مصاحبه و گفتگو نیوشا ضیغمی:امیدوارم در یک سال آینده مادر شوم

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 119
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
434603_924.jpg



نیوشا ضیغمی: امیدوارم در یک سال آینده این اتفاق رخ دهد و من هم مادر شوم، چون دوست ندارم فاصله سنی‌ام با بچه‌ام زیاد باشد
نیوشا ضیغمی از سالن زیبایی اش گفت

یک روزنامه در شماره ی 14 دی ماه خود مصاحبه ای را از سید محمد صادق سیادت منتشر کرد که در ادامه از نظرتان می گذرد:

نیوشا ضیغمی، یکی از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون است که در مدت زمانی کوتاه توانست، پله‌های موفقیت و شهرت را بپیماید و بدل به یکی از پرطرفدارترین چهره‌های جوان سینمای ایران شود. بازی باورپذیر او در برابر دوربین و ایفای نقش‌هایی ملموس و جذاب برای مخاطبان، همه و همه از دلایلی است که می‌توان ریشه محبوبیت و موفقیت نیوشا ضیغمی را در آن جستجو کرد.

نیوشا ضیغمی که متولد ۱۳۵۹ در تهران است، فارغ‌التحصیل رشته روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. مجموعه تلویزیونی «در چشم باد» به کارگردانی مسعود جعفری‌جوزانی، آغازی بود برای ورود او به دنیای بازیگری. حضور در قریب به 30 فیلم سینمایی و چند مجموعه تلویزیونی، کارنامه‌ای پربار را برای نیوشا ضیغمی به ارمغان آورده است.

او که سینما را حرفه اصلی‌اش می‌داند، به تازگی با همیاری و همکاری دکتر زهرا ظهیری، «کلینیک و مرکز زیبایی نیوشا» را تاسیس کرده است. فرصتی شد تا به دیدار او در این کلینیک رفته و پای صحبت او و خانم دکتر ظهیری بنشینیم، گفت‌و‌گوی مفصلی که مباحث گسترده‌ای را از سینما، بازیگری، خانواده و زندگی شخصی گرفته تا حرف‌ها و حواشی‌هایی که همواره پیرامون فعالیت‌های هنرمندان مطرح می‌شود، در بر گرفت. آنچه می‌خوانید متن کامل این گفت‌و‌گوست.


خانم ضیغمی این سوالِ خیلی‌هاست که نیوشا ضیغمی چطور وارد هنر بازیگری شد؟
خب این سوالی که من هم خیلی درباره‌اش گفتم و به آن پاسخ دادم، در واقع من از طریق کلاس‌های بازیگری و کارگردانی و تستی که برای سریال «در چشم باد» دادم بازیگر شدم و بعدش هم مجددا برای کار «تردست» که آقای سجادی پلان‌های سریال «در چشم باد» را دیدند و من را انتخاب کردند. در واقع این شروعی بود برای ورود من به دنیای سینما و بازیگری.

شما از جمله بازیگرانی هستید که همانطور که گفتید کلاس بازیگری رفتید و آموزش دیدید. نظرتان راجع به بازیگرانی که این روزها بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای وارد سینما شدند چیست؟

من همیشه یک مثالی برای این حرفه دارم و آن هم این است که سینما خودش خودش را تعریف می کند. نیازی نیست من کسی را قضاوت بکنم و یا بگوم کی خوب است و کی بد؟ بازیگری، یک امر حرفه‌ای است. از طرف دیگر ما در دهه‌های قبل بازیگرانی داشتیم که بدون هیچ دانش علمی و آکادمیک آمدند و بازیگر شدند و امروز جز کارگردانان، بازیگران و تهیه‌کنندگان مطرح سینما هستند.. من به این اعتقاد دارم می‌شود دانشجوی رشته بازیگری یا کارگردانی یا سینما و تئاتر نبود و وارد این حرفه شد. از طرف دیگر معتقدم نمیشود ماندگار شد و هیچ دانشی نداشت. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه هرکسی در هر رشته‌ای، ممکن در دوره‌ای موفق باشند اما ماندن و ماندگار بودن مهم است. شما حتی پزشکی را هم نگاه کنید می‌بینید که جراحانی بودند که در دوره‌ای خیلی موفق بودند و شهره شدند، اما بعد از مدتی ناگهان محو شدند، چرا؟ چون نیامدند خودشان را به روز کنند. کار جدیدتر یاد بگیرند و اکتفا کردند به همان دانشی که داشتند.

این موضوع بی‌ارتباط به بحث‌هایی داغ و گسترده‌ای نیست که این روزها در مورد مصاحبه‌ای که با چند بازیگر انجام شده و من هم دیدم، مطرح می‌شود.. ببینید مشکل بیش از آنکه از افراد باشد از سیستم و ساختار است، وقتی که یک سیستمی از منِ بازیگر مثلا نیوشا ضیغمی یک تیپ را می‌خواهد، وقتی که کارگردان، تهیه کننده مثلا می‌بیند منِ بازیگر یک فیلم پرفروش دارم، می‌خواهد که با همان کاراکتر، همان مضمون، همان نقش و حتی همان گریم، فیلم دیگری بسازد که پرفروش شود، طبیعی است که چنین ساختار معیوبی در سینما شکل می‌گیرد. در این شرایط بازیگر هم خیلی به خودش زحمت نمی‌دهد که کار زیاد از حدی انجام دهد و خلاقیتی به خرج دهد. چون به هرحال ایفا کردن نقش متفاوت و کاراکتری که با خودِ بازیگر فرق دارد، نیاز دارد که بازیگر یا بگیرد، تحقیق و مطالعه کند و در این صورت است که رشد می‌کند. به‌نظر من لازمه هر حرفه‌ای نه فقط بازیگری آگاهی و دانش است، فکر می‌کنم حتی یک رستوران‌دار موفق هم قطعا از طریق غیرعلمی نمی‌تواند موفق باشد و صاحب رستوران متفاوت باشد... در همه جای دنیا هم همینطور است.

به هرحال من معتقدم بازیگرانی که دانش و آگاهای کافی از کاری که می‌کنند ندارند و نمی‌توانند خودشان را بروز کنند و نگاهی حرفه‌ای به بازیگری داشته باشند، حتی اگر در برهه‌ای کوتاه دیده شوند، به مرور زمان فراموش می‌شوند و ماندگار نخواهند بود.

چند وقتی است که کمتر شما را در سینما می‌بینیم، چرا اندکی کم‌کار شده‌اید؟

راستش شرایطی در سینما حاکم بوده و هست که من آن جو و فضا را دوست نداشتم و ترجیح می‌دادم زمانی در یک پروژه همکاری کنم که دلم با آن گروه باشد. واقعیت این است که من خیلی دلی کار می‌کنم.. اگر روابط و مناسبات در گروهی صادقانه نباشد، مایل نیستم کار کنم. از طرف دیگر به‌خاطر سیاست‌گذاری‌هایی که در دولت قبل صورت گرفت، یک سری کارگردان‌های بسیار درخشان خانه‌نشین شدند و یک سری بازیگران موفق و کسانی که حرفی برای گفتن داشتند بیکار شدند. در آن دوره آدم‌های جدیدی پیدا شدند و سینما را به سمت و سویی دیگر بردند، در غیاب هنرمندان و فیلم‌سازان باسابقه کسانی آمدند و کار کردند و فیلم ساختند که درکی از این هنر نداشتند. علاوه بر این من آدمی هستم که دوست دارم به دور از هرنوع حاشیه‌ای زندگی و کار کنم، هر چند که به عناوین مختلف برایم خیلی حاشیه درست می‌کنند، ولی واقعا سعی کردم همیشه زندگی آرامی داشته باشم، چون اولویت اصلی‌ام، زندگی خانوادگی‌ام است و بعد از آن کار و حرفه‌ام. در همین جهت سعی کردم اندکی با وسواس به انتخاب کارها دست بزنم و یاد گرفتم صبر کنم تا کاری که با شخصیت آن ارتباط دلی برقرار می‌کنم، پیشنهاد شود.

