- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
پیشگفتار : ( زنده یاد دکتر احمد تفضلی )
ابن ندیم [1] از زمرۀ کتاب های ترجمه شده از پهلوی به عربی که موضوع آنها شرح زندگانی ( سیَر ) و داستان های واقعی ( اَسمار الصحیحه ) است ، از کتابی به نام الکارنامج فی سیرة انوشیروان نام بـرده ، امّا مترجم آن را ذکر نکرده است . همین نویسنده ، در جایی دیگر [2] ، از کتابی به نام سیرة انوشیروان ، که ابن مقفع آن را به عربی برگردانیده و ابّان لاحقی آن را به شعر عربی درآورده بود ، یاد کرده است . احتمال می رود که هر دو کتاب یکی بوده و عنوان دوم خلاصه شدۀ عنوان اول باشد . بنابراین ، مترجم کارنامج نیز به احتمال قوی همان ابن مقفع بوده است . متن پهلوی رساله در دست نیست ، اما ترجمۀ عربی آن را ابن مسکویه [3] با عنوان « ذکر قطعة من سیرة انوشیروان و سیاساته » نقل کرده است . [4] متن منقول ابن مسکویه با این جمله آغاز می گردد : « در آنچه انوشیروان دربارۀ زندگی خویش نوشته است ، خواندم » . این رساله ، که مطالب آن به روایت اوّل شخص یعنی خود انوشیروان نقل شده ، دارای دوازده بخش یا فصل است که هر کدام با جملۀ « و قال انوشیروان » آغاز می گردد . کارنامۀ انوشیروان را باید سرگذشت نامۀ سیـاس*ـی این شاه به شمار آورد .
در بخش اول ، انوشیروان ماجرایی را دربارۀ توطئه ای که گروهی برای قتل او چیده بودند ، شرح می دهد و توطئه کنندگان را بدعت گذارانِ دین معرفی می کند و فرمان به کشتن آنان می دهد . بنابراین روایت ، آنان مدّعیِ داشتنِ کتاب ها و الهامِ ایزدی ( کلام ) بوده اند .
در بخش دوم ، شاه به اختصار ملاقات خویش را با رهبر این فرقه ، که شجاعانه عقاید خود را در برابر همگان ابراز می کرد و حتی قتل شاه را واجب می شمرد ، شرح می دهد . دربارۀ این فرقه و عقایدشان اطلاع بیشتری در دست نیست . به هر صورت ، بعید می نماید که مزدکیان منظور او بوده باشند . [5]
بخش سوم و چهارم دربارۀ سیاست انوشیروان است . نخست ذکری از بخشش خود به اهالی سرزمین هایی که از روم گرفته بود ، به میان می آورد . سپس می گوید که دستور داده بود که در هر ناحیه ای معتمدانی تعیین شوند و قاضی هر ناحیه بر امر مالیات نظارت داشته باشد تا عامل یا والی نتواند بیش از حدّ مقرر مالیات بستاند و دستور داد که پرداخت مالیات در حضور قاضی ناحیه باشد و به پرداخت کننده ، رسیده داده شود محاسبات را قاضی و دبیرِ ناحیه ( = کاتیب الکوره ) و معتمد شهر و کارگزار ( والی یا عامل ) به دیوان شاه عرضه دارند .
در بخش پنجم ، به معتقدان به دینی غیر از دین زرتشتی اشاره می کند : بنا به گزارش موبدانْ موبد ، بعضی از اشراف پایتخت و شهرهای دیگر دینی مخالفِ دین پیامبر ( = زرتشت ) و علمای دینی شاه دارند و در پنهانی تبلیغ می کنند و مردم را بدان می خوانند . انوشیروان این گروه را به نزد خود می خواند و با ایشان مباحثه می کند تا به حقیقت پی ببرند و بدان معترف شوند . آنگاه دستور می دهد که آنان و هم کیشانشان را از پایتخت و شهرها و مملکت دور دارند . احتمال دارد که منظور از این فرقۀ دینی ، مسیحیانِ نسطوری باشند . [6]
بخش ششم دربارۀ مذاکره و اتّحاد با قبایل ترک ناحیۀ شمال است و احتمالاً هون ها منظور بوده اند . [7] انوشیروان راهیِ باب صول ( = دربند قفقاز ) می شود تا ضمناً به شاهان دست نشاندۀ خود در آن ناحیه قوّت قلبی بخشد . وی از مرمّت شهرها و بنای دژهای تازه در ناحیه سخن می راند . در آنجا خاقان خزر ، از بیم ، بدو اظهار اطاعت می کند و یکی از سرداران خاقان که چنین می بیند ، او را ترک می گوید و به همراه دو هزار نفر از کسانش به انوشیروان می پیوندند و شاه برای آن مقررّی تعیین می کند و دستور می دهد دژی برایشان ساخته شود . در پایان این بخش ، انوشیروان از کارهای عمرانی خود در ناحیه سخن می گوید .
در بخش هفتم ، انوشیروان از کارهای خود در بیست و هشتمین سال سلطنتش ( سال 559 م ) سخن می گوید : دستور می دهد که موبدان نواحی گوناگون در مورد شکایات مردم برای او گزارشی تهیه کنند . سپس فرمان عرض سپاه می دهد ، بدین ترتیب که آنانی را که در پایتخت بودند ، خود او سان ببیند و آنانی را که در نواحی دیگر بودند ، سپاهسالار یا سپهدار ( = قائد ) ، فرماندهان چهارگانۀ مملکت ( = پادوسبان ) ، قاضی ( = رَد ) و معتمدِ شاه سان ببینند .
