تاریخ ایران
پیش از تاریخ
ایران پیش از تاریخ ۱۰۰۰۰۰–۳۲۰۰ پیش از میلاد دوران دیرینهسنگی ایران ۱۰۰۰۰۰–۱۰۰۰۰ پیش از میلاد تمدنهای پیش از تمدن ایلام ۱۰۰۰۰–۳۲۰۰ پیش از میلاد
دوران باستان
پیشایلامی ۳۲۰۰–۲۷۰۰ پیش از میلاد عیلام ۲۷۰۰–۵۳۹ پیش از میلاد منائیان ۸۵۰–۶۱۶ پیش از میلاد
شاهنشاهی
ماد ۶۷۸–۵۵۰ پیش از میلاد
(سکاها ۶۵۲–۶۲۵ پیش از میلاد) هخامنشیان ۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد سلوکیان ۳۱۲–۶۳ پیش از میلاد اشکانیان ۲۴۷ پیش از میلاد–۲۲۴ پس از میلاد ساسانیان ۲۲۴–۶۵۱
معاصر
دودمان پهلوی ۱۹۲۵–۱۹۷۹ دولت موقت ایران ۱۹۷۹–۱۹۸۰ جمهوری اسلامی ۱۹۸۰–امروز نوشتارهای وابسته [نمایش]
این جعبه:
نمایش
بحث
ویرایش
این مقاله به تاریخ ایران بزرگ (همچنین ایرانزمین یا ایرانشهر)[۱][۲] شامل محدودهٔ جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن،[۳] شامل ایران کنونی، بخش بزرگی قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی میپردازد.[۴] که در زبانهای فرنگی از آن معمولاً با عنوان پرشیای بزرگ یا پارس بزرگ یاد میکنند.[۵][۶][۷] کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به کشوری که هماکنون به این نام خوانده میشود، نبوده و تمام مرزهای سیـاس*ـی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچو بینالنهرین و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر میگیرد.[۸][۹]
هگل، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراتوری تاریخ میداند.[۱۰] هنگامی که سخن از تاریخ ایران میرود، باید به این نکته توجه داشت که آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای سیـاس*ـی ایران امروزی زیستهاند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخواندهاند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمینهایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بودهاست زیستهاند. ایران گاه تاریخ ایران را از ورود آریاییها که نام ایران نیز از ایشان گرفته شدهاست، به فلات ایران آغاز میکنند؛ ولی این به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود ایشان خالی از سکنه یا تمدن بودهاست. پیش از ورود آریاییان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این محل شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا بودند. برای نمونه تمدن نوشیجان در ملایر[۱۱][۱۲] تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن عیلام در شمال خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپه سیلک در کاشان، تمدن پارسوا در پیرانشهر، تمدن اورارتو در آذربایجان، تمدن تپه گیان در نهاوند و تمدن مانناییان در کردستان و آذربایجان و و تمدن کاسیها در لرستان ذکر میشود.
نقشه قلمرو سلسلههای حاکم بر ایران و گستره حکومتی سلسلههای مختلف از دودمان هخامنشیان تا حکومت جمهوری اسلامی. در این نقشه سلسلههایی که بر غالب ایران مسلط بودهاند، متذکر شدهاند و حکومتهای ملوک طوایفی و محلی ذکر نشدهاند. همچنین هنگامی که سرزمین کنونی ایران بخشی از یک امپراتوری خارجی بوده در این نقشه ثبت نشدهاست به عنوان مثال وقتی ایران زیر حکومت سلوکیان، خلفای راشدین، امویان، عباسیان و مغول بودهاست.
آجر مونومنت ایزیرتو در موزه شرق توکیو مربوط به تمدن مانناییان،آجر شیشه ای از بوکان با نشان دادن یک بز کوهی از موزه شرق باستانی توکیو، ژاپن تانابه ۱۹۸۳. محتویات
تمدن در فلات ایران پیش از آریاییان
نوشتار اصلی: ایران پیش از تاریخ
نوشتار(های) وابسته: فهرست تمدنها و جاهای باستانی ایران پیش از تمدن ایلام و گاهشمار تاریخ ایران از غارنشینی تا ظهور هخامنشیان
غارهای دربند رشی
طی صد و پنجاه سال کاوشهای باستانشناسی در ایران، دوران پیش از تاریخ ایران بهطور یکسان مورد کاوش قرار نگرفتهاست. در حالی که در مناطق غربی و جنوبی کاوشهای وسیعی انجام شدهاست، مناطق شمالی و شرقی نسبتاً کشف ناشده ماندهاست. دوران پارینهسنگی نادیده گرفته شدهاست. در مقابل، دوره نوسنگی به منظور مطالعه شکلگیری یکجانشینی بهطور قابل ملاحظهای مطالعه شدهاست. به دوره مسسنگی اولیه و میانی هم کم توجهی شدهاست. حال آنکه، دوره مسسنگی پسین به منظور بررسی شکلگیری دولت به خوبی بررسی شدهاست. مطالعه عصر برنز اولیه نیز دچار همین ناهمگونی است. درحالی که دوره پیشایلامی موضوع مورد علاقه در کاوش بودهاست، فرهنگ یانیک در شمال غرب ایران نادیده گرفته شدهاست. فرایند شهرنشینی و مبادلات بین مناطق در عصر برنز میانی بررسی شدهاست، اما عصر برنز پسین و عصر آهن پیشین، مورد بررسی قرار نگرفتهاست. ادوار پس از آن که مقارن با شکلگیری دولتهای ماد و هخامنشی است، بسیار بررسی شدهاست.[۱۳]
شناخت وضع مناطق داخلی ایران در زمان شکلگیری و رواج تمدنهای کهن است. یعنی فهم اینکه در زمان تمدنها و دولتهای باستانی چون سومر، کلده، اور، بابل، آشور، اورارتو و نظائر آن، وضع این مناطق داخلی فلات ایران، که مجزا از منطقه مستقیم تحت حاکمیت این تمدنها و دولتها بودهاست، به چه نحوی جریان داشتهاست.