خوشبختانه در چند ماهه اخیر دوستانی که خیلی به آنها ارادت داشتم می‌بینم دوباره کارشان را شروع کرده‌اند و تماس می‌گیریم و صحبت می‌کنیم. الان هم تقریبا بالغ بر 5-6 سناریو هست که احتمال دارد تا پایان سال آینده در آنها حضور داشته باشم.

به‌نظر می‌رسد چندان از سیاست‌های فرهنگی گذشته رضایت نداشتید، دوست دارم نظرتان را درباره فضای امروز و سیاست‌های فرهنگی مدیران فعلی بدانم.

به نظر من امروز دیدگاه برنامه‌ریزان فرهنگی خیلی با گذشته متفاوت است و سیاست مدیران و مسئولان ارشاد، خیلی با مدیران قبلی فرق دارد. به هرحال سیاستگذاری سینمای ایران در اختیار وزارت ارشاد است، سینمایی که یک تریبون وسیع و تاثیرگذار در سرتاسر ایران است و اصولا در همه جای دنیا اینگونه است و سینما در خیلی از مسائل می‌تواند وارد شد و در بسیاری حوزه‌ها می‌تواند اثرگذار باشد. این مسئله بیش از همه بر اهمیت نگاه مدیران فرهنگی به سینما تاکید دارد.

من فکر می‌کنم به‌طور کلی تغییری که در فضای فرهنگی کشور ایجاد شده، سینما را نیز در بر می‌گیرد و منصفانه می‌توان گفت فضای بهتری برای کار و فعالیت در زمینه سینما فراهم شده است.

در این دوره برای سینما هم قطعا اتفاقات خوبی افتاده و خواهد افتاد، هرچند سینما هنوز به حال و هوای دهه شصت و هفتاد و دوران اوجش برنگشته، اما می‌توان شاهد انگیزه و امید تازه هنرمندان برای تولید آثاری ارزشمند بود. امروز بسیاری از فیلمسازانی که انگیزه‌هاشان را از دست داده بودند به صرافت افتاده‌اند که کار کنند. و این واقعا اتفاق مبارکی است.

این روزها شاهدیم که بسیاری از بازیگران سینما و چهره‌هایی که مورد علاقه مخاطبان هستند، علاوه بر سینما دوست دارند تئاتر را تجربه کنند. چرا تا حالا تئاتر کار نکردید؟

در این چند وقت، پیشنهاد تاتر زیاد داشتم، خیلی هم دوست دارم که تئاتر کار بکنم. همین چند شب پیش هم که به تماشای کاری رفتم، به‌نظرم خیلی گروه خوبی بودند و دوست داشتم اگر فرصتی مهیا شد، در کاری شرکت داشته باشم. هرچند کارهای شخصی و و همچنین بازیگری در سینما، چندان اجازه زمان گذاشتن برای تمرین و اجرای تئاتر را به آن صورتی که لازمه این هنر است، به من نمی‌دهد، با این حال قطعا به زودی تئاتر کار می‌کنم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    خیلی‌ها می‌گویند نیوشا ضیغمی کلا ضد تلویزیون است و تمایل به کار در تلویزیون ندارد، آیا با یان حرف موافقید؟

    من هیچ فاصله‌ای بین مدیوم‌هایی مثل سینما و تلویزیون و تئاتر نمی‌گذارم. این مدیوم‌ها خودشان هستند که در طول زمان و در طی شیوه اداره کردن، خودشان را تعریف می‌کنند، همین باعث می‌شود که تو ترغیب بشوی که کار بکنی یا نکنی. من هیچ منافاتی به لحاظ فکری با تلویزیون ندارم.. تلویزیون به نظر من مدیومی است که بسیار وسیع و تاثیر گذار است، کما اینکه ما بازیگرانی داشتیم که همچنان بعد از سالها از پخش سریال‌شان، هنوز به اسم همان سریال در میان مردم شناخته می‌شوند. مثل «ناتاشا» «سیتا» و هنوز که هنوزه شما این اسم‌ها را می‌شنوید. کسی نیست که به‌ یاد سریال «شب دهم» کار آقای فتحی بیفتد و معترف نشود که کار ماندگاری است. همه این‌ها بُرد و گستره وسیع اثرگذاری و ماندگاری سینما را نشان می‌دهد.

    با این همه یک سریال چندین ماه وقت بازیگر را می‌گیرد، از طرف دیگر به نوعی یک مرزبندی مخفی بین بازیگران سینما و تلویزیون وجود دارد، البته این فقط مخصوص اینجا نیست و همه جا همینطور است، در تمام دنیا این مرزبندی بین بازیگران سینما و تلویزیون و تئاتر به نوعی وجود دارد ـ بین سینما و تئاتر شاید کمتر ـ حتی اگر به هالیوود نگاه کنید حتی مراسم‌ها و جشنواره‌هایشان جدا از هم است. بازیگران تلویزیونی و بازیگران سینمایی؛ مرز بندی بین این دو همواره وجود داشته است، با این وجود بازیگران سینما به سمت بازی در سریال هم می‌روند. من هم، نه این که ابدا به تلویزیون نرفته باشم، من در دو کار در تلویزیون حضور داشتم؛ از نخستین حضورم در تلویزیون خیلی راضی هستم و به‌نظرم کاری ماندگار بود که همیشه به آن افتخار کرده‌ام و برایم هم‌پایه چندین فیلم سینمای ارزش دارد. اما سریال دومی که کار کردم، تصوری که من از آن کار داشتم خیلی بهتر از چیزی بود که در نهایت پخش شد، برای اینکه از 1400 دقیقه‌ای که فیلمبرداری شد و قرار بود پخش شود، 460 دقیقه‌اش را حذف کردند. طبیعتا چیزی از کار باقی نماند.

    به هرحال اگر پروژه‌ای تلویزیونی، خوب باشد، اثری باشد که نقشش را دوست داشته باشم و تاثیرگذار باشد، در آن شرکت می‌کنم و وقت می‌گذارم. اینگونه نیست که خط کشی بین تلویزیون و سینما کنم.

    به‌هر حال از خیلی جهات سینما و تلویزیون با هم متفاوت است، حتی درآمد تلویزیون خیلی کمتر از سینماست؟

    نه، برای ستاره‌ها اینطور نیست ... اتفاقا در خیلی جاها درآمد تلویزیون بیشتر از سینماست. به دلیل اینکه سینمای مستقل به شدت دچار بحران سرمایه است و در شرایط اقتصادی فعلی، تلویزیون خودش سرمایه تولید می کند و بودجه‌ای تامین شده دارد. از این جهت اگر به فلان بازیگر پیشنهاد کار می‌دهند، قطعا دستمزدش را هم می‌دانند و می‌پردازند.

    مطلب دیگری که باید گفت این است که به هر حال تلویزیون همچون گذشته بیننده ندارد و همه می‌دانند که تلویزیون به دلایل متعدد بینندگانش را از دست داده است. تعارف که نداریم و این یک واقعیت است. الان چند وقتی است که مردم بار دیگر به تلویزیون اقبال نشان داده‌اند و آن هم به صورت موردی است و مثلا یک برنامه مثل «خندوانه» می‌تواند مخاطبان را به خود جذب کند. می بینند.

    سالهاست که مدیران و برنامه‌ریزان تلویزیون می‌دانند که مردم تلویزیون نمی‌بینند و این اتفاق بدی است. در این شرایط است که مردم به سمت برنامه‌های بی‌محتوا می‌روند و پای سریال‌های ماهواره‌ای می‌نشینند که فرهنگ‌شان فرسنگ‌ها با فرهنگ و منش ما فاصله دارد. من نه آدم دگمی هستم نه گرایش خاصی دارم، اما چیزی که وجود دارد این است که به هرحال وقتی کاری هیچ جذابیتی ندارد، فی الواقع بیننده هم نمی‌بیند.

