برایِ حرف زدن و تایپ کردن برای این تاپیک دستام یه جوری میشدن.
مدام میخواستم بنویسم چاکرِ همگی و فلان و بهمان ولی یه چیزی بم تلنگر میزد و مدام دکمهی back space رو میزدم و پاک میشد هر آنچه نوشتم و دوباره با ذوق یه چیزِ دیگه تایپ میکردم و باز یه چیزِ بهتر به ذهنم میومد و باز back space...
اونقدر این عمل رو تکرار کردم که تا به خودم اومدم متوجه شدم صفحهی روبروم سفیدتر از هر وقتی بم چشمک میزنه و من هیچی ننوشتم.
میدونم چمه...
من هر حرفی بزنم کمه...
کمه برای این حرفایی که تک تکون زدید.
حرفام کمه...
کمه برای دست خطِ داغان صفتِ کیمیا...
کمه برای ریحانه و یادآوریِ روزِ آشنایمون... اون دست خطِ همیشه دلِ منو بُرده رو کجای این تاپیک جا بدم؟...
کمه برای هیما و مهربونترین بودنش و اون عکس نوشتهها که با یه بار خوندنشون سیر نمیشدم...
کمه برایِ بهتینایِ رفیق که با وجودِ مشغله اون عکسنوشتهی من عاشقش رو گذاشت و برا این تاپیک تبلیغ کردی جانا؟! از اونایی هستی که فدایی داری...
کمه برای زِدم...کمه برای حرفای قشنگش و نیشِ بازشدهی من...
کمه برای آمینم...برای اون حاجی کیا گفتنش و تداعیِ خاطراتِ قشنگمون...
کمه برای پارلا که جزوِ بهترین رفیقا بود و اونقدر غرق شدیم تو رفاقت که اسمِ منو هنوز نمیدونست...
کمه برای دادام...به خدا از هر جهت بگم کمه براش...اگه جبران کنم بی معرفتم یا چی؟! کمه برای عقیق که چندین بار باهاش برخوردِ عشقولی داشتم و با این تبریکی که فرستاد بم ثابت کرد اون سری برخوردای قدیمی سراب نبوده. :| این بشر همیشه با ادب و خفن بوده! D: کمه برای سرخوشِ دقیق و منظم که منو با تبریکش مستفیظ کرده...[فسیل خودتی ]
کمه برای سایه و اون خلاقیتش از بابتِ "کیاست" و نیشِ چاک خوردهی من. فقط...قیزیم یعنی چی؟!...
کمه برای نگین و دختِ ستارهایش...
کمه برای عارفهی همیشه نالان که یه بار هم خندون دیدیمش...
کمه برایِ فاطمهی ساداتِ جانا و حرفایِ نیش چاکونش و این همه مهربونیش...
کمه برای مریم و قلبِ مهربون و شیطونش...
کمه برای فرشته و ذهنِ همیشه منحرفش و منم مخلصتم...
کمه برای نارینه [نی] رفیقِ قدیمی و تداعیِ گذشتههای شیرنمون...
کمه برای شقایق و کپتن گفتنِ مختص به خودش و...
کمه برای رها و نامردِ مسخره یه کم صمیمیتر شو...
کمه برای فاطمه [snow80] و گندم و مهران و الهام و نیلوفر و مریم [SKY LIGHT] و آنیسا و آیلا و نفس و نگین و امیرعلی و مهسا [*sadat*] و me_myself و لیا و کوثر و فاطمه [ش] و نیاز و سرمه و مریم و مینو و بهار و مدینه و آرزو و نرگس و مینا و ستاره و نگار و آرمان و ملیسا و آرامش و نونا و زری و سودا و همتا و شمیم و آیناز و فادیا و عارفه و اون تبریک دو خطیشون که خط میکشیدن رویِ خوشحالیم و اونو پررنگ تر میکردن...
کمه برای عکس فرستندههامون، آروشا و عسل و دیناز و فاطمه و محدثه که قاب عکسِ تولدم رو بزرگ و بزرگتر و رنگیتر از هر وقتی کردن...
کمه برای مدیرای ارشد که با رِنک و رنگشون قسمتی از این تاپیک رو برام شدیداً عزیز کردن...
کمه برای همکارام که منو فراموش نکرده، تبریک گفتن و همین است اصولِ همکار و همکاریتی!
کمه برای انجمنم و
حرفام برایِ یه نفر هیچه...
هیچ...
برایِ کسی که توی این انجمن اولینهامو باهاش رقم زدم...
همونی که وقتی لبخندِ مجازی [(:] میزنه دلِ من حالیش نیست و واقعی شاده...
اون همون خورشت کرفسیه که برای اولین بار میخوریش و مزهش موندگار میشه...
من این خوشحالیم رو مدیونِ تو و برنامههات و همکاریِ بقیهی بچهها هستم...
کلی بگم...باید برات مُرد...
مگه روزِ تولدِ آدم باید چجوری باشه که براش موندگار شه؟!
مگه نه اینکه باید یه کم با روزای دیگه فرق داشته باشه تا واقعا حس کنه تولدشه؟!
اگه بگم 17 سالگیم موندگارترین تولدم شده چی؟!
من از این انجمن و حال و هواش خوشم میآد...
از اینکه تولدمو برام موندگار کردید ممنونم.
[ دوستان از پشت صحنه اشاره میکنن "خیلی هم زیاد حرف زدی بیا برو بیرون بابا" ]
پ.ن: من این تاپیک رو با این جوابم شلوغ و خفن جلوه ندادم...فقط بهانهای پیدا کردم برای ابرازِ لطف و علاقهام به خیلی از بچهها...