پیش از آریاییان تمدنهای شهر سوخته (در سیستان)، تمدن ایلام (در شمال خوزستان)، تمدن پارسوا در پیرانشهر، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تپه اسکندری (در هفشجان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان (در نهاوند) و تمدن کاسیها (در کرمانشاه و لرستان) و تپورها در تبرستان (مازندران) در سرزمین ایران بودند.
عصر سنگ پارینهسنگی
نوشتار اصلی: دوران دیرینهسنگی ایران
غار شکارچیان در ناحیه بیستون کرمانشاه
هرچند کاوشهای مربوط به دوره پارینهسنگی در ایران (تا ۱۲۰۰۰ سال پیش) ناچیز است، اما با توجه به موقعیت جغرافیایی فلات ایران، این سرزمین تنها پلی بودهاست که انسان شکارچی-گردآورنده در مهاجرت از آفریقا به جنوب آسیا میتوانسته از آن عبور کند.[۱۴] آثار یافت شده از این دوران در ایران، محدود به غارها و پناهگاههای صخرهای در زاگرس میانی، چند منطقه در ساحل دریای خزر و مناطق پراکندهای در کویرهای مرکزی میشود. یافت شدن سکونتگاهی با قدمت هشتصد هزار سال در آسیای میانه این گمان را طرح کرده که در ایران نیز در آن زمان انسانهایی میزیستهاند.[۱۵] قدیمیترین سکونتگاه کشف شده انسان در ایران، غار دربند رشی است. طبق مطالعات جدید این غار پیش از ۲۰۰ هزار سال پیش مسکن شکارچیان عصر سنگ بودهاست.
پارینهسنگی زیرین(۲٫۵ میلیون تا ۲۰۰۰۰۰ سال پیش):در این دوره دو سنت ساخت ابزار وجود دارد که یکی نوعی تبر ساخته شده از تراشه سنگی است و در شرق رودخانه فرات از جمله ایران اثری از آن یافت نشدهاست. دیگری ابزارهای خردکننده از تراشه سنگی است که در مناطق شرقی اوراسیا از جمله ایران یافته شدهاست.[۱۶]
ابزار سنگی موسوم به موستری کشف شده در شرانت، فرانسه
پارینهسنگی میانی (فرهنگ موستری)(۲۰۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ سال پیش): سکونتگاههای انسان اولیه در این دوره اغلب در غارهای ناحیه زاگرس کشف شدهاست. این مکانها نزدیک منابع ساخت ابزار سنگی موستری میباشد و نوع ابزارها نشانه پیشرفت روش زندگی شکارگری است،[۱۷] اما اطلاعاتی دربارهٔ سبک زندگی آنها به دست نمیدهد. تکنیک متمایز فرهنگ موستری در ناحیه زاگرس نسبت به اروپا و شام مربوط فراوانی بسیار کمتر تکه برداری برای ساخت تراشههای چخماقی و تمرکز کامل بر تراشههای سنگی دوطرفه و دولبه میباشد.[۱۸]
غار شنیدار در کردستان عراق مهمترین سکونتگاه کاوش شدهاست که به انسانهای نئاندرتال تعلق داشته و یافتههای بسیار شبیه غار حاضرمرد در سلیمانیه و سکونتگاههای زاگرس در ایران است، با این حال هیچ نئاندرتالی در سکونتگاههای واقع در ایران یافته نشدهاست.[۱۹] شناخته شدهترین سکونتگاهها در ناحیه زاگرس در ایران عبارتند از شامل غار کوبه، غار خار و پناهگاه سنگی وارواسی[۲۰] نزدیک بیستون و نیز غار کنجی و غار ارجنه نزدیک خرمآباد. همه این سکونتگاهها دربردارنده تراشههای سنگی، استخوانهای حیوانات و خاکسترهای اجاق است. اما در هیچیک سازه دیگری نظیر ابزارهای چوبی و استخوانی نیست. به نظر میرسد که انسانها در زمانهای گرم تر در این مناطق سکونت گزیدهاند.[۲۱]
پارینهسنگی پسین(۴۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ سال پیش):در این دوره سکونتگاههای ناحیه زاگرس در فضای باز واقع شدهاست و ابعاد مختلف آنها نشان دهنده یک نظام سلسله مراتبی است، بهطوریکه گویا سکونتگاههای بزرگتر گنجایش پنجاه نفر را دارد. سکونتگاههایی نیز برای دستههای کوچک شکارچیان تعبیه شده که تا دو تا پنج نفر گنجایش دارد و مناسب اقامت کوتاه مدت است. این سکونت گاهها به دو فرهنگ برادوستی(Baradostian) و زارزی(Zarzian) تعلق دارد. در قیاس با فرهنگ موستری دوره میانی، فرهنگ برادوستی (۴۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ سال پیش) توان ساخت انواع بیشتری از ابزارها را داشته و تکنیکهای پیشرفته تری برای ابزارسازی به کار گرفتهاست. ساخت ابزارهای تیغهای نشانه بهرهگیری بیشتر از گیاهان است.[۲۲] همچنین تیغههای سنگی برای استفاده در نوک پیکان و نیزه ساخته شدهاست. هرچند، نوع شکارها نسبت به دوره قبل تغییر نکردهاست، اما سلاحها متنوع تر شدهاست. همچنین از استخوان برای ساخت درفش و ابزارهای سنگی برای آسیا کردن قطعات اخرا و دانههای گیاهان استفاده شدهاست. هرچند وجود رنگدانههای اخرا گواه بر رنگ آمیزی بدن یا ابزارهاست، اما برخلاف اروپا غارنگارهای یافت نشدهاست. آثار این فرهنگ در ناحیه زاگرس در غار ارجنه، غار خار، غار یافته و پناهگاه سنگی وارواسی یافت شدهاست و نشان دهنده تعداد بسیار بیشتری سکونتگاه در زاگرس میانی است. فراتر از زاگرس، سکونتگاههایی در حاشیه دریاچه طشک، دریاچه مهارلو و ۲۴ سکونتگاه در مرودشت یافت شدهاست. این نشانه آن است که در این دوره انسان سازگاری بیشتری با شرایط محیطی یافتهاست. اواخر دوره برادوستی (حدود ۲۰۰۰۰ سال پیش) مصادف با آخرین بیشینه یخچالی است و کوهها در تمام سال پوشیده از برف بودهاست و انسانها در طول سال باید کوچ میکردهاند و غذای کمتری در ارتفاعات مییافتهاند.[۲۳]
