- عضویت
- 2017/04/27
- ارسالی ها
- 2,201
- امتیاز واکنش
- 4,999
- امتیاز
- 606
وقتی دقیق می شویم، یکی از خصوصیت های مکرر و برجسته فضای اسطوره ای ما دوالیته «خیر و شر» است. آن هم در فرهنگی که از اساس خیر را از شر جدا کرده است. جریان این ثنویت گرایی چیست و از کجا می آید؟
این مسئله مهمی است. چنان که بحث در مورد آفرینش جهان در اساطیر زرتشتی بر سر این که اشاره به یکتاپرستی دارد یا ثنویت، هم چنان هم ادامه دارد. چون گاهی این تصور پیش می آید که بنیاد جهان بر نوعی ثنویت بنا شده، اما در انتخاب باز هم به یک نوع یکتاپرستی خواهیم رسید.
ما چند نوآوری خیلی مهم در آیین زرتشتی داریم که به کل این منطقه و پس از آن از طریق یهودیت، به ادیان ابراهیمی صادر می شود. اول این که، در آیین زرتشت نبردی وجود دارد بین اهورامزدا و اهریمن، بین خیر و شر، که نهایتا به پیروزی خیر و اهورامزدا منجر می شود، مشروط بر اینکه- بحث ما دقیقا همین جاست، چیزی که شاید برای اولین بار در یکی از ادیان و اسطوره های جهانی مطرح می شود- انسان نیز در این نبرد به نفع نیروهای خیر مشارکت کند.
درواقع برای اولین بار این پروژه تغییر جهان برعهده انسان گذاشته می شود، همان که حافظ می گوید: «آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند»... در ادیان شرقی (چین، ژاپن، هند و...) مفهوم «زمان» خطی نیست، بلکه دوری است، جهان چرخه بی پایانی است از آفریدن ها و ویران شدن ها، و انسان نقشی در تغییر جهان ندارد.
این انسان ایرانی است که برای اولین بار و در یک دین ایرانی وظیفه تغییر جهان را در کنار خدایان برعهده می گیرد! از نوآوری های دیگری که داریم «پایان جهان» و مفهوم معاد و رستاخیز است، که باز شما در ادیان قبلی آن منطقه و یهودیت و... چنین چیزی را به این شکل که مردم از گور برخیزند و حساب و کتاب پس بدهند، نمی بینید. یعنی ما یک «پایان» هم اضافه می کنیم به این ماجرا و حتی کم و کیف آن را هم تعریف می کنیم. اتفاقا این ها چیزهایی هستند که در فرهنگ و روحیات ایرانی هم زیاد دیده می شود و به نظرم مهم هستند...
اسطوره ایرانی تجدید نمی شود، همیشه قصه را تمام می کند، چرخه ای وجود ندارد تا بچرخد و در آن ادامه پیدا کند. برای همین هم انگار تراژدی نداریم اینجا...
برای اینکه یکی از ویژگی های اسطوره های ایرانی همین سیاه و سفید بودن آنهاست. ما معمولا اسطوره خاکستری نداریم، شاید هم برگرفته از همان نیروی خیر و شر باشد و شاید این نکته که ما اینجا افراسیاب و سیاوش تولید می کنیم، خوب و بد مطلق تولید می کنیم، اما در اسطوره های یونانی چنین چیزی نیست. در اسطوره های ایرانی، فقط در مورد اسفندیار- اگر اصلا اسطوره تلقی اش کنیم- یا مثلا رستم و سهراب، می شود چنین نظری داد، که آن ها هم بعید نیست- چنان چه بارها هم مطرح شده است- از اسطوره های یونانی برگرفته شده باشند، چون می دانید که، بعد از آمدن اسکندر و حکومت سلوکیان، در دوره اشکانیان، برخی از پادشاهان اشکانی به زبان یونانی نمایشنامه می نوشتند و این متون یونانی در دربارهای ایرانی اجرا می شده است.
