فاطمه تاجیکی
مدیر بازنشسته
سلاااام فروغم تولدت مبارک عزیزم ان شاالله 1000ساله بشی
تولد60سالگیته درسته؟
بازم تولدت مباررکککککک.gif "NewNegah (4) :NewNegah (4):")
:ura::ura:
تولد60سالگیته درسته؟
بازم تولدت مباررکککککک
:ura::ura:
♡ تبریک تولد ♡ ◇☆♡تولد فروغ پر نور انجمن♡☆◇
- شروع کننده موضوع Aster
- بازدیدها 3,734
- پاسخ ها 93
- تاریخ شروع
- وضعیت
پیشنهادات
نازی بانو(فائزه)
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2016/08/13
- ارسالی ها
- 755
- امتیاز واکنش
- 7,907
- امتیاز
- 571
- سن
- 25
- محل سکونت
- مهرتاب ترین نگاه خورشید،خوزستان
دانش آموز دستش را بالا برد و گفت:
-فر فر جون من رفتم دست به آب یه زنگی هم به آقامون میزنمو میام، درس رو یه ده دقیقه نگه داره فدام بشی!
فروغ که خون خونش رو نوش جان میکرد،سعی کرد قیافه ی خانومانه و مهربانش را جلوی این جانور هفت ساله ی دهه نودی نگه دارد؛
-اولا عزیزم صد بار گفتم در شان خانوم های جوانی مثل شما نیست اینطور حرف زدن با معلم باید بگی فروغ جون یا خانوم معلم یا خانوم ارکانی.....
فایدیم با پروو گری وسط حرف فروغ پرید و دستانش را به کمر زده وبا لحن طلب کاری حرفش را کشید و گفت:خانوم ارکانی اینکه شما تا الان عروسی نکردید دلیل نمی شه که من دوست پسرم رو بزارم به امون خدا و نفهمم الان داره چیکار می کنه شما تجربه نداری بزار من برم به کارم برسم برمیگردم!
صدای خنده ی بچه ها کلاس را پر کرد.
صورت فروغ از گوجه های له شده هم قرمز تر شده بود و خیلی تلاش میکرد با کشیدن نفس عمیق عصبانیت خود را کنترل و سر دخترک بی عقل فریاد نزند...
-عزیزم چه ربطی داره اگر قرار باشه اینطور زنگ بزنی که بدتر فراری میشه تو باید درست رو بخونی و سر پای خودت بیاستی تا اون باشه که همیشه دنبال توئه...
دخترک چشم و ابرویی آمد وبا دستش برو بابایی گفت واز کلاس خارج شده . کلمات دردهان فروغ ماسیده و خودش نیز شبیه برنج شفته وا رفته دیشبش شده بود،امروز هفته ی دوم تدریسش بود و کم مانده بود دیوانه بشود،طی این هفته انواع رفتار های زشت و نامناسب را دیده و چیزهای عجیب غریبی هم در رابـ ـطه با روش های جدید جذب my friend شنیده بود،دلش می خواست برود و یقه ی مادر و پدر های احمق بچه هارا بگیرد و از پشت بام مدرسه آویزان کند،البته که اینا همه خیالات باطل بود ...
پوف بلندی کشید برگشت سمت بچه ها وداد کشید:خفه شید و درس رو گوش بدید!....
در اخر کلاس کیفش را با عصبانیت برداشت واستعفایش را که طی زنگ نقاشی نوشته بود را از کیف خارج کرد و روی میز مدیر کوبید و با گوشی همراهش شماره مادر را گرفت و گفت :
-مامان امشب قرار خواستگاری رو اوکی کن....
*******
فروغ جان همکار،دوست عزیزم ،دختر گل،تولدت مبارک امیدوارم معلم بشی و کارت به اون اخر داستان من نرسه شاهزاده عشقت پیدا بشه و لیاقتش اندازه ت باشه تا بله بگی❤هدیه اصلیت که بعدا میدم فعلا این اللحسابه...
-فر فر جون من رفتم دست به آب یه زنگی هم به آقامون میزنمو میام، درس رو یه ده دقیقه نگه داره فدام بشی!
فروغ که خون خونش رو نوش جان میکرد،سعی کرد قیافه ی خانومانه و مهربانش را جلوی این جانور هفت ساله ی دهه نودی نگه دارد؛
-اولا عزیزم صد بار گفتم در شان خانوم های جوانی مثل شما نیست اینطور حرف زدن با معلم باید بگی فروغ جون یا خانوم معلم یا خانوم ارکانی.....