فرهنگ زارزی که از ۲۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ قبل رواج داشتهاست، احتمالاً از فرهنگ برادوستی برآمده باشد، یا با فاصله زمانی از آن شکل گرفته باشد. در این دوره ابزارهای کوچکتری نظیر میکرولیت و میکروبرین ساخته شدهاست. در اواخر این دوره از سنگ برای آسیا کردن دانه گیاهان وحشی استفاده میشود.[۲۴] با تخمین دیگر فرهنگ زارزی از ۱۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پیش رایج بودهاست و به دوره نوسنگی ختم میشود.[۲۵]
در پایان دوره زارزی انقطاعی در نشانههای باستان شناختی پدید میآید، که احتمال دارد ناشی از آب و هوای نامناسب موسوم به یانگر درایاس در فاصله ۱۳۰۰۰ تا ۱۱۰۰۰ سال پیش باشد. در این دوره که سردتر یا خشکتر بودهاست، ناحیه زاگرس، با ارتفاع بین ۶۰۰ تا ۱۵۰۰ متر، تقریباً فاقد پوشش درختی بودهاست. در نتیجه، انسانها به مجبور شدند برای یافتن غذل به ارتفاعات پایینتر بیایند و با اجداد وحشی بزسانان مواجه شدند.[۲۶]
سکونتگاه قرهکمر، در شمال شهر اَیبَک در ولایت سمنگان افغانستان، کشف شده که آثار بدستآمده از آن از سنخ فرهنگ اوریگنیشن است، اما به فرهنگ برادوستی شباهت ندارد.[۲۷] سکونتگاههای دشت ناور، در ولایت غزنی، که قدمتی بین ۳۰٫۰۰۰–۵۰٫۰۰۰ سال دارد و آثار یافت شده در آن شبیه آثار موجود در درهٔ کور بدخشان است.[۲۸]
دوره نوسنگی و مسسنگی
نوشتار اصلی: دوران نوسنگی و مسسنگی در ایران
دیوارنگاری غار دوشه، خرمآباد لرستان، حدود هزاره هشتم پیش از میلاد
دوره نوسنگی در ایران از ۱۰۰۰۰ سال پیش تا ۷۵۰۰ سال پیش را دربرمی گیرد. به علت سردی آب و هوا، تقریباً هزار سال طول کشید تا عصر نوسنگی از هلال حاصلخیز به فلات ایران برسد و امکان کشاورزی مهیا شود. سکونتگاههای نوسنگی یافت شده در ایران همگی در محلهایی هستند که امکان کشت دیم فراهم بودهاست. از سوی دیگر، احتمالاً دامپروری از سرزمین کردستان آغاز شد و سپس به دیگر نواحی گسترش یافت. البته تا کنون فقط نواحی غرب و جنوب غرب ایران در کوه پایههای زاگرس و دشت خوزستان مورد کاوش قرار گرفتهاست.[۲۹]
پرچم برنزی کشف شده در منطقه شهداد نزدیک کرمان، ایران، هزاره سوم پیش از میلاد ایلامیان
نوشتار اصلی: ایلام (تمدن)
عیلامیان از آغاز دوره پیشعیلامی تا پایان دوره عیلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند.[۳۰] در ۲۷۰۰ پیش از میلاد، نخستین شاهنشاهی عیلامی در شوش (در جنوب غربی ایران) تشکیل شد.[۳۱]
سفالینههای نقاشی شده متعلق به حدود ۳٬۵۰۰ پیش از میلاد در شوش واقع در عیلام بیانگر دورهای پیشرفته از طرحهای هندسی، ایجاد سبک خاص از انسان و شکلهایی از جانوران در آنها میباشد.[۳۰]
در حدود ۲٬۷۰۰ پیش از میلاد پادشاهی عیلام به پایتختی شوش تشکیل گردید. همچنین در حدود ۲٬۰۹۴ تا ۲٬۰۴۷ پیش از میلاد عیلام توسط شولگی پادشاه دوم سلسله سوم اور تسخیر گردید و بعداً در سال ۲٬۰۰۴ پیش از میلاد سلسله سوم اور توسط عیلام واژگون میشود.[۳۰]
در سال ۶۳۹ پیش از میلاد آشوربانیپال شاه آشور، عیلام را شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، عیلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.[۳۰]
اقوام و حکومتهای محلی
آتش کده نو شیجان ملایر تنها اثر مانده از دوران مادها در سده ۱۷ پیش از میلاد[۱۱][۳۲]
لولوبی (قوم)
اورارتو
هوریها
کوتیان (قوم)
پریان (قوم)
کاسیان
منائیان
تمدن جیرفت
تپه سیلک
تپه گیان
ایران و آریاییان
نوشتار اصلی: مهاجرت آریاییها به فلات ایران
نظریهای که امروز بیش از هر نظریهٔ دیگری در میان صاحبنظران مقبول است اینست که قبایلی که خود را آریایی (آریایی در زبان ایشان به معنی شریف یا نجیب بود) میخوانندند در اواخر هزارهٔ دوم پیش از میلاد (در این تاریخ اختلاف بسیار است) به فلات ایران سرازیر شدند. از بررسی اساطیر و زبان ایشان برمیآید که ایشان خویشاوندی نزدیک با هندیان داشتند و گویا پیش از آمدن آنان به ایران و مهاجرت دستهٔ دیگر به هند با هم میزیستند. به هر حال آنچه مسلم است اینست که هر دو دسته خود را آریایی میخواندند.
دانش پژوهشیهای نوین نشان میدهد که عنصر ایرانی زبان همواره در میان تیرههای به اصطلاح آسیانیک دخیل بودهاند.[۳۳]
مادها
نوشتارهای اصلی: ماد و اتحادیه قبایل ماد
آنچه از متون آشوری معاصر با دوران مادها برمیآید، آن است که مادها از سدهٔ نهم تا هفتم پ.م. نتوانسته بودند چنان پیشرفتی بیابند که سبب همگرایی و اتحاد و سازمانیافتگی قبایل و طوایف پراکندهٔ ماد بر محور یک رهبر و فرمانروای برتر و واحد شده باشد، بهطوریکه بتوان وی را پادشاه کل سرزمینهای مادنشین نامید؛ برخلاف آنچه هرودوت، چند سده بعد دربارهٔ دیاکو میگوید.[۳۴] پادشاهان آشور در ضمن لشکرکشیهای پرشمار خود به قلمرو سکونت مادها، همواره با شمار فراوانی از «شاهان محلی» (حاکمان مستقل شهرهای مختلف) روبهرو بودهاند و نه یک پادشاه واحد حاکم بر کل سرزمینهای مادنشین.[۳۵][۳۶] در اواخر سدهٔ هشتم پیش از میلاد مادها در ایران غربی گرد هم جمع شدند و اتحادیه قبایل ماد را تشکیل دادند. بدین ترتیب، نیرو گرفتند و با آشوریان که به آنها یورش بـرده بودند، جنگیدند و طی جنگهایی که حدود یکصد سال به طول انجامید آنان را شکست دادند و دولتی بنیان نهادند که ۱۲۰ سال فرمانروایی نمود و نهایتاً از کوروش بزرگ شکست خورد.[۳۷]
بنابر روایت هرودوت، دیاکو یا دیااُکو بنیانگذار و نخستین شاه مادها بود. دوران حکومت دیاکو مورد اختلاف مورخین است، اما میتوان گفت که احتمالاً اکثر نیمهٔ اول سدهٔ هفتم پیش از میلاد را در برمیگرفتهاست.[۲۸] دیاکونوف معتقد است دیاکو نمیتوانست پادشاه سراسر ماد باشد و حتی حاکم یک منطقهٔ بزرگ نیز نبود و تنها یکی از فرمانروایان کوچک و متعدد مادی بود ولی درخشش تاریخ اخلاف بر سیمای او پرتو افکنده و سبب شهرت او در تاریخ شد. دیاکو در آغاز کار دولت ضعیف و کوچک و تازهٔ خود را تحت حمایت ماننا قرار داد، ولی بعد کوشید کاملاً مستقل گردد و بدین منظور با اورارتو عقد اتحاد بست.[۳۸] سارگون دوم شاه آشور در سال ۷۱۵ پیش از میلاد، وارد ماد شد تا چنانکه مدعی بود، به «هرجومرج» آنجا پایان دهد. وی در آنجا توانست دیاکو را اسیر کند.[۳۹][۴۰][۴۱] وی چندسالی در اسارت سارگون دوم بود و مادها بهعنوان فرمانبرداران و باجگذاران آشور، دچار فقر و از همپاشیدگی شدند و آشوریان، دیاکو را بهعنوان کسی که همیشه مطیع آشور باقی بماند و خراج خود را بهطور مرتب به دربارهٔ آشور بپردازد و از جهات دیگر حتی از نظر تأمین نیروی نظامی برای آشوریان بههنگام درگیرشدن آشور در جنگ متعهد شود، وی را آزاد کردند و سپس او بهعنوان رهبر قطعی و احتمالاً پادشاه مادها برگزیده شد.[۴۲]
به گفتهٔ هرودوت، فرورتیش پسر دیاکو بود و همهٔ قبایل مادی را متّحد و به یک کشور تبدیل کرد. در روایتی دیگر نام این شاه خشتریته است. از شواهد چنین پیداست که پس از مرگ دیاکو، وی رهبری قبایل مادی را برعهده گرفت.[۴۳] بسیاری از پژوهشگران، زمان سلطنت فرورتیش را بین سالهای ۶۷۵ تا ۶۵۳ پیش از میلاد میدانند[۴۴] ولی بعضی دیگر از پژوهشگران زمان حکومت او را بین سالهای ۶۵۵ تا ۶۳۳ پیش از میلاد[۴۵] یا سال ۶۷۸ تا ۶۲۵ پیش از میلاد میدانند.[۴۶] در نخستین سالهای سلطنت فرورتیش، سکاها که در ناحیهٔ بین دریای مازندران و قفقاز زندگی میکردند از طریق گذر دربند قفقاز، به سرزمین ماد وارد شدند و بخشهایی از خطهٔ ماد را به اشغال خود درآوردند.[۴۷] او در اتحاد با پارسها و کیمریها در سال ۶۵۳ پیش از میلاد وارد جنگ با آشور شد و به شهر نینوا، پایتخت حکومت آشور حمله کرد و ظاهراً در ابتدا پیروزیهای ضعیفی بدست آورده بود ولی در نبردی دیگر کشته شد.[۴۸]
پس از مرگ فرورتیش، پسرش هووخشتره جانشین او شد که مورخان زمان حکومت او را بین سالهای ۶۳۳ تا ۵۸۴ پیش از میلاد میدانند. او تواناترین شاه ماد و اولین پادشاهی است که یک سلطنت سراسری را در ایران تشکیل داد و ایران را بهعنوان یک قدرت مهم در جهان آن زمان مطرح کرد. هووخشتره را باید بنیانگذار واقعی دولت ماد و معمار حقیقی امپراتوری ایرانیان باستان دانست.[۴۹] وی با الیاتس شاه لیدیه جنگید و توانست سرزمینهای فوقانی رود هالیس را تصرف کند. هووخشتره با دولت بابل متحد شد و توانست با حمله به نینوا، به عمر امپراتوری آشور خاتمه دهد.[۵۰][۵۱] پس از هووخشتره پسرش ایشتوویگو به پادشاهی رسید و ۳۵ سال (در بین سالهای ۵۸۴ تا ۵۵۰ پیش از میلاد) حکومت کرد.[۵۲]
