Elka Shine
مدیر بازنشسته
- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
شوشتر مرکز حاکمیت هرمزان و بزرگترین و آبادترین شهر خوزستان بود.
ابوموسا به شوشتر حمله برد.
هرمزان به یاری مردم شهر پایداری ورزید.
شوشتر را ابوموسا چندین ماه در محاصره گرفت و هشتادحمله به آن برد.
درپی هرحمله نیروهای تازه نفس ازبصره وکوفه به او می پیوستند.
تازیان دراین حملات تلفات بسیارسنگینی دادند و دو تا از قهرمانانشان که عمر به آنها علاقهء بسیارداشت به کشتن رفتند.
شایدقبر این دو حالا امامزاده ای باشد ( ولی هرچه کشته میدادند سرسختیشان بیشتر میشد. سرانجام به راهنمایی یک شوشتری اسیر شده، صد مرد انتخاب شده و در تاریکی شب از نقبی که بر آبراه شهر بود وارد شهر شدند و نگهبانان دروازه رابا دادن تلفاتی کشتند و دروازه را گشودند.
جهادگران به درون شهر ریختند، مردم شهر جانانه به دفاع پرداختند.
جنگ های شدید خیابانی درگرفت.
تلفات جهادگران بسیارسنگین بود ولی شهر به دستشان افتاد و هرمزان به درون دژ گریخته و موضع گرفت.
تازیان در سراسرشهر به تاراج و تخریب و کنیزکردن دختران و تجـ*ـاوز پرداختند.
بلاذری نوشته که شوشتری ها برای آنکه زن و بچه هایشان به دست تازی نیافتد آنها را درچاه می انداختند و می کشتند.
هرکه چاره ای داشت جان خود و زن و فرزندانش را نجات داده از شهر گریخت و گریزاند.
شهر پس از تاراج شدنش ویران شد و ابوموسا دژ را در محاصره گرفت.
هرمزان به او بانگ زد که من صد تیر در چله دارم و در تیراندازی چنان ماهرم که هیچ تیری ازمن به خطا نمیرود.
اگر شما بخواهید بر من دست یابید مجبورید که صد کشته بدهید.
ولی صلاحتان در آن است که به من پیمان دهید که اگر هم اکنون خودم را به شما تسلیم کنم مرا زنده بگذارید و به نزد عمر ببرید تا او دربارهء من نظربدهد.
ابوموسا به او تعهد داد و هرمزان از دژ به زیرآمد و او را گرفته دست و پایش رادر زنجیر کردند.
تسلیم هرمزان به علت این بود که او میدید اگر تسلیم نشود شهر کاملا در آتش خواهد سوخت و ناچار تسلیم شد. وگرنه هرمزان کجا و تسلیم در برابر تازی کجا.
ابوموسا به شوشتر حمله برد.
هرمزان به یاری مردم شهر پایداری ورزید.
شوشتر را ابوموسا چندین ماه در محاصره گرفت و هشتادحمله به آن برد.
درپی هرحمله نیروهای تازه نفس ازبصره وکوفه به او می پیوستند.
تازیان دراین حملات تلفات بسیارسنگینی دادند و دو تا از قهرمانانشان که عمر به آنها علاقهء بسیارداشت به کشتن رفتند.
شایدقبر این دو حالا امامزاده ای باشد ( ولی هرچه کشته میدادند سرسختیشان بیشتر میشد. سرانجام به راهنمایی یک شوشتری اسیر شده، صد مرد انتخاب شده و در تاریکی شب از نقبی که بر آبراه شهر بود وارد شهر شدند و نگهبانان دروازه رابا دادن تلفاتی کشتند و دروازه را گشودند.
جهادگران به درون شهر ریختند، مردم شهر جانانه به دفاع پرداختند.
جنگ های شدید خیابانی درگرفت.
تلفات جهادگران بسیارسنگین بود ولی شهر به دستشان افتاد و هرمزان به درون دژ گریخته و موضع گرفت.
تازیان در سراسرشهر به تاراج و تخریب و کنیزکردن دختران و تجـ*ـاوز پرداختند.
بلاذری نوشته که شوشتری ها برای آنکه زن و بچه هایشان به دست تازی نیافتد آنها را درچاه می انداختند و می کشتند.
هرکه چاره ای داشت جان خود و زن و فرزندانش را نجات داده از شهر گریخت و گریزاند.
شهر پس از تاراج شدنش ویران شد و ابوموسا دژ را در محاصره گرفت.
هرمزان به او بانگ زد که من صد تیر در چله دارم و در تیراندازی چنان ماهرم که هیچ تیری ازمن به خطا نمیرود.
اگر شما بخواهید بر من دست یابید مجبورید که صد کشته بدهید.
ولی صلاحتان در آن است که به من پیمان دهید که اگر هم اکنون خودم را به شما تسلیم کنم مرا زنده بگذارید و به نزد عمر ببرید تا او دربارهء من نظربدهد.
ابوموسا به او تعهد داد و هرمزان از دژ به زیرآمد و او را گرفته دست و پایش رادر زنجیر کردند.
تسلیم هرمزان به علت این بود که او میدید اگر تسلیم نشود شهر کاملا در آتش خواهد سوخت و ناچار تسلیم شد. وگرنه هرمزان کجا و تسلیم در برابر تازی کجا.
