق نگاهت
جاری ست
و سکوتت سرشار ز اوازه قناری هایی ست
که تو را میخوانند
خلا ای چند تورا
در پس کوچه ی غم میراند
و تو می اندیشی...
این چه نوری ست که از قلب تو
اینک پیدا ست.؟..
حال اینجاست که در گرمی راهت
ریشه ی ان هرز ها میخشکد
و دلت ارام است
و به خود میگویی
اسمان بهر چه ابی ست؟؟؟
رها.جیم
تو که چشمت عمری ست در علف های زمین خرده گره
دلت اواره ی راهی ست
که از عمق نگاهت
جاری ست
و سکوتت سرشار ز اوازه قناری هایی ست
که تو را میخوانند
خلا ای چند تورا
در پس کوچه ی غم میراند
و تو می اندیشی...
این چه نوری ست که از قلب تو
اینک پیدا ست.؟..
حال اینجاست که در گرمی راهت
ریشه ی ان هرز ها میخشکد
و دلت ارام است
و به خود میگویی
اسمان بهر چه ابی ست؟؟؟
رها.جیم
Raha.jim
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2016/07/09
- ارسالی ها
- 98
- امتیاز واکنش
- 392
- امتیاز
- 0
- سن
- 28
با تمام عشق و احساسم گرفتار توام
گرچه بی وزنم ولی شاه بیت اشعار توام
همه ی هستی خود را تو به من بخشیدی
اگرم جان خودم را بدهم باز بدهکار توام
تو که در جان و دلم بذر جنون انداختی
گر شور ریشه ی ان خشک نگهدار تو ام
شده ام بستری خانه ی پر مهر دلت
گر طبیبم بشوی داغم و تبدار تو ام
شده دیوانه ی ان دیده ی پر مهر تو دل
تو سراب هم بشوی باز هوادار تو ام
همه کس در صف بازار خریدار تو است
منو در یاب که من گرمی بازار تو ام
تو طلوع منی و خوب خودت میدانی
رفتنم گاه از این است که اجبار تو ام
طاقت دیدن بغض تو ندارد چشم من
چه کنم گاه که خود باعث ازار تو ام
رها.جیم
گرچه بی وزنم ولی شاه بیت اشعار توام
همه ی هستی خود را تو به من بخشیدی
اگرم جان خودم را بدهم باز بدهکار توام
تو که در جان و دلم بذر جنون انداختی
گر شور ریشه ی ان خشک نگهدار تو ام
شده ام بستری خانه ی پر مهر دلت
گر طبیبم بشوی داغم و تبدار تو ام
شده دیوانه ی ان دیده ی پر مهر تو دل
تو سراب هم بشوی باز هوادار تو ام
همه کس در صف بازار خریدار تو است
منو در یاب که من گرمی بازار تو ام
تو طلوع منی و خوب خودت میدانی
رفتنم گاه از این است که اجبار تو ام
طاقت دیدن بغض تو ندارد چشم من
چه کنم گاه که خود باعث ازار تو ام
رها.جیم