    در واقع این سیاست‌گذاری‌های نادرست تلویزیون در گذشته است که ماحصلش امروز استقبال از جم تی وی و فارسی وان و امثال اینها شد و شبکه‌های ماهواره‌هایی چنان مخاطب پیدا کرد که برخی بازیگران ایرانی ترغیب شدند که بروند و در سریال‌ها و فیلم‌ها و برنامه‌های تولید شده در این شبکه‌ها، حاضر شوند. بی‌تعارف، انچه امروز هست نتیجه سیاست‌گذاری‌های گذشته خودمان است. وضع خرابِ اقتصادیِ سینما و تلویزیون، بازیگر و کارگردان سینمای ایران را ترغیب کرد که به فکر کار در محیط‌های دیگر و آثاری دیگر باشند... آثاری سطحی که هیچ سنخیتی با فرهنگ ایران و ایرانی ندارد. باور کنید من سینمای هالیوود را می‌فهمم ولی سریال‌های ماهواره‌ای را نمی‌فهمم، مضمون همه‌شان چیزی جز عشق و خــ ـیانـت و این جور مسائل نیست، آن هم در سطح نازل، انگار هیچ موضوع دیگری نمی‌تواند دستمایه ساخت یک سریال شود. آثاری که هیچ محتوایی ندارد و فقط با جذابیت‌های بصری که مردم ما از آن محروم بودند، سعی دارند توجه مخاطب را به خود جلب کنند.

    آیا شما به حوزه‌های دیگر مثل فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی فکر کرده‌اید؟ که مثلا روزی خودتان فیلمی بسازید؟

    تا حالا فکر نکردم، البته چند طرح برای فیلم نوشته‌ام، ولی به‌نظرم فیلمنامه‌نویسی علم و تخصص می‌خواهد. شاید روزی به جایگاهی برسم که کارگردان شوم ولی الان می‌دانم که کار من نیست، به‌نظرم در سینما و هنر این سرزمین، اگر هر کسی کاری را بلد است انجام می‌داد، خیلی از مشکلات حل می‌شد. سوای تخصص، خیلی به کارگردانی علاقه ندارم، شغل دومی که در سینما دوست دارم تولید فیلم است نه ساختنش. بیشتر دوست دارم در بخش پروداکشنِ سینما کار کنم. خیلی تاثیرگذار است اگر یک تهیه‌کننده خودش صاحب ایده و تفکر باشد. من فکر می‌کنم چنین تهیه‌کننده‌ای حتی میتواند روی تفکر کارگردان هم تاثیر بگذاره. برای من تولید و تهیه فیلم، بخشی جذاب در سینماست، هنوز هم علم این کار را در حد تمام و کمالش ندارم، با این حال می‌توانم یک کار را از صفر تا صدش جمع کنم. از سال 89 تا الان بر اساس تجربیاتم چند کار بوده است که به دست من تولید شد، البته تهیه‌کننده داشت، اما من هم همکاری می‌کردم و بانی تولید کار بودم. از این‌ها گذشته در حال حاضر تنها دوست دارم بازیگر باشم.

    دوست ندارم خیلی به مسائل خصوص و زندگی شخصی شما اشاره کنم، اما از آنجایی که شما بازیگری هستید که هواداران بیشماری دارید و بسیاری دوست دارند از شما و درباره شما بیشتر بدانند، با اجازه‌تون این سوال را مطرح می‌کنم که؛ سال گذشته خبری سایت‌ها و فضای مجازی منتشر شد که نیوشا ضیغمی قرار است مادر بشود. آیا صحت داشت؟ اگر دوست دارید و مایل هستید در این‌باره صحبت کنید، بفرمایید.

    من در سن 29 سالگی زندگی مشترکم را شروع کردم. بازیگر بودم. موقعیت اجتماعی داشتم، همه چی بود، اما خانواده برایم در اولویت اول قرار داشت. همیشه دلم می‌خواست زندگی‌ام روی یک اصول و چارچوبی باشد. از این رو وارد زندگی مشترک شدم و به هرحال ثمره یک زندگی قطعا بچه است و هیچ زنی در هیچ جای دنیا نیست که دوست نداشته باشد مادر شود. زنها در یک سن و دوره‌ای خیلی بیشتر دوست دارند و مایلند صاحب فرزند شوند، من هم دلم می‌خواست که پارسال مادر می‌شدم، اما به دلیل شرایط و مشغله کاری زیاد نشد. صادقانه بگویم واقعا دلم می‌خواهد اگر روزی صاحب فرزند می‌شوم برای فرزندم مادر خوب باشم، نه اینکه وقتی بچه به دنیا بیاید ندانم که می‌خواهم چکار کنم و وقتی برای رسیدگی کامل به فرزندم نداشته باشم. با این همه امیدوارم در یک سال آینده این اتفاق رخ دهد و من هم مادر شوم، چون دوست ندارم فاصله سنی‌ام با بچه‌ام زیاد باشد، اصلا اعتقادی هم به این ندارم که یک بازیگر نباید خانواده داشته باشد و برای بازیگر حرفه‌ای بودن نباید مادر یا پدر بود. به نظر من سینما و بازیگری هیچ منافاتی با زندگی شخصی آدمها ندارد.

    خانم ضیغمی از آنجایی که شما همسر یک تاجر هستید و بی‌تردید از وضعیت اقتصادی هم باخبر، دوست دارم نظرتان را درباره شرایط اقتصادی امروز بدانم. با توجه به دورنمای برداشته شدن تحریم‌ها، آینده را چگونه می‌بینید؟

    خب شرایط اقتصادی در کشور ما به شدت بحران‌زده هست، اما چیزی که در حال و گذشته تفاوت را ایجاد می‌کند این بود که امروز در جامعه ما همه چیز بین‌المللی است، شما نمی‌توانید در جامعه‌ای با محدوده جغرافیایی محدود زندگی کنید و بخواهید همه چیز را خودتان تولید کنید و بگویید من مستقلم و همه چیز را خودم می‌سازم، همه کارها را خودم می‌کنم و به دنیا هم هیچ کاری ندارم. دقیقا شرایطی که ما در گذشته داشتیم و گذراندیم چنین شرایطی بود، اما چیزی که امروز من دارم می‌بینم و شاید هنوز مانده تا به شرایط ایده‌آل برسد، تغییر این نگاه است.

    در این میان، این قشر کارآفرین بود که بیش از همه آسیب دید. کسانی که کارآفرین بودند و داشتند از زندگی سالم و کار کردن، پول در می‌آوردند، در اوضاع پیچیده اقتصادی و با نوسانات غیرعادی مانند نوسان قیمت ارز به‌شدت آسیب دیدند. اما برخلاف گذشته جوی که امروز شاهد آنیم، جو امیدواری است و ایران دارد به تعامل با جامعه بین‌الملل باز می‌گردد و برمیگردد. من خیلی به آینده امیدوارم و فکر می‌کنم در صورت ادامه این مسیر، اقتصاد ایران رشد خواهد کرد و می‌تواند به یکی از قطب‌های اقتصادی منطقه تبدیل شود.

    نیوشا ضیغمی و نامزدش در انتخابات سال 92 طرفدار روحانی بودند، ولی پس از مدتی از حمایت انتخاباتی از ایشان دست کشیدند، دلیلش چه بود؟

    اصلاچنین چیزی نیست. من برای دکتر روحانی به دلیل علم و سواد دیپلماسی‌اش و سیاست تعاملی‌اش که صلح و امنیت را به ارمغان آورد و به‌نوعی اعتبار و آبروی ایران را در سطح جهانی بازگرداند، بسیار احترام قائلم. نه فقط شخص ایشان، بلکه تمام اعضای هیأت دولت روحانی و مخصوصا آقای ظریف شخصیت‌های آگاه و متخصص و محترمند. واقعا آقای ظریف در این چند سال کاری کرد که شاید نشدنی‌ترین کار در طول تاریخ سیاست ایران بود. واقعا نمی‌خواهم فضای این گفت‌و‌گو تماما سیـاس*ـی شود، ولی واقعا دکتر ظریف کاری را انجام دادند و پکیجی را به سر و سامان رساندند که به نظر من کار خیلی خیلی سختی بود و ایشان با سواد و دانش سیـاس*ـی‌اش و با روابط و علمی که داشت و با دیپلماسی درستی که در پیش گرفت، کاری بزرگ را برای مردم ایران به سرانجام رساند. ممکن است الان در شرایط بحرانی باشیم، ممکن است شاهد رکود اقتصادی و سختی و گرانی باشیم، اما من ترجیح می‌دهم دو سال سختی اقتصادی را تحمل کنم ولی امید به آینده وجود داشته باشد. این مرارت را به هشت سالی که منجر به آن همه مسائل شده است و چیزی جز صدور قطعنامه و تحریم نداشت و در نهایت یک سری آدم از قبل آن تحریم‌ها سودهای کلان به جیب زدند، ترجیح می‌دهم.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    خانم ضیغمی، اندکی درباره سالن زیبایی که با کمک خانم دکتر زهرا ظهیری راه‌اندازی کردید صحبت کنید، شما خودتان بازیگرید و همسرتان هم تاجر موفقی هستند، بی‌تردید به لحاظ مالی نیازی به شغل دوم نداشتید، چه شد که به فکر ایجاد این مجموعه افتادید.