برای رسیدگی به شکایات مالیات دهندگان ، دستور می دهد که اشخاصی که به درستی و امانت و پرهیزکاری و دانش معروفند به نواحی گوناگون گسیل شوند و مالیات دهندگان در برابر قائد ( احتمالاً عامل خراج ) و قاضی و دبیر و معتمدِ شاه گرد آیند و بازرس های اعزامی به کار آنان رسیدگی کنند و به حلّ اختلافات بپردازند و موارد دشوار را به شاه گزارش کنند . انوشیروان تأکید می کند که اگر امور مربوط به دشمنان خارجی و پاسداری از مرزها نبود و اگر بیم تحمیل مخارج بر اهالی وجود نداشت ، شخصاً برای رسیدگی به امور مالیاتی به نواحی گوناگون سفر می کرد . اهمیّت موضوع خراج و مالیات در نظر انوشیروان منابع دیگر نیز تأیید می گردد .
بخش هشتم مربوط به رسیدگی به کار معتمدانی است که برای رسیدگی به امر مالیات ها مأمور شده بودند و در کار خود آنگونه که بایسته بود ، نکوشیده بودند . شاه قاضی هر ناحیه را مأمور می کند تا بدون اطلاع عامل ( احتمالاً مأمور خراج ) و سران ناحیه ، اهالی را گرد آورد و به وضع آنان رسیدگی و گزارش تهیّه کند و مُهر خود و مُهر رضایت اهالی را بر آن بزند و آن را به نزد شاه بفرستد و همراه با آن نماینده ای از اهالی را نیز گسیل دارد و در صورت درخواست رعایا ، بعضی از مردمِ دون پایه را نیز همراه آنان باشند . شاه در حضور این فرستادگان و بزرگان و اشراف به این گزارش ها رسیدگی می کند و در مواردی که شکایت از یکی از رعایا علیه کارگزاران شاه یا کارگزاران فرزندان و زنان و خانوادۀ شاه بود ، حق را به رعیت داده است . به هر شکایتی که مردم از یکدیگر داشتند ، رسیدگی می کرد و اگر موردی بود که احتیاج به گواهان و قاضی محل بود ، معتمدی از دبیران و معتمدی از روحانیان و معتمدی از اطرافیان خود را مأمور رسیدگی می کرد .
در بخش نهم ، سخن از پیمان شاه با چهار دسته از ترکان ناحیۀ خزر در سی و هفتمین سال سلطنت وی ( = 568 میلادی ) است . اینان از کارهای بد گذشتۀ خود در دوران قباد و پیروز درخواست بخشایش کردند . شاه به سبب نیاز به کمک آنان و نیز از ترس این که مبادا هم دست قیصر شوند ، تقاضای آنان را پذیرفت و برای دیدار آنان راهی آذربایجان شد .
در بخش دهم ، آمده است که خاقان بزرگ ( احتمالاً ایستمی [8] یَبغو خاقان ) در نامه ای به انوشیروان از عهد شکنی های خود اظهار ندامت کرده [9] و قول داده است که با قیصر دوستی نداشته باشد . پاسخ انوشیروان بدو این بود که از دوستی وی با قیصر بیم ندارد . سپس از روی احتیاط ، دستور می دهد که شهرها و دژهای مشرق از لحاظ استحکامات ترمیم شوند و آذوقه و علوفۀ مورد نیاز سپاه گردآوری شود و سپاه به حال آماده باش درآید . این اتفاق احتمالاً مربوط به سال 571 یا 572 میلادی است .
در بخش یازدهم ، بر حق و عدالت تأکید می کند و این که کشاورزان و سپاهیان متقابلاً به یکدیگر احتیاج دارند . سپاهیان حقوق خود را در واقع از مالیات دهندگان و ساکنان شهرها دریافت می دارند زیرا آنان در برابر دشمنان دفاع می کنند ، روستاییان را به پرداخت مالیات تشویق می کردند و تأکید بر این می نهد که در دریافت مالیات زیاده روی نشود .
در بخش دوازدهم ، انوشیروان آورده است که وی به روش های حکومتی اقوام دیگر مانند رومیان و هندیان توجه داشته است و آنچه را خوب دیده ، پذیرفته و کارهای بد آنان را کنار گذاشته است . نسبت به پیروان دیگر مذاهب و اقوام خارجی تسامح و تساهل روا داشته و کسی را به کاری که موافق دین و آئینش نبوده ، وادار نکرده است . این ادّعا نیز از منابع دیگر تأیید می گردد .
کارنامۀ انوشیروان در میان نویسندگان دوران اسلامی مشهور بوده است . ابن بلخی [10] در مورد انوشیروان می نویسد : « و شرح مآثر و مناقب او دراز است و بر آن کتابی معروف است ، امّا در این کتاب اندک مایه از اصول آن گفته آید » . و در جای دیگر می آورد : « و در آثار او کتابی تصنیف کرده اند و او را خود تصنیفات و وصایاست که تأمل آن سخت مفید باشد » . [11]