فایدیم با پروو گری وسط حرف فروغ پرید و دستانش را به کمر زده وبا لحن طلب کاری حرفش را کشید و گفت:خانوم ارکانی اینکه شما تا الان عروسی نکردید دلیل نمی شه که من دوست پسرم رو بزارم به امون خدا و نفهمم الان داره چیکار می کنه شما تجربه نداری بزار من برم به کارم برسم برمیگردم!
صدای خنده ی بچه ها کلاس را پر کرد.
صورت فروغ از گوجه های له شده هم قرمز تر شده بود و خیلی تلاش میکرد با کشیدن نفس عمیق عصبانیت خود را کنترل و سر دخترک بی عقل فریاد نزند...
-عزیزم چه ربطی داره اگر قرار باشه اینطور زنگ بزنی که بدتر فراری میشه تو باید درست رو بخونی و سر پای خودت بیاستی تا اون باشه که همیشه دنبال توئه...
دخترک چشم و ابرویی آمد وبا دستش برو بابایی گفت واز کلاس خارج شده . کلمات دردهان فروغ ماسیده و خودش نیز شبیه برنج شفته وا رفته دیشبش شده بود،امروز هفته ی دوم تدریسش بود و کم مانده بود دیوانه بشود،طی این هفته انواع رفتار های زشت و نامناسب را دیده و چیزهای عجیب غریبی هم در رابـ ـطه با روش های جدید جذب my friend شنیده بود،دلش می خواست برود و یقه ی مادر و پدر های احمق بچه هارا بگیرد و از پشت بام مدرسه آویزان کند،البته که اینا همه خیالات باطل بود ...
پوف بلندی کشید برگشت سمت بچه ها وداد کشید:خفه شید و درس رو گوش بدید!....
در اخر کلاس کیفش را با عصبانیت برداشت واستعفایش را که طی زنگ نقاشی نوشته بود را از کیف خارج کرد و روی میز مدیر کوبید و با گوشی همراهش شماره مادر را گرفت و گفت :
-مامان امشب قرار خواستگاری رو اوکی کن....
*******
فروغ جان همکار،دوست عزیزم ،دختر گل،تولدت مبارک امیدوارم معلم بشی و کارت به اون اخر داستان من نرسه شاهزاده عشقت پیدا بشه و لیاقتش اندازه ت باشه تا بله بگی❤هدیه اصلیت که بعدا میدم فعلا این اللحسابه...
Aster
کاربر نگاه دانلود
نخیرم ایشت
به تو کیک نمیدم:/
فاطمه تاجیکی
مدیر بازنشسته
خیلی هم بله
اییش چرا به فروغ میگم دندون مصنوعی هاش رو بندازه توی ظرف غذاتااا
زود باش کیک منو بده
Aster
کاربر نگاه دانلود
مراقب دندونای خودت باش بی‌چاره انی
فروغم تازه اول جونیشه مامان بزرگ عینکت یادت رفته نمی‌تونی تشخیص بدی جانم به انی بگم ته استکانیت رو برات بیاره، اخه.
فاطمه تاجیکی
مدیر بازنشسته
ای بابا به این فروغ میگم قرص هات رو بده باز یادش میره پیری و هزارتا دردسر بابابزرگ جان میدونم65سالته و از دارو این چیزا خوشت نمیاد ولی برای سلامتیته قرصات رو سروقت بخور که منو با فروغ اشتباه نگیری من هنوز18سالمم نشده!فروغ تولد60سالگیشه
حالا بیخیال حرف و نپیچون کیک و میدی یا انی رو بفرستم سراغت
tasnim-a
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2017/03/28
- ارسالی ها
- 757
- امتیاز واکنش
- 13,362
- امتیاز
- 671
تولد من نیومدی اصلا یه تبریکم نگفتی فاطمه:aiwan_light_cray:
درضمن فروغ کیک تولدشو فقط به من میده
فاطمه تاجیکی
مدیر بازنشسته
عزیزم:( تولدت کی بود مگه ؟!ببخشید عزیزم:aiffwan_light_blum:
تولد5سالگیت مبارک عزیزم:ura::ura:
خودش یواشکی گفت به من میده
tasnim-a
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2017/03/28
- ارسالی ها
- 757
- امتیاز واکنش
- 13,362
- امتیاز
- 671
Aster
کاربر نگاه دانلود
تو که هشتادم رد کردی.
من انی رو قورت میدم یه ابم روش
کیک که نداریم باید بری تو کانال شاید بچه‌ها یه چیزی دادن بهت:/
هی روزگار ببین مامان پیری چه‌قدر پیر شدی که من رو که شبیه بابامم اشتباه میگیری هی روزگار
- وضعیت
تاپیک قبلی