    من سعی می کنم تا آنجایی که خداوند به من عمر می دهد کار کنم. دلم میخواهد در مقوله کاری خودم که سینماست و اولین حرفه و اولویت من است و چه در کار دیگری که انجام می دهم پشتکار به خرج دهم. اما این کار برای من ناخواسته پیش آمد. پیشنهادی از پزشکی که من مراجعش بودم به من شد و پذیرفتم. در ابتدا خیلی راضی نبودم اما به هر حال این مسیر را من شروع کرده بودم و ناگزیر باید ادامه می دادم. خدارا شکر الان با خانم ظهیری کار میکنم که انسان فرهیخته ای است و کارش هم خوب است و هم اینکه دوست بسیار خوبی است. اما امروز واقعا لـ*ـذت می برم از اینکه در این سالن را باز می کنم. در این زمینه من سرمایه گذار نیستم بلکه شریکم. چندین نفر در این مجموعه با ما همکاری میکنند. من به واسطه موقعیت و شهرتی که داشتم میتوانستم در این زمینه تاثیرگذار باشم تا این مقوله به شیوه ی درستی معرفی شود.. تمام تلاش من و خانم دکتر هم این بود که به هیچ عنوان از مخاطب این مجموعه به عنوان ابراز استفاده نکنیم. یعنی صادقانه ترین شکل ممکن خدمات ارائه شود.. نه اینکه به این دلیل شهرت من مردم به این مکان بیایند. من علاقمند بودم در حالی که ممکن است درسال مثلا دو فیلم بازی کنم، باقی ایام را کار دیگری انجام دهم. تا اینکه یک اتفاق خیلی خوب باعث شد تا با خانم دکتر ظهیری آشنا شوم. من هیچ پزشکی را ندیدم که مانند ایشان این اندازه زمان برای کارش بگذارد و این همه انرژی صرف کند. که این برای من بسیار ارزشمند است.

    در ابتدای کار و آن هنگام که تصمیم به تاسیس این مرکز گرفتید، فکر نمی‌کردید این همکاری مشکلی ایجاد کند؟

    ابدا. پزشکی واقعا یکی از سخت‌ترین مشاغل دنیاست. ممکن است که در هر حرفه‌ای آدمهای متفاوتی کار کنند، ولی خانم دکتر پیش از اینکه شریک کاری باشند، دوست من هستند و از نظر اخلاقی خصوصیت‌های ویژه‌ای دارند که برای من گرانقدر است.


    خانم دکتر ظهیری، نظر شما درباره این همکاری چیست؟

    ما اوایل که می‌خواستیم باهم شریک شویم، این حرفها خیلی مطرح بود که نمی‌توانید با هم همکاری کنید، اما واقعا بگویم که وجود خانم ضیغمی انگیزه زیادی به من داد. هر روز با ذوق و شوق زیادی به اینجا می‌آیم و خیلی خوشحالم از این اتفاق، چرا که همزمان یک دوست، شریک و خواهر خوب پیدا کردم. زیبایی باطن نیوشا خیلی برجسته‌تر از زیبایی ظاهرش است و این را من از نزدیک فهمیدم.

    دوستی شما چطور شکل گرفت؟

    من نیوشاجان را در یک مراسم خانوادگی دیدم، تولد یکی از دوستانم بود. ایشان آنجا مطب داشت و من هم جای دیگری مطب داشتم. خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدم ایشان پزشک موفقی است. همیشه معتقدم بعضی اتفاقات زندگی، تقدیر و قسمت است. باور دارم که این قسمت بود که ما در یک نقطه‌ای به هم برسیم. من بعد از اینکه ایشان را دیدم متوجه شدم که شخصیت‌هایمان از جنس یکدیگر است. بالاخره من دعوت ایشان را پذیرفتم و مرکز را بستم و آمدم پیش ایشان. الان هم بسیار به آینده خوشبینم. همیشه می‌گویم که صداقت و روراستی می‌تواند آینده روشنی را بسازد.

    انسان باید آنچه را که برای خودش ترجیح می‌دهد برای دیگران هم بخواهد.

    خانم ضیغمی می‌خواهم به‌ صراحت سوالی بپرسم؛ خیلی‌ها می‌گویند که نیوشا ضیغمی در مطبش پول‌های کلانی می‌گیرد، آیا واقعا اینگونه است؟

    ببینید اولا این‌که من به عنوان حرفه دوم، کاری را شروع کرده‌ام. صادقانه بگویم ما نه قیمتمان از جای دیگر بالاتر است و نه پول‌های کلانی می‌گیریم.

    دیگر این‌که باید پذیرفت که یک پزشک نصف جوانی‌اش را وقف تحصیل و کسب دانش کرده است. من همیشه می‌گویم کسی که پزشک می‌شود از مقطع راهنمایی باید خوب درس بخواند تا بتواند در دانشگاه قبول شود. بعد از دانشگاه هم طرح و هزار مرحله و داستان دیگر ت ا در نهایت بتواند خود را به‌عنوان یک پزشک تثبیت کند.

    من که دوازده سال است کار می‌کنم، شهرتی دارم و مردم به من همواره لطف داشتند. من همیشه قدردان لطف و مهر مردم بوده‌ام و برای همین هیچ‌وقت از محبت مردم سوء استفاده نکرده، نمی‌کنم و نخواهم کرد. در این مرکز فقط می‌خواهم شرایطی مهیا شود که بتوانیم حقوق بچه‌هایی که اینجا با انگیزه زحمت می‌کشند بپردازیم، بچه‌هایی که صبح زود از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و بی‌وقفه در این مرکز تلاش می‌کنند. از این جهت جالب است بدانید که تا امروزمن و خانم دکتر هیچ پولی از اینجا برداشت نکرده‌ام و همه سعی‌مان این بوده که حتی در ماه‌هایی که رکود بود، حقوق بچه‌ها را به‌موقع بپردازیم. من در طی این سال‌ها به شنیدن این ادعاها و حرف‌های عجیب و غریب عادت کرده‌ام و می‌گذارمش پای همان سخنان ناپخته ایرانی.

    خانم دکتر ظهیری اگر ممکن است شما هم در مورد فعالیت این کلینیک اندکی توضیح دهید؟

    واقعیت این است که ما سودمان نسبت به دیگر مراکز خیلی کمتر است. هم نیوشا جان و هم من آدم مادی‌گرایی نیستیم. این شعار نیست، باور کنید خیلی وقت‌ها به من از کلینیک‌های اطراف زنگ می‌زنند و می‌پرسند با مواد باکیفیتی که استفاده می‌کنید مگر سودی هم می‌برید؟ خیلی‌هاشان می‌گویند که با خدماتی که ما در کلینیک خودمان ارائه می‌دهیم کار آنان زیر سوال رفته است. همانطور که خانم ضیغمی گفتند هدف ما، تاسیس کلینیکی بود که بدور از فضای ناسالمی که در این عرصه وجود دارد، کار درست، علمی و باکیفیتت ارائه کند.

    جدا از همه این حرف‌ها و حاشیه‌هایی که مطرح می‌کنند، دوستی‌ام با نیوشا بیش از همه چیز برایم ارزش دارد و این را از صمیم قلبم می‌گویم، آینده شغلی و کسب و کار و سود اصلا برای من مهم نیست. کاش رفاقت ما را درگیر حاشیه‌ها نکنند.

    خانم ضیغمی در پایان اگر مطلبی هست بفرمایید

    در تمام دنیا آدم‌های موفق را تشویق می‌کنند، ما شاید تنها جامعه‌ای هستیم که هرکسی که موفق است یک انگی به او می‌زنند. میگوییم پارتی داشته، دزدی کرده یا پول گرفته.. واقعا دلیلی ندارد هر کسی که موفق بود، سرکوبش کنیم. کاش یک ذره بیشتر یکدیگر را دوست داشته باشیم
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    نیوشاضیغمی از زندگی شخصی و کاری و دلیل بچه دارنشدن یا ازدواج بازیگران زن می گوید !
    پای صحبتهای این هنرپیشه اخیراً کم کار سینما نشسته است و از او درباره زندگی شخصی اش پرسیده است.

    niyosha-zeyghami234242.jpg


    نیوشاضیغمی

    زندگی خصوصی هنرمندان شناخته شده و تفاوتهای آن با زندگی دیگران، همیشه یکی از مسائل جذاب و کنجکاوی برانگیز برای مردم بوده است. در ذهن همه ما سوالات متعددی درباره نوع زندگی این ستاره ها و جزییات ریز و درشت آن شکل میگیرد و البته بیشتر مواقع هم بی جواب میماند. در میان این هنرمندان، نیوشا ضیغمی و همسرش آرش پولادخان از معدود زوجهایی هستند که بی پرده پوشی درباره زندگی خصوصیشان صحبت میکنند و برخلاف بسیاری دیگر از این مسئله ابایی ندارند.

    پای صحبتهای این هنرپیشه اخیراً کم کار سینما نشسته است و از او درباره زندگی شخصی اش پرسیده است.

    چیزی که از بیرون به نظر می‏آید این است که شما در کار و زندگی خیلی فعال، پرانرژی و باروحیه هستید. این انرژی از کجا می‏آید و خود شما چقدر در حفظ این روحیه تلاش می‏کنید؟


    من فکر می‏کنم زمان بزرگترین سرمایه هر آدمی است که از دید خیلی‏ها پنهان مانده. یعنی معمولاً افراد در طول زندگی دائماً به فردا یا اشتباهاتی که در گذشته انجام داده‏اند فکر می‏کنند، اما من سعی می‏کنم در زمان حال زندگی کنم. همیشه به این موضوع فکر می‏کنم که شاید من تا یک ساعت دیگر نباشم، پس دم را غنیمت می‏شمارم. قطعاً حال من هم بد می‏شود، اما هیچ‏گاه داشته‏هایم را نادیده نگرفته‏ام. معمولاً آدم‏ها داشته‏هایشان را دارایی‏شان می‏دانند، اما من واقعاً فکر می‏کنم بزرگترین دارایی هر انسان عمر و زمان او است، بعد از آن سلامتی و بعد هم فکر او.


    خیلی از آدم‏های بزرگ دنیا بوده‏اند که بارها ورشکست شده‏اند، اما چون فکر داشته‏اند دوباره ایستاده‏اند. من فکر می‏کنم هر انسانی با دارایی‏اش که همین چیزهایی است که ذکر کردم، می‏تواند زندگی‏اش را تغییر دهد. هیچکس از بدو تولد قرار نبوده متکدی شود، بلکه شرایط زندگی او را به این سمت کشانده است. درست است که خانواده و اقلیمی که در آن به دنیا می‏آیی اهمیت دارد، اما من سعی می‏کنم به این وجوهی که شمردم خیلی بیشتر از چیزهای دیگر فکر کنم.

    آدمی نیستم که خیلی اهل غر زدن باشم و همیشه سعی می‏کنم وقتی اتفاق بدی می‏افتد، بگردم و بُعد مثبت آن را پیدا کنم. چون فکر می‏کنم در هر اتفاق بدی، یک وجه مثبت وجود دارد که شما بعداً متوجه آن می‏شوید. موضوع دیگر این است که هیچ‏گاه در زندگی‏ام سعی نکرده‏ام به آدم‏های دیگر به عنوان وسیله نگاه کنم.

    شغل ما شرایطی را برای ما رقم می‏زند که یک روز مجبور می‏شویم با گروه فیلمبرداری کنار جوی آب غذا بخوریم و یک روز به دفتر بزرگترین مسوولان کشور برویم و یاد بگیریم که با این دو مدل زندگی چطور کنار بیاییم. هر انسانی فرصت یک‏بار زندگی دارد اما سینما این فرصت را به تو می‏دهد که بارها و بارها زندگی‏های مختلف را تجربه کنی و این موضوع بیش از شهرت سینما برایم جذاب است. فکر می‏کنم تمام این موارد در زندگی به انسان درس می‏دهد و من خیلی به این چیزهای کوچک و ریز توجه می‏کنم.

    این نگاه به زندگی ذاتی بوده و از کودکی این روحیه را داشته‏اید یا اینکه بخشی از آن در اثر تمرین و نوع زندگی به وجود آمده؟


    این سوال خیلی برایم جالب بود. دیروز قرار بود یک داستان کوتاه درباره اسباب‏بازی بنویسم که فرصتی برایم پیش آمد تا به کودکی‏ام فکر کنم؛ من آن دوران خیلی آدم رویاپردازی بودم. خیلی اوقات داستان‏های عجیب و غریبی تعریف می‏کردم و همیشه با شخصیت داستان‏هایی که برایم تعریف می‏کردند زندگی می‏کردم. با بچه‏های دیگر خیلی فرق داشتم...

    این رویاپردازی همراه با انزوا بود یا صرفاً دنیای دیگری داشتید؟


    نه منزوی نبودم. من تکفرزند بودم و خاله‏ها و عموهایم هم آن زمان متأهل نبودند و هیچ بچه‏ای دور و بر من نبود؛ پس مجبور بودم با اسباب‏بازی‏هایم زندگی کنم. آن دوران مادرم هم خیلی دوست نداشت به مهدکودک بروم و پیش مادربزرگم می‏ماندم. الان که به آن دوران نگاه می‏کنم، می‏بینم که آن زمان‏ها هم دوست نداشتم آدم معمولی باشم. الان فکر می‏کنم که شاید آن زمان بعضی‏ها با خودشان می‏گفتند که چه بچه دروغ‏گویی است؛ اما آنها دروغ نبود، بلکه دنیای من آن شکلی بود. شاید باید الان از پدر و مادرم تشکر کنم که بهم نگفتند کم حرف بزن، چون من خیلی حرف می‏زدم! الان که فکر می‏کنم می‏بینم که دنیای متفاوتی برای خودم داشتم.

    چه چیزی کمک کرد که این موضوع شکل عینی‏تری به خود بگیرد و تبدیل به بلندپروازی شود.
    پدرم استاد شیمی بود و خیلی دوست داشت که در زمینه کارهایی مثل مهندسی و اینجور چیزها تحصیل کنم. زمانی که به دبیرستان رفتم، دیدم اصلاً ریاضی را دوست ندارم و با کلی مکافات توانستم به هنرستان بروم. آنجا بود که فهمیدم به کارهای هنری علاقه‏مندم و تصمیم گرفتم چون کاری را کرده‏ام که برخلاف میل پدرم بوده، تلاش کنم که موفق شوم تا بهانه‏ای برای سرزنش کردن به دست‏شان ندهم. به هر حال مسیر زندگی، آدم را پخته‏تر می‏کند و در این مسیر به این نتیجه رسیدم که دوست دارم یک‏سری کارهایی انجام دهم که باید برایشان تلاش هم بکنم.

    چقدر از رویاها و دنیایی که در کودکی داشتید به واقعیت پیوست؟


    خیلی. اینطور بگویم که لااقل خیلی فاصله گرفتم از زندگی نرمالی که خیلی از آدم‏ها ممکن است داشته باشند. از همان بچگی که می‏پرسیدند دوست دارید چه شغلی داشته باشید، من می‏گفتم می‏خواهم نویسنده یا هنرپیشه شوم. این را مادرم چند وقت قبل، از نوشتههایم به من نشان داد. الان در بعضی از کلاس های موفقیت می‏گویند هر چیزی که به آن فکر کنی همان می‏شود، اما اینطور نیست و باید برایش یک حرکتی هم بکنی! به تازگی در این عرفان‏های مدرنی -که خیلی‏ها دنبال آن می‏روند- می‏گویند به یک چیزی فکر کن تا برایت پیش بیاید. اما نه، از این خبرها هم نیست. آدم تا برای چیزی زحمت نکشد، به این راحتی به آن نمی‏رسد. اما فکر می‏کنم خود آن فکر و خواسته به تو جهت می‏دهد.

