سلام خفنم!
روز اولی که دیدمت اسمت فرین بود؛ غکر کردم پسری بات سروسنگین بودم نگو دختر بودی
وقتی فهمیدم دختری کلی به خودم خندیدم
یادته با لیا و مهتابیم چهارتایی فراخوان منتقد انجمن شرکت کردیم و هر چهارتامون باهم شدیم همکار!
اینو دیگه میدونم عمرا یادت رفته باشه؛
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونُ بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خودِ آسمونه خود ِآسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم
که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه
بیای و بخندی تا باز خنده هاتُ
مثل شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاکِ گلدون با هم قوم و خویشید
من و باد و بارون رفیق صمیمی
از برکه باید یه دریا بسازیم
یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوسِت داشتم با تموم وجودم
عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم
الهی همیشه کنار تو باشم
الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
♡♡♡ مِلـــــــــــــــــــــیجونــــــم بهترین رفیق بودی برام؛ خوشحالم الان کنارمونی دوباره سبزکم
تولدتولدتولدتتتتتتتتـــــــــــــــــت مبــــــــارک
کادوت رو بعدن میدم