نمایی از تخت جمشید، یادگاری از دوره هخامنشیان در ایران شاهنشاهی هخامنشی یا هخامنشیان (۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد، «۲۲۰ سال») شاهنشاهیای در دوران باستان بود که بدست کوروش بزرگ بنیاد نهاده شد. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست. هخامنش باید حوالی پایان سدهٔ هشتم یا ربع نخست سدهٔ هفتم پ. م بر مسند قدرت بوده باشد.[۵۳] هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان (شاه انشان، کوروش یکم، کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.[۵۴]
به پادشاهی رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگیهای شاهنشاهی هخامنشی بهشمار میرفت.[۵۵] بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی میکردند.[۵۶] در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند.[۵۷]
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود بهطوریکه از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر میگرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی میکردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس میداشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.[۵۸] خاویر آلوارز عیلامشناس معتقد است که آثار و نقشبرجستههای موجود نشان میدهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقشبرجسته از عیلامیها آموختهاند.[۵۹] کارل شفُلد مینویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمیتوان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقاً در توانی است که او را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساختهاست.»[۶۰]
شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ میکردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمیبردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتختهای خود سر میکردند در فصل زمستان در بابل، دشتستان و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیـاس*ـی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان بهشمار میرفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار میآمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان بهشمار میرفت البته تخت جمشید از این دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمدهاست.[۶۱]
در سال ۵۵۸ پیش از میلاد پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در انشان (پارس) و خوزستان آغاز شد و پایتخت هخامنشیان به شوش منتقل شد.[۳۰] در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی کمبوجیه دوم دومین شاه هخامنشی، سرزمین مصر را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.[۳۰] در سال ۴۹۰ پیش از میلاد جنگی به نام ماراتن بین ایران و یونان در محلی به نام ماراتن در یونان کنونی رخ میدهد و ارتش هخامنشی از یونان شکست میخورد. این نبرد نخستین پیروزی یونان بر ایران در خشکی بود.[۳۰] در سال ۳۳۴ پیش از میلاد اسکندر مقدونی به آسیا حمله میکند و سپاه هخامنشیان در تنگه داردانل شکست میخورد.[۳۰] در سال ۳۳۰ پیش از میلاد داریوش سوم کشته شده و هگمتانه فتح میشود، همچنین تخت جمشید به وسیله اسکندر مقدونی ویران شده و حکمرانی هخامنشیان بر ایران پایان میپذیرد.
نقشه قلمرو جانشینان اسکندر مقدونی پس از تجزیه امپراتوری وی
اسکندر مقدونی چند سال پس از تصرف تمام قلمرو هخامنشیان درگذشت و چون جانشینی نداشت، متصرفاتش میان سردارانش تقسیم شد. در حدود ۳۲۰ پیش از میلاد پادشاهی سلوکیان به وسیله سلوکوس یکم، در بخش شرقی قلمرو اسکندر، شامل ایران، بنیانگذاری میگردد.[۶۲] در سال ۲۶۱ پیش از میلاد سرزمین باختر توسط دیودوت یکم از حکومت سلوکیان اعلام استقلال میکند. وی نخستین شاه دولت یونانی بلخ بود.[۳۰] از دویست و چهل و هشت سال (۳۱۲-۶۴ (پیش از میلاد)) مدت سلطنت آنان، نزدیک به ۱۷۰ سال را بر سرزمینهای باختری و ۷۰ سال را بر بخشهای خاوری ایران فرمان راندند.
اشکانیان ساسانیان
کاروانسرای ساسانی دیرگچین یا مادر ضعف و زوال
جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، نظم سیـاس*ـی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[۶۳] طی این جنگ، نخست خسروپرویز سرزمینهای شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله هراکلیتوس منجر به شکست و عقبنشینی ساسانیان گردید. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دورهای چندساله از هرج و مرج سیـاس*ـی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانههای فرات و دجله و نیز کوههای زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع میکرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیـاس*ـی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند.[۶۴] این جنگ هر دو امپراتوری را فرسوده کرد و در خصوص ساسانیان، منجر به یک بحران سیـاس*ـی داخلی شد.[۶۵] ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیاتهای سنگین برای تأمین مالی لشگرکشیهای خسروپرویز و قدرتگیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.[۶۶]
افول امپراتوری ساسانی درست پس از فوت خسروپرویز آغاز شد. وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوقالعاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازههای انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران را بسیار آشفته ساخته بود.[۶۷] قباد دوم ابتدا مردانشاه و سپس تمامی فرزندان خسروپرویز را به قتل رساند و خود نیز مدتی بعد در ۶ سپتامبر ۶۲۸ به بیماری طاعون درگذشت.[۶۸] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند.[۶۹]
خلافت
محمد احتمالاً بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م که مقبولترین سال، ۵۷۱ میلادی است متولد شد.[۷۰] به باور مسلمانان محمد در یکی از شبهای سال ۶۱۰. م، به پیامبری رسید.[۷۱] بنابر زندگینامهٔ ابن اسحاق، محمد تا سه سال دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ میکرد.[۷۲] بعد از آن محمد دینش را به صورت علنی تبلیغ کرد.[۷۳][۷۴] طی ۱۳ سال دعوت در مکه، تعداد اندکی به اسلام گرویدند که با مخالفت برخی قبیلههای قریش روبهرو شدند و با آنان با خشونت رفتار میشد. محمد برای رهایی از آزار و اذیتها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایل در حال جنگ اوس و خزرج را متحد کند.[نیازمند منبع] وی بر پایه مسلمانان مهاجر مکه و یهودیان مدینه با عقد میثاق مدینه جامعه و دولتی نوین با نام امت تأسیس کرد.[۷۵] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را دربرنمیگرفت.[۷۶][۷۷] سپس بین مسلمانان با قبایل مکه و هم پیمانان آنها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ با مکه، محمد به همراه پیروانش که تا آن زمان به بیش از ده هزار نفر بالغ شده بودند، شهر زادگاهش را فتح کرد. بهتدریج و بخصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت.[۷۸] طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند. بیشترین تاریخ پژوهان مدرن این اقدامات را منشأ فتوحات بعدی مسلمانان میدانند، که در زمان خلافت راشدین رخ داد.[۷۹]
خلافت راشدین خلافت راشدین (به عربی: الخلافة الراشدة) یا خلافت اولیه[۸۰] نخستین حکومت اسلامی تحت نام خلافت است که در روز درگذشت محمد پیامبر اسلام، در دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ ه. ق[ه. ق ۱] برابر با ۱۰ ژوئن سال ۶۳۲میلادی پدید آمد.[۸۱] و تا سال ۴۰ هجری به طول انجامید. فرمانروایان از صحابه محمد و از طایفه قریش[۸۲] به ترتیب ابوبکر (حاکم ۶۳۲–۶۳۴)، عمر بن خطاب (حاکم ۶۳۴–۶۴۴)، عثمان بن عفان (حاکم ۶۴۴–۶۵۶) و علی بن ابیطالب (حاکم ۶۵۶–۶۶۱) بودند.[۸۳] اهل سنت که منزلت دینی ویژهای برای حاکمان این حکومت قائلند حکومتشان را خلافت راشدین[پانویس ۱] به معنای «خلافت هدایت شده» مینامند، اما آنان که مشروعیت برخی از این خلفا را قبول ندارند، بخصوص شیعیان، از این عنوان استفاده نمیکنند.[۸۴]
محمد، پیامبر اسلام، با عقد میثاق مدینه امتی را ایجاد کرد[۸۵] سپس از طریق جنگ یا عهدنامه، حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد.[۸۶] با فوت محمد بر سر جانشینی وی اختلافت به وجود آمد اما سرانجام ابوبکر جانشین او شد.[۸۷] اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید حال آنکه شیعیان با استناد به واقعه غدیر خم معتقدند محمد، علی را به جانشینی (خلافت) منصوب کرد.[۸۸]
خلافت ابوبکر با دو بحران سرپیچی گروهی از مسلمانان از پرداخت زکات و پیامبران نو ظهور همراه بود که ابوبکر با این دو گروه وارد جنگهایی به نام جنگهای ارتداد گشت. پس از تسلط بر شبه جزیره عربستان، مسلمانان وارد جنگ با ساسانیان و بیزانس شدند و توانستند در جبههٔ عراق بر سرزمینهای غربی فرات از جمله حیره، الانبار دومه جندل در جبههٔ شام بر بخش جنوبی سوریه و فلسطین چیره شوند. پس از مرگ ابوبکر عمر جانشینش میشود که بیشترین مساحت کشورگشاییهای مسلمانان در زمان وی روی داد و شام، عراق، مصر و بخش عمدهای از ایران تسخیر شد. گسترش قلمرو در زمان عمر، چالشی بود که مسلمانان را مجبور کرد که برای نخستینبار از ساماندهیهای دیگر کشورها نظیر امپراتوری روم شرقی و ساسانیان برداشت کنند؛ لذا مسلمانان از تقسیمات کشوری، دفتر محاسبه (دیوان)، تاریخنگاری و نظام پولی آنان تقلید کردند.
عمر توسط یک ایرانی به نام پیروز نهاوندی زخمی کشنده خورد. وی در بستر مرگ شورای خلافت شش نفرهای را معین کرد تا خلیفهٔ بعدیش را تعیین کنند. عثمان توسط شورا برگزیده شد و بعد از مرگ عمر در رأس قدرت قرار گرفت. خلافت راشدین در زمان عثمان به بیشترین حد گسترش خود رسید، بهطوریکه مسلمانان تقریباً همهٔ قلمروی ساسانیان و بخشهای آسیایی و آفریقایی امپراتوری روم شرقی جز غرب آناتولی را فتح کردند؛ بدین ترتیب قلمروی مسلمانان از شمال تا قفقاز، از غرب تا تونس، از شرق شامل تا افغانستان بود و شبه جزیره عربستان، شام، فلات ایران، بینالنهرین، شرق آناتولی و مصر و لیبی را دربرمیگرفت. نقش اساسی در کشورگشاییها را فرماندهانی نظیر خالد بن ولید، عمرو عاص و سعد بن ابیوقاص بازی کردند.[۸۹]
سال ۶۵۱ آشوبهایی در خلافت آغاز شد و ۶۵۶م به کشته شدن عثمان توسط شورشیان مسلمان انجامید و مردم با علی بیعت کردند. خلافت علی با جنگهای داخلی میان مسلمانان شناخته شده به نام فتنه اول همراه بود. علی نخست در نبرد جمل با گروهی از مخالفان به رهبری طلحه، زبیر و عایشه که بصره را تصرف کرده بودند جنگید و آنها را شکست داد. از سوی دیگر، معاویة ابن ابیسفیان، حاکم شام، از بیعت سرباز زد و به بهانهٔ قصاص قاتلان عثمان با علی به مخالفت برخاست. علی با معاویه در صفین نبرد کرد و به ناچار به حکمیت تن درداد. در نتیجهٔ حکمیت، خلافت به دو سرزمین به مرکزیت کوفه و دمشق تقسیم شد، که بخش اول تحت فرمان علی و دیگری در دست معاویه بود. سپس، علی با گروهی از مخالفان موسوم به خوارج جنگید. نهایتاً، علی به دست یکی از خوارج، ابن ملجم مرادی، در ۶۶۱ میلادی کشته شد. حسن بن علی پس از پدر به امامت (در دیدگاه شیعیان) و خلافت مشغول شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی قرارداد صلح با معاویه را پذیرفت[۹۰] و به سود معاویه از خلافت کنارهگیری کرد. با پایان خلافت حسن بن علی و قرارداد صلح او با معاویه، خلافت راشدین جای خود را به خلافت امویان داد که از ۴۱ ه.ق (۶۶۲م) تا ۱۳۲ ه.ق (۷۵۰م) حکومت کرد.
امویان عباسیان تأسیس، تثبیت و اقتدار ضعف و افول
از زمان حکومت متوکل عباسی (۲۳۲–۲۴۷ ه.ق / ۸۴۷–۸۶۱ م). سیاستمدارای مأمون (۱۹۸–۲۱۸ ه.ق / ۸۱۳–۸۳۳ م). و خلفای پس از وی با شیعیان یکباره به کنار گذشته شد. در دوران متوکل به دستور او حرم حسین بن علی تخریب شد و امام دهم شیعه، هادی، به همراه فرزندش حسن عسکری از مدینه به سامرا فراخوانده شد تا تحت نظارت خلیفه باشد. متوکل از هیچ وسیله ممکن در آزار رساندن و بیاحترامی به وی دریغ نمیکرد. گزارشها حاکی از آن است که فشار شدیدی بر امامان در سامرا میآمد و شیعیان در عراق و حجاز در شرایط اسف باری زندگی میکردند. منتصر، پسر و جانشین متوکل این سیاستها را برداشت و در نتیجه امام هادی آزادی بیشتری پیدا کرد. سیاستهای متوکل در زمان مستعین (۸۶۲–۸۶۶ م). هم ادامه یافت. احتمالاً در این زمان بود که امام دهم شیعه عثمان بن سعید را به نمایندگی خود در عراق برگزید (که البته این نمایندگی در زمان امام یازدهم حسن عسکری نیز تأیید شد).[۹۱][۹۲] در دوران آخرین امامان شیعه، شبکهای از وکلا شکل گرفته بود؛ البته این شبکه بیشتر از آنکه به مانند سایر شبکههای علوی آن زمان (اسماعیلیه، زیدیه، نوادگان حسن بن علی) به قصد برپایی قیام تشکیل شده باشد، کار گردآوری وجوهات دینی مانند خمس و زکات را انجام میداد.[۹۳]
به واسطه سیاستهای اداری، مالی و نظامی متوکل از جمله ولخرجی فراوان، عدم ثبات مقامات اداری و تغییر مکان پایتخت به سامرا و نیز چرخش مذهبی وی به سمت حنابله، خلافت تضعیف شد و با قتل وی در ۲۴۷ ه.ق -۸۶۱ م توسط غلامان ترک زمینه زوال قدرت عباسیان فراهم شد.[۹۴] با وقوع جنگ داخلی در بغداد و سامرا طی یک دهه پس از مرگ متوکل که به کشته شدن چهار خلیفه انجامید، امپراتوری عباسی عملاً تکهتکه شد و سلسلههای نسبتاً مستقلی توسط قدرتهای نظامی محلی تحت عنوان «امیر» در جای جای سرزمینهای اسلامی ظهور کردند. این سلسلههای جدید مانند صفاریان، برخلاف امرای قبلی نظیر طاهریان در پی خودمختاری و مرکزگریزی بودند.[۹۵] شرایط سیـاس*ـی و مذهبی سالهای آخر امامت حسن عسکری و نخستین دهههای پس از مرگ او —همزمان با خلافت معتمد عباسی (۲۵۶–۲۷۹ ه.ق /۸۷۶–۸۹۲ م). — بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیـاس*ـی، مصادف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، افراد مختلف در جایجای قلمرو عباسیان قیام کردهبودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیه سیـاس*ـی شدهبود. معتمد عباسی، حسن عسکری را —که رقیبی بالقوه برای خلافت بهشمار میرفت— در سامرا تحت نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود.[۹۶][۹۷] از سوی دیگر، معتمد عباسی، خود، تحت سلطه برادرش موفق بالله بود که فرماندهی سپاه را در اختیار داشت و دیوان را تحت تسلط داشت، بهطوریکه از ۸۸۲ عملاً خلیفه تحت اسارت خانگی قرار داشت و قدرتی نداشت.[۹۸] موفق و پسرش معتضد (خلافت از ۸۹۲ تا ۹۰۲ میلادی)، و فرزندان وی مکتفی (از ۹۰۲ تا ۹۰۸ میلادی) و مقتدر (از ۹۰۸ تا ۹۳۲ میلادی) موفق شدند با بهکارگیری دستگاه دیوانی و قدرت نظامی، نهاد خلافت را احیا کنند. هرچند که سرزمینهای تحت حکمرانی مستقیم آن محدود به عراق شده بود، آنها توانستند با بهکارگیری نیروی نظامی و دیپلماسی، به تدریج سلطه خود را بر مصر و غرب و مرکز ایران گسترش دهند. از دوره معتضد تا چند دهه بعد، دیوان عباسی تحت اداره خاندان شیعی آل فرات و خاندان تازه مسلمان آل جراح بود. رقابت این دو خاندان سبب شد دیوانسالاری عباسیان دچار فرقه گرایی شود.[۹۹]
طی دهههای پایانی سده سوم هجری که شیعیان عراق در بحران امامت به سر میبردند، جنبشهای شیعی، بخصوص اسماعیلیه، در مناطق مختلف از جمله شمال آفریقا و شمال سوریه سر برآوردند. در این زمان دعوت اسماعیلیان فزونی گرفت و نهایتاً ابوعبدالله شیعی موفق شد در مغرب عربی پیروانی را جمع کند. در این زمان شخصی به نام سعید بن حسین، موسوم به عبیدالله مهدی ادعای امامت کرد و ابوعبدالله شیعی به وی گروید. ابوعبدالله شیعی موفق شد در ۲۹۷ ه.ق /۹۰۹ م. افریقیه را تصرف کند. سپس، در همان سال عبیدالله مهدی منصب خلافت را برعهده گرفت و دولت فاطمیان را تأسیس نمود. اسماعیلیانی که خلافت فاطمیان را نپذیرفتند، جنبش قرمطیان را ایجاد کردند. از سوی دیگر، شیعیان زیدی در سال ۲۵۰ه.ق - ۸۶۴ م. دولتی را در طبرستان و در سال ۲۸۴ه.ق - ۸۹۷ م. دولتی را در یمن تأسیس کردند.[۱۰۰] در این دوره مکتب کلامی استدلالی ابوسهل نوبختی (زاده ۲۳۷ و درگذشته ۳۱۱ هجری قمری) در میان شیعه امامیه محوریت یافت و به تعالیم مذهب شیعه انسجام بخشید، که در سده بعد به مکتب کلامی شیخ مفید انجامید.
حکومتهای نیمه مستقل ایرانی
نوشتار اصلی: میاندوره ایرانی وضعیت سیـاس*ـی-اجتماعی قرن چهارم هجری
نقشه آسیا در حدود سال ۹۰۰ میلادی/۲۸۷ هجری قمری
در قرن چهارم هجری اکثر مناطق ایران زمین به دین اسلام درآمدهبودند؛ ولی در طبرستان و گیلان وضع متفاوت بود. مردم این نواحی هنوز به دیانت زرتشتی وفادار بودند.[نیازمند منبع] چون تا آن زمان حاکمان مسلمان نتوانسته بودند بر این مناطق چیره شوند، نوعی آزادی دینی و سیـاس*ـی در منطقه حاکم بود. بخشی از مردم تحت تأثیر علویان زیدی، که از دست خلفا به منطقه میگریختند، به مذهب تشیع گرویدند[۱۰۲] و تا قرون چهارم و پنجم هجری هنوز نیمی از مردم زرتشتی بودند و نیمی دیگر شیعه شدهبودند.[۱۰۳]
در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبشهای استقلالطلبانهای مواجه شد که ضعف سیـاس*ـی او را در پی داشت. این جنبشها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولتهای سامانیان، صفاریان و زیاریان، به اوج رسید. همچنین اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبشهای گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که اسفار بن شیرویه، ماکان کاکی، مرداویج و آل بویه از این دستهاند.[۱۰۴] البته مقام خلیفه در سرزمینهای سنی مذهب هنوز قداست و احترام گذشتهٔ خود را حفظ کردهبود و دولتها مجبور به پذیرش خلافت بودند تا مقام خود را مشروعیت بخشند.[۱۰۵]
بزرگترین دشمنان خلیفه در این زمان علویان شیعه بودند که ادعای خلافت میکردند.[۱۰۵] در طبرستان و دیلم زیدیان طرفداران بسیاری یافتند ولی پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالتطلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به ساسانیان میرساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که دو قشر شیعیان و زرتشتیان را اقناع کند. مرداویج در این هنگام با ماهیتی دینی (مخالفت با مذهب خلیفه) و سیـاس*ـی (بازگشت به جامعه ایران باستان) قیام کرد. وی متناسب با پیشرفت کشورگشاییهایش تغییر هویت داده و افکار تازهای بروز میداد؛ چنانچه ابتدا واکنشی نسبت به اسلام نشان نمیداد ولی پس از مدتی جامهٔ سیاه عباسی پوشید و بعدتر علیه عباسیان شورش کرد.[۱۰۳]
طاهریان صفاریان سامانیان آل زیار آل حسنویه آل بویه امیران محلی