    در زندگی هر کس دوره‏های بد هم وجود دارد. آن زمان‏ها که حال و روز خوبی نداشتهاید، راهکارتان برای بهتر شدن و امید به آینده چه بوده؟


    گاهی اوقات بعضی شرایط ممکن است در زندگی و جامعه تو را به یک رکود ناگزیر ببرد. فکر می‏کنم رکودی که در دو سال گذشته برای من پیش آمد، باعث شد که فکر کنم و برای آینده برنامه‏ریزی کنم. با خودم گفتم بعد از هر سربالایی قطعاً یک سراشیبی است و این شب قرار است یک زمانی روز شود. گاهی اوقات یک موضوع می‏تواند شما را به جایی ببرد که کلاً همهچیز را رها کنی و تمام کارهایی که کرده‏ای را نابود کنی و یا اینکه می‏توانی بگویی الان من مجبورم که کار نکنم و باید بنشینم. آن وقت در آن نشستن باید برنامه‏ریزی کنی. من هم سعی کردم در ۲ سال گذشته برای آینده برنامه‏ریزی کنم و الان هم خوشحالم، چون شاید آن دو سال مکث برایم لازم بود.

    این مکث، خودخواسته بود؟


    بله. کاملاً خودخواسته بود و دلم می‏خواست از آن شرایط دور باشم و کارهای دیگر را برنامه‏ریزی کنم. اما هیچ‏گاه در هیچ شرایطی ناامید نشدم و سعی کردم آدم منفیبافی نشوم.

    این جنبه شهرت که آدم نتواند مثل افراد عادی زندگی کند، به اینکه شما بتوانی به نقاطی که در زندگی برای خودت در نظر گرفته‏ای برسی کمک می‏کند یا بیشتر دستوپاگیر است و مانع رسیدن به اهداف زندگی شخصی؟
    من شهرت را دوست دارم، چون اصلاٌ دست و پای من را نمی‏بندد. من مثل همه‏ی آدم‏ها زندگی می‏کنم و اصلاً خیلی اوقات فراموش می‏کنم که شهرت دارم. با همه راحت هستم و کارهایی می‏کنم که شاید نباید بکنم...

    مثلاً چه کارهایی؟


    مثلاً خیلی راحت برای خودم در خیابان راه می‏روم، خیلی راحت برای خرید به «شهروند» می‏روم، هر کس که پیشم بیاید و بخواهد با من ارتباط برقرار کند، خیلی راحت این کار را می‏کنم و... اصلاً اینطور نیست که بگویم چون من آدم معروفی هستم، دیگر با مردم حرف نمی‏زنم.

    پس این موضوع محدودیتی برای شما ایجاد نکرده؟


    نمی‏توانم بگویم هیچی. ایجاد کرده، اما من را اسیر نکرده است. البته خیلی اوقات از نوع زندگی کردنم مراقبت کرده‏ام، چون با خودم فکر کرده‏ام که ممکن است الگوی بعضی‏ها باشم، پس وظیفه دارم که یک‏سری کارها را نکنم. اما به نظرم هر کس که می‏گوید من اسیر شهرت شده‏ام و از این موضوع ناراحتم، دروغ می‏گوید. چون اگر بد است، پس چرا اینقدر دنبال آن می‏دوید؟! من فکر می‏کنم شهرت، ثروت، مقام و تمام چیزهایی که انسان به صورت غریزی دنبال آن است، یک شمشیر دو لبه هستند؛ هم می‏تواند از ریشه تو را بزند و هم می‏تواند به درجات بالا برساند. کمااینکه خیلی آدم‏های مشهور در دنیا داشتیم که زود مردند، درگیر اعتیاد شدند و اتفاقات بد برایشان افتاد.

    بستگی به این دارد که وقتی کسی به یک موقعیت ویژه می‏رسد، توان هضم آن را دارد یا نه. در واقع مثل یک ریاضت می‏ماند. شاید باورتان نشود، اما من در هفته دهها بار این حرف را به خودم می‏زنم که فکر نکن خبری شده، اینها همه حباب است و فردا ممکن است نباشد. چون اگر غیر از این باشد، مثل خیلی از آدم‏هایی می‏شوی که اینقدر درگیر شهرت می‏شوند و اینقدر خودشان را باور می‏کنند که زندگی واقعی را از یاد بـرده و به سن میانسالی که می‏رسند، افسردگی می‏گیرند.

    به هرحال این شهرت مسیر طبیعی زندگی و لذات و هر چیزی که می‏توانسته برای یک نفر در شکل نرمال وجود داشته باشد را تغییر می‏دهد. این را که نمی‏شود منکر شد.


    بله. کاملاً درست است.

    این را هم قبول داریم که قشری از هنرمندان که برای مردم محبوب هستند، مجبورند زندگی‏ای داشته باشند که ممکن است از هنجارهای طبیعی خودشان فاصله داشته باشد؟ شما می‏گویید می‏توان این را به شکلی که خودتان می‏خواهید پیش ببرید و برایتان زندگی را سخت نکند؟


    البته نمی‏گویم که هیچ تأثیری ندارد، اصلاً ممکن است من ناراحت باشم و دلم بخواهم در ماشین‏ام بنشینم و گریه کنم. چند روز پیش اتفاقی برای همسرم افتاد که خیلی حالم بد شد. در ماشین داشتم برای یکی از دوستانم تعریف می‏کردم که یکدفعه زدم زیر گریه. سرنشین ماشین بغلی شیشه را داد پایین و گفت خانم ضیغمی شما دیگر چرا گریه می‏کنید؟! گفتم آقا ولم کن! اصلاً دلم می‏خواهد امروز گریه کنم (خنده). به هرحال تو هم انسانی و شاید یک روز دلت بخواهد گریه کنی یا هر چیز دیگر. اما وسط آن گریه کردن خندهام گرفت و گفتم ببین من حتی گریه هم نمی‏توانم بکنم (خنده).

    این تغییراتی که در زندگی شخصی چهره های مشهور به وجود میآید -مثل همین خلوتی که سختتر به دست میآید- در خیلی از روابط‏ اجتماعی آنها هم تأثیر می‏گذارد. خانم «هدیه تهرانی» به این معروف است که اگر دلش بخواهد مثلاً یک ماشین داغون سوار شود، به حرف دیگران توجه نمی‏کند و سوار می‏شود؛ اما خیلی‏ها می‏گویند که ما به خاطر شرایطمان مجبوریم یک‏سری چیزها را رعایت کنیم و نمی‏توانیم به طور مثال با لباس دم‏دستی به خیابان بیاییم. شما چطور به این قضیه نگاه می‏کنید؟


    من سعی می‏کنم خودم را به یک‏سری چیزها مقید نکنم. فکر می‏کنم خیلی رفتارها به شخصیت خود آدم مربوط می‏شود؛ برخی زندگی ساده را دوست دارند و برخی هم ندارند. من قبل از اینکه بازیگر شوم هم خیلی دوست نداشتم مثلاً شلخته لباس بپوشم. در کل سعی می‏کنم جوری زندگی کنم که خودم را معذب نکنم، اما از طرفی هم می‏گویم من ناخودآگاه الگوی گروهی از آدم‏ها شده‏ام. شما باورتان نمی‏شود که مردم به چه چیزهایی دقت می‏کنند، مثلاً می‏بینی که یک دختربچه ۱۰ ساله به کوچکترین کاری که کرده‏ای نگاه کرده.

    من می‏گویم وقتی در این موقعیت قرار گرفته‏ام، وظیفه دارم که حواسم به کارهایم باشد. مثلاً ازدواج و طلاق آدم‏های شناختهشده خیلی مهم است، در صورتی که الان آمار طلاق در جامعه ما سر به فلک کشیده! به این دلیل است که همه به تو به شکل دیگری نگاه می‏کنند و تو درگیر مسائلی می‏شوی که از قبل به آن واقف بوده‏ای. پس مسئولیت سنگینی داری. هر چیزی یک بهایی دارد و بهای شهرت هم این است که باید یک‏سری چیزها را مراعات کرد.

