دلنوشته کاربران گاه گاهی...|ZAHRA SHOJA.V.V.Tکاربر انجمن نگاه دانلود

ZAHRA SHOJA.V.V.T

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/02/07
ارسالی ها
303
امتیاز واکنش
4,600
امتیاز
441
محل سکونت
ساوه
به نام خالق هفت آسمان

گاهی باید نداشته هایت را به رخ دنیا بکشی تا بداند آنکس که تظاهر می کند تو نیستی.


گاهی آنقدر به تنهاییم می اندیشم که مغزم را خیال بی کسی پُر میکند.


در ورای بال پرستویان شب
میکشم نقش رخ ریبای عشق
میکشم اندوه چشمان سحر
میکشم زلف سیاه سرنوشت


خیابان
خیابان تاریک است و من تنهام
هیچ سواره ای را خیال پیاده بودنم نیست
به شلوغی روبرویم می نگرم
صدای قدم های بی کسیم گوشهایم را پُر میکند.
اما مرا توان ایستادن نیست
پاهای یخ زده ام را روی سنگ فرش پیاده رو می کشم
دلم توقف میخواهد...
میخواهم تا فراترها قدم بردارم
اما چگونه؟؟؟
وقتی با کوله باری از اندوه...
چهره ای خسته و پاهای ناتوان
لاک پشت گونه قدم بر میدارم
چگونه خود را به اتوبوس عشق برسانم؟
زیر لب شعری از فروغ را زمزمه میکنم...آه آه آه

این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد!!!!!
چه سخت است وقتی امیدت به فردا به یاسی غیرقابل انکار تبدیل شود.

 
  • پیشنهادات
  • ZAHRA SHOJA.V.V.T

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/02/07
    ارسالی ها
    303
    امتیاز واکنش
    4,600
    امتیاز
    441
    محل سکونت
    ساوه
    [FONT=&quot]ماتم
    باز هم خورشید رفت
    بازهم قلبم در عزایت ماتم گرفت
    بازهم تنها شدن دستهای سردم
    بازهم در سکوت درهم شکستم
    باز هم...
    باز هم...


    سرد!!!
    سنگین و سرد
    همچون یک تکه یخ
    درهم می شکنم
    با بغض،بیصدا
    در سکوت لحظه ها
    دور از زهر چشم ها
    پُر درد و آه....
    غمگین شاید صبور
    فرو می ریزم چون خیال
    در عمق بی کسی
    گوشه کنار قفسی
    شاید به امید فریاد رسی؟؟؟
    و شاید و شاید به امید فریاد رسی؟؟؟
    [/FONT]
    [FONT=&quot][/FONT]
    [FONT=&quot] [/FONT]
    [FONT=&quot] [/FONT]
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا