***یه خاطره خنده دار ***

وضعیت
موضوع بسته شده است.

« «N¡lOo£aR» »

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/09
ارسالی ها
2,852
امتیاز واکنش
17,503
امتیاز
746
محل سکونت
گیلان
باسلام ب دوستان عزیز نگاه
ازتون میخوام ی خاطره خنده دار ک در طول زندگیتون اتفاق افتاده و خیلی براتون جالب رو بگید
واز دوستانتون دعوت کنید تا شرکت کنند...
 
  • پیشنهادات
  • Ava2002

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    35
    امتیاز واکنش
    154
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    قلب خدا
    یه روز بارون میومد بعد زمین خیس بود منم تازه لباسه نو پوشیده بودم یه هو داداشم جلو پام جا پا گرفتم با صورت افتادم تو گلا :aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum:
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    تو مدرسه دوره دبیرستان من با 4 تا دوستام کلی شر بودیم مدیرمون هم کلی از دستمون شاکی یروز حرصش گرفت ما رو از کلاس انداخت بیرون ک ما شاید بریم خواهش کنیم بزاره بریم سر کلاس اما ما با خیال راحت نشستیم پشت در کلاس و بازی کردیم دید عین خیالمون نیست خواهش میکرد بیاین برین کلاس ما میگفتیم نه خانم ما باید تنبیه بشیمم خلاصه کلی با خواهش فرستادمون سر کلاس
    البته بگما آخر سال ازش عذر خواهی کردیم واسه اذیتامون
    :campe45on2:
     

    fatimi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/03
    ارسالی ها
    707
    امتیاز واکنش
    4,498
    امتیاز
    471
    محل سکونت
    شیطون آباد
    هیچ وقت یادم نمیره:
    یه روز توی پاساژ همین طور عقب عقب میرفتم که خوردم به یه چیزی گفتم حتما شاهزاده سوار بر خر سیاهم هستش که مثل رمانا پیداش شده، نخواستم اول زندگی با دعوا شروع بشه پس برگشتم و هم‌زمان گفتم: ببخ...نتونستم حرفم رو کامل کنم آخه پشت سرم قفسه بود هیچی دیگه کلی زایه شدم و هر جا با دوستام میریم اولین خاطره ای که تعریف میکنن دوستام این خاطرس :aiwan_light_mda:
     

    Yektay ashegh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/26
    ارسالی ها
    1,107
    امتیاز واکنش
    12,138
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    Tehran
    امدم دوستم حرف بزنم گفم _" بابا این پسره.."
    بعد یهو دوستم زد زیر خنده گفت _ وایییی بابا شدم
    من اسکولم گفتم _ اخییی مبارکهیهو ترکید از خنده تا دو ساعت هنگ بودم چیشد...25r30wi25r30wi25r30wi25r30wi25r30wi


    25r30wi
     
    آخرین ویرایش:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    هی یادش بخیـــــــــــــر
    این اتفاق مالِ یک_دو ماه پیش هست
    عاغا جاتون خالی یه روز تویِ مدرسه بعد از اینکه زنگ تفریح خورد و همه بچه ها اللخصوص(خودِ خلم:aiwan_light_dance:)از کلاس ها جستیم بیرون،قرار شد چند تا از بچه هایی رو که باعث شدن دبیر زبانمون،ازمون امتحان بگیره به سختــــــی تنبیه کنیم
    قرار شد این بدبختانِ فلک زده رو با شیر یکی کنیم25r30wi
    و از شانسِ گندِ من، بچه ها گفتن تو شیر بریز روی بچه ها:aiwan_lighgt_blum:
    عاغا چشمت روزِ بد نبینه..اومدم روی اولین بچه شیر بریزم..یهـــــــــــــــــــــــــو دیدم خانم مدیر:aiwan_lighnnnnnt_blum: با سر و کله شیری جلوم وایستاده
    من::aiwan_light_girl_impossible:
    مدیر::aiwan_light_sddsdblum:
    بچه ها:25r30wi25r30wi25r30wi
    دوباره من::aiwan_light_biggrin:
     

