تاپیک‌های دنباله‌دار ❌تهدید های بامزه تون چی بوده...؟❌

[BARANA.R]

تهدید های بامزه ای که تو بچگیتون به شما میگفتن یا حتی همین الان که اعضای خانوادتون به شما میگن چیه؟!

خودم : مامانم میگفت اگه بری تو کوچه بعد ازظهر میدم پیشی بخورتت (انقدرم این جمله تاثیر داشت)
یا اینکه میگفت اگه بچه ی خوبی نباشی میدمت نمکی.....!

 

[بشارت]

ﺧﻮاﻫﺮﺯاﺩﻡ ﺭﻭ اﺯ ﺗﻮ ﺗﻮ( ﺳﮓ) ﻣﻴﺘﺮﺳﻮﻧﺪﻳﻢ

 

[cinder]

من تا سن چهار سالگی از سگ می ترسیدم همیشه مامانم با سگش من رو تهدید می کرد

 

[HєƖƖιση]

اگه درستو نخونی به خدا لب تابو جمع میکنم که البته بعضی اوقات خیلی تهدیدشون گیرا بود :/

 

[دینه دار]

یادمه یه بار خواهرم خیلی ازم عصبی شده بود . گفت که اگه به بحث باهاش ادامه بدم می زنه
هر چی دارمو ندارمو تو لپ تاپ حذف می کنه /: منم رمانم اون موقع تو لپ تاپ بود .. مثل چی ترسیدم .

آخرین بار اونقدر دخترعموی دوساله امو از هاپو تو تاریکی ترسوندم که گریه اش در اومد رفت تو بغلم /: با هم تنها تو تاریکی نشسته بودیم.
مسئول بودم که ساکت نگهش دارم خو .. بچه اونقدر ترسید که گریه اش در اومد . حتی صدای هاپو رو هم در میاوردم. دلم براش سوخت چون خودمم
از کارام ترسیدم . اگه این بچه لکنت زبان بگیره تقصیر منه /:

 

[عقیق]

یادمه یه بار خونه مادر بزرگم داشتم ظرف میشستم با دختر خاله بزرگم، دختر خاله کوچیکم هی میومد اذیتمون می کرد منم دستام کف مالی بود و یه قابلمه که توش پر اب داشت و روغن و کف و یه مقدارم باقیمونده غذا (دیگه خوتون تصور کنید چی بود دیگه) جلوم بود منم تهدیدش کردم اگه یه بار دیگه اینکارو بکنه قابلمه رو بر میدارم خالی می کنم رو لباساش تا همونجوری بره خونشون البته یه دفعه هم پاشدم قابلمه به دست دویدم دنبالش که فرار کرد با باباش رفت بیرون...

 

[N..sh]

من_ هرکی حرف بزنه خره! ( این مثــــــــــلن تهدید من بود)
مرجان دوستم_ گوینده خر است!.
من_ عسیسم خب تو ام آبجیمی... هم خونَمی!

 

[Masome.B]

یه کلمه دیگه حرف بزن میگم جنه تورو بخوره:/

 

[saghar.82]

یه عروسکی داشتیم که خاله هام صورتش رو با رنگ سیاه رنگ کرده بودند همیشه منو با اون میترسوندند میگفتند:ساغر بشین سر جات وگر نه اون عروسک خوخان رو میارم و با چسب بهت میچسبونم و همیشه با اون میمونی

 

[Sogol_tisratil]

تهدید های بامزه ای که می کردن این بود که اگر سر ظهر نخوابم؛ منو می دن نمکی ببره :| یعنی انقدر لطیف برخورد می کنن :|
یا مثلا شب خوابم نمی برد می گفتن اگر نخوابی؛ دام دام باجی(انتن خونه ی مادر بزرگم) میاد می برتت. منم که نفهم بودم :>
نمی فهمیدم اون انتنه نه لولو :| بهش می گفتم دام دام باجی.
حالا که بزرگ شدم؛ زورشون بهم نمی رسه؛ نمی تونن منو اسکول کنن. دیگه می گن موبایلو ازت می گیریم .
یا بهم می گن:
سوگل، مواظب باش کتک نخوری :>
تهدیدای خودم به بچه های کوچولو: (از بچه ها متنفرم)
اگه یک کلمه دیگه حرف بزنی، می زنمت خون بالا بیاری :|
من با جن ها دوستم، یک بار دیگه این کارو تکرار کن تا جن هامو بفرسم سراغت.