    به نظر می رسد زندگی شخصی خیلی از بازیگران تحت الشعاع این موضوع قرار گرفته. اگر خیلی از خانم‏ها یا آقایان بازیگر دیر ازدواج می‏کنند، شاید ناشی از همین موضوع باشد. به هرحال دیدگاه آدم تغییر می‏کند و ممکن است نتواند آن معیارهای قبل را داشته باشد.


    شکی نیست که زندگی مشترک با زندگی مجردی تفاوت دارد، اما من فکر می‏کنم آدم باید ببیند که چه چیزی برایش مهم‏تر است. هیچوقت اینطور نیست که بگویم من به عنوان یک زن دلم می‏خواهد تنها بمانم و خودم می‏توانم همه کارهای زندگی‏ام را انجام دهم. به هر حال من یک زن هستم و اگر رئیس جمهور هم شوم یک زن ام. زن هم دوست دارد که یک پشتوانه داشته باشد. همه چیز که موقعیت و پول نیست، پس تکلیف روح آدم چه می‏شود؟

    شاید این ویترینی که یک عده برای خودشان قائل هستند، در اینجا -به خصوص ایران- جدی‏تر از غرب است. در غرب آدم‏ها خیلی راحت ازدواج می‏کنند و بچه‏دار می‏شوند، اما اینجا انگار نوعی ترس از این قضیه وجود دارد.


    کاملاً درست است. آنها در هالیوود در یک جامعه خیلی بازتر زندگی می‏کنند و با اینکه فرم بدن و صورتشان برایشان خیلی مهم است، می‏بینیم که خیلی راحت ازدواج می‏کنند و بچه‏دار می‏شوند. ما ازدواج می‏کنیم، طلاق می‏گیریم و جلوی هر کاری که انجام می‏دهیم، همیشه یک پرده می‏کشیم و می‏گوییم ما این کارها را نکرده‏ایم. آدم چرا باید به خودش دروغ بگوید؟ اگر واقعاً طلاق اینقدر مسئله فاجعه‏آمیزی بود که هیچ‏گاه در مذهب و دین ما وجود نداشت. پس وقتی هست، یعنی اینکه تو می‏توانی قبل از مرگ یک تصمیم دیگر هم بگیری. بازیگر هم مثل باقی آدم‏هاست، اگر یک روز ازدواج کرد و به طلاق رسید، قرار نیست حکم اعدامش صادر شود. من فکر می‏کنم اگر آدم بنشیند و فکر کند که از زندگی چه می‏خواهد، خیلی راحت با موقعیت‏های زندگی روبرو می‏شود.

    شما به هر حال با این موضوعات از نزدیک در ارتباط هستید و شاید ما که یک‏مقدار از آن دوریم خیلی متوجه آن نباشیم. به طور مثال اگر «آنجلینا جولی» باردار می‏شود، از او در این حالت عکس می‏گیرند و روی جلد مجلات می‏رود و مدام راجع به حس بچه جدید و تغییرات زندگیشان صحبت می‏کنند. خیلی هم دوست دارند این زندگی خانوادگی را به دیگران نشان دهند. اما اینجا از نشان دادن زندگی خانوادگی خیلی ابا دارند و اگر مثلاً یکی از هنرمندان ما باردار شود، این موضوع را بروز نمی‏دهد تا وقتی بچه او یک ساله شود!


    من می‏توانم نظر و دیدگاه خودم را در این زمینه بیان کنم. خود من زمانی که ازدواج کردم خیلی راحت با همسرم به تلویزیون و مطبوعات آمدم. شاید برخی از چهره های سرشناس تصور می‏کنند زمانی که بحث ازدواج مطرح می‏شود، بخشی از طرفدارانشان را از دست می‏دهند، شاید فکر می‏کنند که محبوبیتشان کم می‏شود، شاید به این فکر می‏کنند که اگر یک روز نخواهیم زندگی‏مان را ادامه دهیم بعدش چه می‏شود و... از نظر من یکی از خانم‏های بسیار موفق در این زمینه خانم «لیلا حاتمی» هستند. ازدواج و بچه‏دار شدنش را همه می‏دانند،

    با وجود دو بچه کارش را بهتر از خیلی‏های دیگر انجام می‏دهد، زندگی سالم، سلامت روانی و سلامت کاری دارد و همه کارهایش را هم به خوبی انجام می‏دهد. من فکر می‏کنم این موضوع یک مسئله شخصی و درونی است. اگر آدم در هر زمینه‏ای کارش را بلد باشد، هیچچیز نمی‏تواند از طرفدارانش کم کند. من که این نوع زندگی را نمی‏پسندم و اصلاً شاید این موضوعی که شما بیان کردید، از نسل گذشته به ما انتقال پیدا کرده. به نظرم خیلی مسئله جامعه‏شناسانه و روان‏شناسانه‏ای است و شاید نیاز به یک تحلیل عمیق دارد.

    اینکه قدیم همه چیز خیلی مخفی و به اصطلاح توی پستو بوده است؟


    نه، مثلاً قصه‏های زندگی بسوز و بساز قدیمی‏ها را می‏شنویم که شاید ترس از آبرو داشته‏اند یا اینکه همیشه زن فرمان‏بردار بوده و... اگر به گذشته نگاه کنید، این زندگی مردسالارانه وجود داشته و شاید ته‏نشین آن تفکر هنوز در جامعه ما به چشم میخورد، چون زن‏ها می‏خواهند بگویند که من حرفی برای گفتن دارم و می‏خواهم یک انسان مستقل باشم. در واقع از آن طرف بام افتاده‏ایم.

    یکی از کسانی که سینما را کنار گذاشت، خانم «کتایون ریاحی» بود. اصلاً شاید به همین دلایلی که شما می‏گویید تصمیم گرفت سینما را ترک کند. خانم ریاحی زندگی خانوادگی خیلی برایش مهم بود و حاضر نشد خودش را فدای سینما کند.


    بله. خانم ریاحی جزو بازیگرانی است که جز شخصیت هنری، شخصیت واقعی‏اش هم برایم خوشایند بوده. ایشان به‏قدری مهربان است و نگاه انسانی دارد که راغب شدم با ایشان در مرکز خیریه‏ای که دارند همکاری کنم و اعلام کردم که هر کمکی از دست من بربیاید برای شما انجام خواهم داد. من او را همیشه به عنوان یک فرد مهربان که روح آرامی دارد و این آرامش را به انسان منتقل می‏کند، شناخته‏ام. خیلی خوشحالم که یک خانم بازیگر با چنین روحیه اخلاقی می‏بینیم که تصمیم گرفته در کنار هنرش فعالیت خیریه هم انجام دهد. دغدغه ایشان را خیلی دوست داشتم و دلم می‏خواست بتوانم در این زمینه به او کمک کنم. از این به بعد هم هر زمان که بخواهند این کار را انجام خواهم داد.

    خیلی جالب است که شما اینقدر راحت درباره زندگی خودتان صحبت می‏کنید. می‏خواهم بدانم با توجه به همه جهاتی که صحبت کردیم خود شما مشکل ندارید که اگر بخواهید فرزندی داشته باشید، عکستان روی جلد مجلات چاپ شود؟


    نه دیگه. من هم می‏خواهم عکسش را بفروشم به مجله شما! (باخنده) اگر هالیوود بود، الان یک سرمایه‏گذاری می‏کردم و چند میلیون دلار عکسش را می‏فروختم (خنده). جدا از شوخی، چرا که نه. مگر زنی که بازیگر شد یا در جامعه موقعیتی پیدا کرد، دیگر زن نیست! هنوز زن است، هنوز مادر است، هنوز همسر است. اگر اینطور نباشد، آدم به سن ۵۰ سالگی می‏رسد و ناگهان می‏بیند که بچه ندارد! بعد هم می‏گوید که من دیگر نمی‏توانم بچه داشته باشم.

    احساس می‏کنم در مورد شما اتفاق خوبی در آینده خواهد افتاد. اصلا دوست دارید بچه داشته باشید؟


    بله. چرا که نه!

