فرهنگی و هنری واکاوی تغییرات روحی و اخلاقی شخصیت های سریال"شهرزاد"در فصل دوم نسبت به فصل اول

  • شروع کننده موضوع Love death
  • بازدیدها 148
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Love death

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/11
ارسالی ها
2,345
امتیاز واکنش
8,379
امتیاز
648
درباره فصل دوم سریال «شهرزاد» نکات زیادی گفته شده برخی معتقدند فصل دوم جذابیت فصل اول را ندارد و دچار افت کیفیت شده است. امروز بدون بررسی این نکته می خواهیم به یکی از نقاط قوت فیلم نامه «شهرزاد» بپردازیم. این که شخصیت های فصل اول در فصل دوم صاحب زوایای روحی و اخلاقی جدیدی شده اند. بیشتر شخصیت ها در موقعیتی جدید قرار گرفته اند، موقعیت های جدید شخصیت های قبلی به اضافه بازیگران دست به دست هم داده اند تا سریال به ورطه تکرار نیفتد. با ما همراه باشید:

شهرزاد
ترانه علیدوستی
فصل اول: زنی اجتماعی، فعال و پیگیر
پزشک «بزرگ آقا» بود. او جزو اقلیتی از زنان بود که در دوران پهلوی فعالیت اجتماعی داشتند. همیشه سعی می کرد استقلال خودش را حفظ کند ولی در برابر قدرت سرکوب کننده «بزرگ آقا» تسلیم شد. «شهرزاد» اگرچه یک مدیر خوب بود ولی یک بار تسلیم شد و با این حال در ادامه، همه چیز را مدیریت کرد تا به خواسته اصلی اش یعنی «فرهاد» برسد.
دیالوگ برگزیده: گاهی آدم تو جنگ با خودش، باید اونقد پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش! اون وقت... از دل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جرئتی، جرقه می زنه...
فصل دوم: مادری مهربان
دوران روابط پرشورش با «فرهاد» به سر رسیده و حالا درگیر یک زندگی عادی شده است. «شهرزاد» بیشتر به حفظ فرزندش فکر می کند تا نگه داشتن «فرهاد» و به همین خاطر است که به پیشنهاد ازدواج با «قباد» بلافاصله نه نمی گوید. او می گوید نمی خواهم فرزندم فردا چیز بدی از من یاد بگیرد.

قباد دیوان سالار
شهاب حسینی
فصل اول: خوشگذران و اندکی عاشق پیشه
برادرزاده «بزرگ آقا» است و پشتش به این آدم قدرتمند گرم است. دغدغه خاصی ندارد جز خوشگذرانی و عیاشی. بیشتر وقتش را با بیلیارد بازی کردن و مصرف مشروبات الکلی می گذراند. دو بار ازدواج می کند که هر دوبارش اجباری است. با این تفاوت که نسبت به «شیرین» بی تفاوت است ولی «شهرزاد» را می پسندد و به او علاقه مند می شود.
فصل دوم: اربابی بی کفایت و خشن
می خواهد بدل «بزرگ آقا» باشد ولی تفاوتش با بزرگ دیوان سالار از زمین تا آسمان است. کاریزما و جذابیت او را ندارد و به همین دلیل اطرافیانش خیلی حرفش را گوش نمی کنند. او نمی تواند اوضاع خانه را سر و سامان دهد. «هاشم» بهترین توصیف را درباره خانه «دیوان سالار» دارد که می گوید: «خونه عقاب شده لونه جوجه کلاغ!» لباس قدرت بر تن «قباد» گشاد است. او رئیسی است عجول، کینه ای و پرسروصدا. فکر می کند صرفاً با کشت و کشتار زیاد می تواند قدرتش را به اثبات برساند. بزرگ ترین نقطه ضعف «قباد» در مقام ریاست این است که صبر و زیرکی «بزرگ آقا» را ندارد. دیکتاتور است و مثل «بزرگ آقا» اعتقادی به قانون گرایی ندارد. وقتی «عمه بلقیس» نامه مأموران شهربانی را پاره می کند، می گوید: «قانونی که شما مأمورش هستین رو اهالی این خونه نوشتن.»

