جامعه ایرانی پروفسور سمیعی و مردجانباز

  • شروع کننده موضوع snow80
  • بازدیدها 165
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

snow80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/31
ارسالی ها
3,971
امتیاز واکنش
39,348
امتیاز
856
سن
22
محل سکونت
گرما سیتی
رضا جانباز جبهه وجنگ بود آنقدر از زمان جنگ زخم بربدن داشت که توان انجام کارهای شخصی رانداشت
امید رضا بعداز خدا به همسری بود که همه زندگی رضا وتمام قد درخدمت رضا بود همسررضادچار تومور بدخیم مغزی شده بود وخوراک رضا اشک ریختن درتنهایی بود.
دکترهای ایران بعداز mri وسی تی اسکن ازمریم همسررضا قطع امید کرده بودند وهیج پزشکی حاضر به جراحی مریم نبود مریم ذره ذره آب میشدواین رضابودکه روزی صدبار از غصه مریم میمرد وزنده میشد
پزشک بیمارستان وقتی اشکهای رضارا دید دلش سوخت وازطریق علی دایی پرونده پزشکی وشرح حال مریم رابرای سمیرا دختر پروفسور سمیعی ایمیل کرد ودرشرح حال مریم اینگونه نوشت(مریم همه امیدرضاست ورضا ازجانبازان جبهه وجنگ است ) بعداز چند روز جواب ایمیل آقای دکتر اینگونه آمد:
جناب آقای دکتر: غده داخل سر مریم بدخیم است وبنده بیست ودوم ماه آینده برای جراحی ایشان به ایران خواهم آمد.
پزشکان وپرستاران این ایمیل را سرکاری میدانستند ومیگفتند پرفسورسمیعی همیشه دراروپاست وآنقدر آدم مذهبی ومقیدی نیست وبه شوخی به رضا گفتند:پروفسورسمیعی کجا واینجا کجا؟ ویاحتی اگر بیایدکه احتمالش صفراست خرج عمل مریم راچه کسی خواهد داد اما رضا امیدش به خدا وائمه اطهار بود .
بیست ودوم ماه نزدیک ظهربودکه درکمال تعجب پروفسورسمیعی همراه باپسرش پروفسور امیر سمیعی باکیفی ساده دردست وارد بیمارستان شد او از هانوفر آلمان آمده بود وپس ازعرض سلام قبل ازاینکه قهوه بنوشدگفت مریم کجاست؟ دکترگفت: مریم دربیمارستان درفلان بخش بستری است پروفسورگفت سریعا اطاق عمل را آماده کنیدومریم رابه اطاق عمل ببرید. سریعا اطاق عمل آماده و مریم منتقل شد .
ازطریق تماس به رضا خبر دادند پروفسور برای عمل آمده است امارضاگفت اصلا طاقت ندارم وبه بیمارستان نمی آیم وقتی پروفسور به دراطاق عمل آمد گفت پس رضا کجاست؟ دکترگفت رضا نیامده پروفسورگفت :تارضا نیاید به هیچ وجه دست به تیغ نمیبرم ومریم راعمل نمیکنم رضامجبوربه آمدن شد عده ای میگفتند دکتر سمیعی میخواهد درمورد خرج عمل با رضا صحبت کند و عده ای میگفتند میخواهد از او رضایت قبل ازعمل بگیرد رضا وقتی وارد بیمارستان شد پروفسورسمیعی جلوآمد و درحالی که رضا روی ویلچر نشسته بودشروع به بوسیدن دست وپای رضاکرد و فقط یک جمله گفت:کاری که شما و امثال شما کرده اید از کار من وامثال من خیلی با ارزشتر است .

پروفسوروارداطاق عمل شد ومریم راشخصاعمل کردوبدون دریافت هیچ هزینه ای بیمارستان راترک کرد
پروفسورسمیعی درجواب خبرنگاری که درمقابل بیمارستان ازاوپرسیدهدف شماازاین کارچه بودگفت:
خواستم به مردم ایران بفهمانم درمقابل مقام جانباز پروفسورسمیعی هم عددی نیست وخوشحالم گوشه ای ازدریای زحمات این جانبازراجبران کردم.
 
بالا