بنابراین تاثیرپذیری زیادی وجود داشته است. مرحوم دکتر بهار نظرش این بود که ساختار رستم و سهراب با رستم و اسفندیار، یونانی است. در عوض نمونه ساختار اسطوره ای ما همان افراسیاب و سیاوش است، یعنی خوب و بد مطلق. بنابراین بعدی نیست آن حالت میانه را در طول زمان از اسطوره های غربی گرفته باشیم. ضمن اینکه یکی دیگر از نوآوری هایی که از آیین زرتشت سر برمی آورد و می رود و به طور کلی در فرهنگی غرب تاثیرات ماندگار می گذارد، ایده «هزاره گرایی» یا نجات دهنده است، یا همان سوشیانت که اتفاقا عیسی مسیح هم سخت تحت تاثیر خود اوست. چون همان طور که می دانید، سوشیانت هم از مادری باکـ ـره به دینا می آید با این وعده که می آید تا عده ای از ایرانیان را نجات دهد.
فکر می کنید اسطوره های ما به مثابه میراث فرهنگی تا چه میزان در هنر و ادبیات معاصرمان فهمیده شده اند؟ آیا خوانش های امروزین، منتقد یا دست کم مبتنی بر بازآفرینی از آنها سراغ دارید؟
وقتی درباره تاثیر اسطوره ها بر ادبیات و هنر حرف می زنیم، باید توجه داشته باشیم که تا یک سطح خاص کاملا جهانی اند. یعنی اگر نگاه روانشناختی به اسطوره ها را بپذیریم، یک سری ویژگی های اسطوره ای در بنیاد آنها هست که مربوط به تمام بشر است و منحصرا با ناخودآگاه جمعی یک قوم یا فرهنگ خاص ربط پیدا نمی کند. مثلا وقتی فروید اسطوره «اُدیپ» را تحلیل می کند، آن را به کل بشر تعمیم می دهد، به فرهنگ اروپایی یا یونانی منحصرش نمی کن. یا همین طور وقتی که جوزف کمپل راجع به اسطوره صحبت می کند.
چون اتفاقی که می افتد، در ذهن انسان است؛ انسانی که با وجه منفی خود یا سایه اش نبرد می کند، یا با ناخودآگاهش گفت و گو می کند تا نهایتا یک انسان نو از پشت این گفت و گو سر درآورد. یا حتی یونگ وقتی که اسطوره ها را مطالعه می کند، باز چنین است... پس اسطوره ها در یک سطح خاص تمام بشری اند و رد این گونه اسطوره ها را می شود در تمام آثار هنری، در همه جای جهان دنبال کرد...
این مسئله مهمی است. چنان که بحث در مورد آفرینش جهان در اساطیر زرتشتی بر سر این که اشاره به یکتاپرستی دارد یا ثنویت، هم چنان هم ادامه دارد. چون گاهی این تصور پیش می آید که بنیاد جهان بر نوعی ثنویت بنا شده، اما در انتخاب باز هم به یک نوع یکتاپرستی خواهیم رسید.
ما چند نوآوری خیلی مهم در آیین زرتشتی داریم که به کل این منطقه و پس از آن از طریق یهودیت، به ادیان ابراهیمی صادر می شود. اول این که، در آیین زرتشت نبردی وجود دارد بین اهورامزدا و اهریمن، بین خیر و شر، که نهایتا به پیروزی خیر و اهورامزدا منجر می شود، مشروط بر اینکه- بحث ما دقیقا همین جاست، چیزی که شاید برای اولین بار در یکی از ادیان و اسطوره های جهانی مطرح می شود- انسان نیز در این نبرد به نفع نیروهای خیر مشارکت کند.
درواقع برای اولین بار این پروژه تغییر جهان برعهده انسان گذاشته می شود، همان که حافظ می گوید: «آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند»... در ادیان شرقی (چین، ژاپن، هند و...) مفهوم «زمان» خطی نیست، بلکه دوری است، جهان چرخه بی پایانی است از آفریدن ها و ویران شدن ها، و انسان نقشی در تغییر جهان ندارد.
این انسان ایرانی است که برای اولین بار و در یک دین ایرانی وظیفه تغییر جهان را در کنار خدایان برعهده می گیرد! از نوآوری های دیگری که داریم «پایان جهان» و مفهوم معاد و رستاخیز است، که باز شما در ادیان قبلی آن منطقه و یهودیت و... چنین چیزی را به این شکل که مردم از گور برخیزند و حساب و کتاب پس بدهند، نمی بینید. یعنی ما یک «پایان» هم اضافه می کنیم به این ماجرا و حتی کم و کیف آن را هم تعریف می کنیم. اتفاقا این ها چیزهایی هستند که در فرهنگ و روحیات ایرانی هم زیاد دیده می شود و به نظرم مهم هستند...
اسطوره ایرانی تجدید نمی شود، همیشه قصه را تمام می کند، چرخه ای وجود ندارد تا بچرخد و در آن ادامه پیدا کند. برای همین هم انگار تراژدی نداریم اینجا...
برای اینکه یکی از ویژگی های اسطوره های ایرانی همین سیاه و سفید بودن آنهاست. ما معمولا اسطوره خاکستری نداریم، شاید هم برگرفته از همان نیروی خیر و شر باشد و شاید این نکته که ما اینجا افراسیاب و سیاوش تولید می کنیم، خوب و بد مطلق تولید می کنیم، اما در اسطوره های یونانی چنین چیزی نیست. در اسطوره های ایرانی، فقط در مورد اسفندیار- اگر اصلا اسطوره تلقی اش کنیم- یا مثلا رستم و سهراب، می شود چنین نظری داد، که آن ها هم بعید نیست- چنان چه بارها هم مطرح شده است- از اسطوره های یونانی برگرفته شده باشند، چون می دانید که، بعد از آمدن اسکندر و حکومت سلوکیان، در دوره اشکانیان، برخی از پادشاهان اشکانی به زبان یونانی نمایشنامه می نوشتند و این متون یونانی در دربارهای ایرانی اجرا می شده است.
بنابراین تاثیرپذیری زیادی وجود داشته است. مرحوم دکتر بهار نظرش این بود که ساختار رستم و سهراب با رستم و اسفندیار، یونانی است. در عوض نمونه ساختار اسطوره ای ما همان افراسیاب و سیاوش است، یعنی خوب و بد مطلق. بنابراین بعدی نیست آن حالت میانه را در طول زمان از اسطوره های غربی گرفته باشیم. ضمن اینکه یکی دیگر از نوآوری هایی که از آیین زرتشت سر برمی آورد و می رود و به طور کلی در فرهنگی غرب تاثیرات ماندگار می گذارد، ایده «هزاره گرایی» یا نجات دهنده است، یا همان سوشیانت که اتفاقا عیسی مسیح هم سخت تحت تاثیر خود اوست. چون همان طور که می دانید، سوشیانت هم از مادری باکـ ـره به دینا می آید با این وعده که می آید تا عده ای از ایرانیان را نجات دهد.
فکر می کنید اسطوره های ما به مثابه میراث فرهنگی تا چه میزان در هنر و ادبیات معاصرمان فهمیده شده اند؟ آیا خوانش های امروزین، منتقد یا دست کم مبتنی بر بازآفرینی از آنها سراغ دارید؟
وقتی درباره تاثیر اسطوره ها بر ادبیات و هنر حرف می زنیم، باید توجه داشته باشیم که تا یک سطح خاص کاملا جهانی اند. یعنی اگر نگاه روانشناختی به اسطوره ها را بپذیریم، یک سری ویژگی های اسطوره ای در بنیاد آنها هست که مربوط به تمام بشر است و منحصرا با ناخودآگاه جمعی یک قوم یا فرهنگ خاص ربط پیدا نمی کند. مثلا وقتی فروید اسطوره «اُدیپ» را تحلیل می کند، آن را به کل بشر تعمیم می دهد، به فرهنگ اروپایی یا یونانی منحصرش نمی کن. یا همین طور وقتی که جوزف کمپل راجع به اسطوره صحبت می کند.
چون اتفاقی که می افتد، در ذهن انسان است؛ انسانی که با وجه منفی خود یا سایه اش نبرد می کند، یا با ناخودآگاهش گفت و گو می کند تا نهایتا یک انسان نو از پشت این گفت و گو سر درآورد. یا حتی یونگ وقتی که اسطوره ها را مطالعه می کند، باز چنین است... پس اسطوره ها در یک سطح خاص تمام بشری اند و رد این گونه اسطوره ها را می شود در تمام آثار هنری، در همه جای جهان دنبال کرد...
دانلود رمان و کتاب های جدید