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    حالا وایستین یکی دیگه هم براتون بگم روحتون شاد بشه:campe45on2:
    عاغا پارسال نزدیکای عید نوروز بود
    دبیرِ علوممون گفتن حالا که کاری ندارین بردارین این ازمایشگاه رو مثل دسته گلش بکین..قول میدم به مادراتون بگم که خیلی زحمت کشیدین که دیگه تویِ خونه ازتون کار نکشنHapydancsmil
    هیچی دیگه عاغا من یه پارچه برداشتم و داشتم شیشه ها رو تمیز میکردم که یهو دیدم رفیقایِ خرم دارن با اسکلتِ تویِ آزمایشگاه سلفی میگیرن:aiwan_light_dash2:
    منم با خودم گفتم برم با اسکلت جون یه عکس یادگاری بگیرم که سال دیگه پیشش نیستم
    خلاصه...
    جونم براتون بگه که به محض اینکه من رفتم پیشِ اسکلت همه فاصله گرفتن
    یکی از بچه ها هم قرار بود ازم عکس بگیره..یکی از دستای اسکلت رو انداختم روی شونم و آماده عکس گرفتن که شدم که یهــــــــــو،دست اسکلت که روی شونم بود تکون خورد!!:aiwan_light_bbbbbblum:
    عاغا منو میگی؟؟!!یه جیغی زدم و فرار کردم که همه مدرسه داشتن میترکیدن از خنده25r30wi
    بعد از چند روز کاشف به عمل اومد که کسی که دست اسکلت رو تکون داده کسی نبوده جز.......دبیرمون:aiwan_light_umnik2:
    حالا چهره ها در اون لحظه
    من::aiwan_light_mamba:
    بچه ها::aiwan_light_laugh3::aiwan_light_laugh3:
    دبیر محترم::aiwan_light_whistle3:
     

    ساحل۱۳۷۹

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/27
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    385
    امتیاز
    186
    محل سکونت
    گرگان
    سلام به همگی منم یه سوتی دادم چن وقت پیش خخخ که گفتنش خالی ازلطف نیس ...چن وقت پیش تنهایی رفته بودم خرید توراه خواستم سروضعمو چک کنم خخخ تو یه خیابونه خلوت یه پنج شیش تا ماشین پارک بود خخخ منم رفتم کناریه۲۰۶سفید باشیشه های کاملا دودی دوساعت بامانتوم و شالم وررفتم موهامو درس کردم خخخخ بعد یه چن مین که عزم رفتن کردددم خخخ یهو یه پسره خنده کنان پیاده شد گفت کارتون تموم نشده هنوز؟اجازه ی رفتن به منو میدین؟؟خخخخخ یعنیاااا ضایه شدم در حدددد چییییییییز خخخخخخ
     

    ***MAHDIS***

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/08
    ارسالی ها
    638
    امتیاز واکنش
    18,579
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    کشمیر
    دوران دبستان یه دوست داشتم کمی تا قسمتی درس نمی خوند ...معلم مون فرستادش دفتر ...مدیرم پروندشو داده بود بهش که تو اخراجی مثلا ...تو این فاصله که مدیر و معلم جلسه داشتن ...دوستم غیبش زده بود ..تمام مدرسه دنبالش می گشتیم تا اینکه مدیرمون سر کوچه خونشون پیداش کرده و بود با خواهش برش گردونده بود مدرسه :campe45on2:
     

    •♡ŊORA♡•

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/18
    ارسالی ها
    271
    امتیاز واکنش
    6,553
    امتیاز
    541
    سن
    21
    محل سکونت
    منطقه ۵۱-نوادا
    یــه بار رفته بودیم شمال ، سرایدار عموم اینا مرغ داشتن..
    منو دختر عموم میخواستیم یه بنده خدایی رو اوسکول کنیم:campe45on2:
    با بدبختی یه مرغ گرفتیم
    با یه خط جدید زنگ زدیم به اون بنده خدا
    بعد گوشی رو گرفتیم جلو نوک مرغه ، از اونور پر های مرغه رو میکندیم ، مرغه یه صدایی راه انداخته بود
    طرف از اونور پشت گوشی فحش میداد
    کلی خندیدیم
    مرغه پَرپِت شد

    مرغه:aiwan_light_crazy:
    من و دخترعموم:aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum:
    طرفِ اسکول شده :aiwan_light_diablo:
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا