به نام خداوند لوح و قلم
هر بار که چشمانم را باز می کنم با دنیایی عجیب تر آشنا می شوم
دنیایی که گاهی ریشه تفکر را در مغزم می چپاند که « آیا واقعا من این جا را می شناسم؟؟»
هر بار که از پشت آن سنگر خواب بیرون می آیم می فهمم که بیداری بی رحم تر از آنچه که ما فکر می کنیم است
و هر بار و هر بار این هر بار ها در سرم پژواک می شود
اما خب بالاخره شاید این هر بار هم مانند بار های قبل تر و قبل تر پایانی قشنگ تر از باز داشته باشد.
F.z.f.atemi
هر بار که چشمانم را باز می کنم با دنیایی عجیب تر آشنا می شوم
دنیایی که گاهی ریشه تفکر را در مغزم می چپاند که « آیا واقعا من این جا را می شناسم؟؟»
هر بار که از پشت آن سنگر خواب بیرون می آیم می فهمم که بیداری بی رحم تر از آنچه که ما فکر می کنیم است
و هر بار و هر بار این هر بار ها در سرم پژواک می شود
اما خب بالاخره شاید این هر بار هم مانند بار های قبل تر و قبل تر پایانی قشنگ تر از باز داشته باشد.
F.z.f.atemi