    ما کلی صحبت کردیم درباره اینکه خانم‏های هنرپیشه نباید با خانم‏های عادی تفاوت داشته باشند. برگردیم به اول گفتگو و موضوع کودکی شما که می‏گفتید با بچه‏های دیگر تفاوت داشتید. الان حس می‏کنید با آدم‏های دیگر چه تفاوت‏هایی دارید؟ مثلاً زندگی خانوادگی شما همانقدر شبیه آدم‏های دیگر هست؟ همانقدر دوست دارید آشپزی کنید، خانه را تمیز کنید یا خیلی کارهای دیگر؟


    واقعاً ناخواسته از خیلی چیزها محروم می‏شوی، چون زمان کم می‏آوری. بعضی وقت‏ها فکر می‏کنم که کار خانم‏های خانه‏دار خیلی سخت است. یک روز که تصمیم به آشپزی می‏گیری، قشنگ تا ساعت ۴ بعدازظهرت به سرعت میگذرد! چرا دروغ بگویم؟ شاید زندگی من شبیه زندگی همه خانم‏هایی که در خانه هستند نباشد، اما دوست دارم و سعی می‏کنم جوری زندگی کنم که خیلی غیرمعمولی نباشد. البته واقعاً وقت انجام برخی از کارها را ندارم.

    یعنی فقط مشکل وقت است؟ اگر زمان داشتید، همان قدر که ممکن است یک خانم خانهدار علاقه داشته باشد، شما هم دوست داشتید که مثلاً قرمه‏سبزی درست کنید؟


    راستش را بگویم؟ (خنده) من واقعاً آشپزی کردن را خیلی دوست ندارم. نه اینکه از زمانی که بازیگر شدم علاقه‏ام را از دست داده باشم، نه، قبلاً هم دوست نداشتم.

    اگر زمان کافی داشتید کدام یک از کارهای شخصی خانوادگی برایتان جذاب‏تر بود؟

    من خرید روزمره خانه را خیلی دوست دارم.

    که آن هم باز داخل خانه نیست!


    بله، آن هم داخل خانه نیست (خنده). حتی چیدمان داخل خانه و خیلی چیزهای دیگر را هم دوست دارم. چون کار خانه که فقط آشپزی نیست.

    به گل و گلدان چطور؟ مثل «مهراوه شریفی‏نیا» که عاشق گل و گل‏کاری است.


    نه، من گل‏باز حرفه‏ای نیستم، اما گیاهان را دوست دارم.

    هنرهای دیگر چطور؟ مثلاً هیچ‏وقت خیاطی کرده‏اید؟


    دگمه دوخته‏ام (خنده)!

    این‏ها را قبل از ازدواج با همسرتان طِی کرده بودید که علاقه زیادی به این چیزها ندارید؟


    بله. من همه چیز را گفتم. همسرم اینقدر من را درک می‏کند که واقعاً باید ازش تشکر کنم. بیشتر از چیزی که فکر می‏کردم شرایط من را درک می‏کند. گاهی اوقات که خودم را جای او می‏گذارم، می‏بینم که اگر من بودم، نمی‏توانستم تحمل کنم.

    فکر می‏کنم این موضوع که شما یکدیگر را درک می‏کنید و با هم تفاهم دارید را همه می‏دانند. می‏خواهم اگر ممکن است کمی از اختلاف‏نظرهایتان بگویید. اینکه سر چه موضوعاتی هیچ‏وقت با هم کنار نیامدید؟


    (مکث و فکر)... آرش به خاطر کارش خیلی با تلفن صحبت می‏کند و من سر این موضوع خیلی غر می‏زنم. آن اوایل خیلی عصبی می‏شدم، اما بعدها با خودم گفتم کارش اینطور است دیگر، من چه کار کنم! نه اینکه بگویم چرا حرف می‏زنی، بلکه می‏گفتم چرا مثلاً نمی‏توانی غذایت را درست بخوری و یا مثلاً وسط صبحانه پنجاه دفعه باید بلند شوی و بنشینی.

    بعد به خودم گفتم کار من هم یک‏سری چیزها دارد که او دوست ندارد، خب او من را قبول کرده و من هم قبول کرده‏ام دیگر. او هم خیلی اوقات اذیت می‏شود، مثلاً به خانه می‏آید و من نیستم. یا مثلاً خیلی از چیزهایی که خانم‏های خانه‏دار می‏توانند داشته باشند را من نمی‏توانم انجام دهم، اما او شرایط را درک می‏کند و من هم سعی کرده‏ام در زمان‏هایی که هستم، آن را جبران کنم. واقعاً زندگی یک خانم بازیگر سخت است و فکر می‏کنم با هیچ شغل دیگری قابل مقایسه نیست. به هر حال او من را درک کرد و من هم سعی کردم او را درک کنم، اما بالاخره هنوز سر یک‏سری مسائل با هم بحث می‏کنیم که کاملاً هم طبیعی است.

    با این اوصاف، به نظر می رسد باید در برخی از بخش‏ها یک تجدید نظری بکنید، چون اگر بخواهید بچه داشته باشید، با این کار زیاد شما و کار زیاد همسرتان اوضاع یک‏مقدار سخت خواهد شد.


    من خیلی اوقات دلم می‏خواهد بچه داشته باشم، اما وقت نمی‏شود (خنده).

    گفتید همسرتان سر صبحانه چندین‏بار بلند می‏شود، انشاءالله صبحانه را که دیگر خودتان درست می‏کنید؟!


    بله.

    صبحانه که یک نان و پنیر است و با این شرایط شما بعید است چیز مفصلی باشد (خنده جمعی). چند سالی است مد شده که بازیگران کارهای جنبی هنری (مثل نمایشگاه عکس، نقاشی و مجسمه‏سازی و...) انجام می‏دهند. شما هم درکنار بازیگری تجربه های متفاوتی داشته اید.

    من فقط وارد بحث تهیه‏ کنند‏گی شدم که کار خیلی سختی است. به جز آن یک کلینیک پوست و زیبایی هم داریم.

    همچنان درگیر کلینیک هستید؟ چون ظاهرا اوایل در این زمینه پرکارتر بودید.


    بله. مکان آن را تغییر داده‏ایم. در آنجا من شریک داشتم، اما اینجا (کلینیک جدید نیوشا ضیغمی) دیگر برای خودم است و با تجربه جدیدی آن را راه‏اندازی کرده‏ام. یک مدت هم وارد پروسه تولید فیلم شدم که واقعاً احساس می‏کنم کار خیلی مردانه‏ای است. سعی کردم این کار را بیشتر آرش انجام دهد تا من، چون خیلی روحیه مردانه می‏خواهد.

    ظاهراً شما بیشتر ترجیح می‏دهید حتی به جای بازیگری به کار خودتان یعنی همان کلینیک بپردازید.


    واقعیتش این است که ترجیح دادم یک مکثی در کار بازیگری من بیفتد، چون شرایط فیلم‏نامه‏های دو سال اخیر خیلی مورد علاقه من نبود و دوست دارم بعد از ۱۰ سال که وارد این حرفه شده‏ام، اگر قرار است کاری انجام دهم، کاری باشد که خودم بتوانم صدردصد از آن دفاع کنم. الان هم قرار است قرارداد کاری را ببندیم که خبرهایش به زودی منتشر می‏شود. فکر می‏کنم بعد از ۲ سال غیبت، این کار برای خودم قابل قبول است.

    البته این امتیاز شما است که دغدغه نان ندارید، چون خیلی از بازیگران به خاطر همین دغدغه مجبور به کار می‏شوند و نمی‏توانند مثل شما ۲ سال کار نکنند.


    من فکر می‏کنم این مسئله امنیت شغلی در ایران فاجعه است و هیچ پشتوانه‏ای در این زمینه وجود ندارد. شما فکر کنید که آدم شناخته شده‏ای هستید و درگیر اجاره خانه و بچه و... در این صورت مجبور به انجام کارهایی می‏شوید که دوست ندارید! من فکر می‏کنم بازیگران ناگزیرند که یک شغل دوم داشته باشند. گاهی اوقات انتقادهایی را به بازیگران می‏بینم که مثلاً چرا رفتی فلان فیلم را بازی کردی؟ خانم یا آقای محترم! تا حالا صاحب‏خانه شما پشت در آمده تا اجاره بخواهد؟! شاید یک منتقد هیچوقت نتواند خودش را جای او بگذارد و فقط از موضع انتقاد به آن نگاه کند.

    ستاره ها
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا