داستان چقدر تمیزی خوبه

  • شروع کننده موضوع DENIRA
  • بازدیدها 142
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

DENIRA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
9,963
امتیاز واکنش
85,309
امتیاز
1,139
محل سکونت
تهران
یک روز کلاغ کوچولو روی شاخه ی درختی نشسته بود که یک دفعه دید کلاغ خال خالی ناراحت روی شاخه ی یک درخت دیگر نشسته است.
کلاغ کوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید:
چی شده خال خالی جون؟ چرا اینقدر ناراحتی؟
خال خالی با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت: آخه دوست خوبم. من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی کلاغ ها و پرهامو مرتب و کوتاه کنه. مامانم چند بار گفت: خال خالی بیا پنجه هات رو تمیر کنم،اما من داشتم پروانه ها رو تماشا میکردم. گفتم بعدا و بعد هم یادم رفت.
کلاغ کوچولو گفت:
لابد برای همینه که دمتم تمیز نکردی؟
خال خالی با تعجب پرسید:
دممو تو از کجا دیدی؟
کلاغ کوچولو خندید و جواب داد:
آخه از اون روز که افتادی تو گِلا ، هنوز دمت گِلیه.
خال خالی که خیلی ناراحت بود شروع کرد با نوک تنش را خاراندن و گفت:
یادم رفت.
کلاغ کوچولو گفت:
لابد حمومم نکردی.
خال خالی گفت:
اونم یادم رفت.
در همین موقع خانم کلاغه که مربی مهدکودک کلاغ ها بود پر زد و آمد کنار آن ها نشست.
نگاهی به خال خلی کرد و پرسید:
خب جوجه های من چرا اینجا نشستین. مگه نمی خواین بشینین روی درخت مهد کودک تا درسمون رو شروع کنیم؟
کلاغ کوچولو گفت:
آخه...آخه...
بعد سرش را پایین انداخت.
خانم کلاغه که متوجه موضوع شده بود گفت:
می خواستم در مورد بهداشت براتون صحبت کنم. تو خال خالی میدونی ما کلاغ ها چه جوری باید تمیز باشیم؟
خال خالی جواب داد:
بله خانم کلاغه. باید حموم کنیم. ناخن پنجه هامونو بگیریم. همیشه بعد از غذا خوردن منقارمون رو تمیز کنیم. عین آدما که مسواک میزنن. پرهامونم کوتاه و مرتب کنیم.
کلاغ کوچولو دنباله حرف خال خالی را گرفت و گفت:
مثل آدما که موهاشونو کوتاه میکنن و شونه میکنن.
خانم کلاغه گفت:
آفرین آفرین. خوش حالم که همه چی رو بلدی. پس من میرم به کلاغای دیگه یاد بدم.
همین که خانم کلاغه خواست پرواز کند و برود کلاغ کوچولو گفت:
صبر کنید خانم کلاغه...منم میام.
خال خالی هم گفت:
منم میاد اما....
خانم کلاغه پرسید:
اما چی؟
خال خالی خندید و جواب داد:
بعد از اینکه همه ی اون چیزایی که گفتم رو خودم انجام دادم میام.
خانم کلاغه خندید و با بالش سر خال خالی را نوازش کرد و گفت:
پس زود باش که همه ی جوجه کلاغ ها منتظرن.
خال خالی به سرعت پری زد و رفت تا خودش را تمیز بکند. صدای قار قارش به گوش می رسید که می گفت:
تمیزی چه خوبه. من از این به بعد همش تمیز می مونم.
 
بالا