فرهاد
مصطفی زمانی
فصل اول: روزنامه نگاری معترض و پرشور
روزنامه نگار بود و اهل شرکت در اعتراضات سیـاس*ـی. به دلیل مخالفتش با حکومت تا چندقدمی مرگ رفت و برگشت. «فرهاد» از همان ابتدا عاشق «شهرزاد» بود ولی یک بار دچار شکست عشقی شد. فردی کتابخوان، تحصیل کرده و شاعر که توانست با همین ابزار دل «شهرزاد» را به دست بیاورد.
دیالوگ برگزیده: من همه چیمو باختم شهرزاد! نمی تونم تو رو هم ببازم.
فصل دوم: همسری معمولی
در انتهای فصل اول توانست گردن بند مرغ آمین را به گردن «شهرزاد» بیندازد و با او ازدواج کند. زندگی اش با او دچار روزمرگی شده و دیگر آن احساس عاشقانه شورانگیز را نسبت به «شهرزاد» ندارد. «فرهاد» در مسائل سیـاس*ـی و اجتماعی نسبت به فصل اول پخته تر و عاقلانه تر برخورد می کند. یک بار سرش به سنگ زمانه خورده و حالا شناخت دقیق تری نسبت به اطرافیانش دارد.

هاشم
مهدی سلطانی
فصل اول: عاقل و دوراندیش، مطیع بزرگ آقا
از رفقای صمیمی «بزرگ آقا» بود و همیشه به او مشورت می داد. بر سر جان پسرش «فرهاد» با «بزرگ آقا» معامله کرد. فرهاد را دوباره زنده کرد و در عوض نگذاشت او به وصال «شهرزاد» برسد.
دیالوگ برگزیده: زمان رُفوگر خوبیه... هر بیدی هم به زندگی آدم زده باشه زمان رُفوش می کنه.
فصل دوم: منتقد قباد
همچنان عاقل است و حرف های حکیمانه می زند. «قباد» را به اندازه «بزرگ آقا» قبول ندارد و به سختی قبول می کند که با او پیمان ببندد. معمولا با تصمیم های «قباد» مخالفت می کند. او همچنین در این فصل، عشق دوران جوانی اش را دوباره ملاقات می کند. در فصل دوم با مردی منطقی مواجه هستیم که توامان دارد لایه های عاشقانه وجودش را هم فاش می کند.

اکرم
گلاره عباسی
فصل اول: نوکر گوش به فرمان
ندیمه «شیرین» است و دستورات او را اجرا می کند. «اکرم» پدر معتادی دارد و چون خانواده فقیری دارد، نان آور خانواده شده و شکم خواهر ها و برادر هایش را سیر می کند.
فصل دوم: بلندپرواز و زیرک
در غیاب «شیرین» ارتقای مقام پیدا کرده و به نوکر های دیگر دستور می دهد. او نقطه ضعف «قباد» را به خوبی شناسایی کرد و با دلبری به او نزدیک شد. تا جایی که توانست همسر موقت بزرگ خانواده دیوان سالار شود. دیگر همه چیز بر وفق مرادش است و به خواسته اش رسیده است.

نصرت پاشایی
پرویز فلاحی پور
فصل اول: مطیع محض بزرگ آقا
مباشر بزرگ آقا بود. مردی که در ظاهر آرام و متین بود؛ اما باطنی خشن داشت. دستورات «بزرگ آقا» را موبه مو اجرا می کرد.حتی با اجرای دستور قتل و خون ریزی هم مشکلی نداشت.
فصل دوم: مراقبت از قباد
با حفظ سمت این بار به قباد مشورت می دهد. البته با توجه به نسبت فامیلی که با «قباد» دارد، نوع مشورتش متفاوت است. خیلی جا ها ترمز او را می کشد و جلوی خشونت هایش را می گیرد. زمانی که مأمور شهربانی از او درباره جایگاهش می پرسد جواب می دهد: «همه کاره و هیچ کاره» توصیفی دقیق از وضعیتی که در آن قرار دارد.

شیرین
پریناز ایزدیار
فصل اول: دختری مغرور و لجباز
دختر عزیز دردانه «بزرگ آقا» بود. پدر همه چیز را طوری رقم می زد که منافع دخترش، تامین شود. «شیرین» به خاطر سال ها برتر بودن نسبت به همه اطرافیان، همیشه نگاهی غرورآمیز به بقیه داشت و خودش را بالاتر می دانست. نقطه ضعفش این بود که باردار نمی شد. به شدت به «شهرزاد» حسادت می کرد و از او نفرت داشت.
فصل دوم: درمانده و به آخر خط رسیده
در فیلم نامه سریال «شهرزاد»، هیچ کس به اندازه «شیرین» تغییر نکرد. او از قله غرور به دره فلاکت سقوط کرد، یک انسان درمانده که گوشه تیمارستان افتاده و حیاتی نباتی دارد. «شیرین» تعادل روحی و روانی ندارد و در توهماتش فکر می کند که «بزرگ آقا» هنوز زنده است.
 
  • پیشنهادات
  • برخی موضوعات مشابه

    بالا