نقد و بررسی فیلم خارجی The Birth - تولد

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 910
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
The Birth - تولد
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
Birth-movie.jpg
امتياز فيلم در (I MDB (6.0/10
داستان فيلم:
شان در حال دويدن در پارك دچار حمله‌ي قلبي مي‌شود و جان مي‌سپارد. همزمان با مرگ او، نوزادي به دنيا مي‌آيد. ده سال بعد. آنا همسر شان در كنار قبر او ايستاده و مي‌گريد. او اكنون نامزد جوزف است. كليفورد، دوست شان و همسرش كلارا به ميهماني نامزدي آنا و جوزف مي‌روند. كلارا به بهانه‌ي جا گذاشتن......................داستان فيلم در انتهاي نقد
”تولد“ با مرگ آغاز مي‌شود. شان با لحني تمسخرآميز از تناسخ و حلول روح انسان در انسان يا موجودي ديگر حرف مي‌زند و لحظاتي بعد، در هنگام دويدن جان مي‌سپارد. دويدن او از تاريكي و درون يك تونل كوچك در پارك آغاز مي‌شود و در تونلي ديگر پايان مي‌پذيرد. گويا زندگي او سفري است ميان دو تاريكي، بين دو ابهام. با مرگ او، تولدي ديگر شكل مي‌گيرد و در نقطه‌اي ديگر از شهر، پسري كه نام او را بر خود دارد، زيستن را آغاز مي‌كند. پسري كه 10 سال بعد، درست در هنگام دل‌كندن آنا از خاطرات شوهرش، از حلول روح او در خود صحبت مي‌كند.
اين مي‌تواند آغاز يك فيلم معمولي در باره تناسخ و زندگي پس از مرگ باشد و با كمي شگفت‌آفريني، تماشاگران را تا پايان داستان با خود بكشاند. اما آنچه ”تولد“ را از اين ورطه مي‌رهاند، هاله‌ي ابهامي است كه بر سر هر رويداد فيلم وجود دارد. ابهامي كه هم در فيلم‌نامه‌ي ژان‌كلود كارير حضور دارد و هم در شيوه‌ي كارگرداني جاناتان گليزر به چشم مي‌خورد. ”تولد“ تماشاگر را در برزخ ميان دو باور قرار مي‌دهد: آيا شان واقعا همان شوهر مرده‌ي آنا است؟ و يا او فقط پسربچه‌ي دروغ‌گويي است كه به آنا عشق مي‌ورزد؟
زيبايي فيلم در اينجاست كه با پرداختي سنجيده، آنا را نيز در همين برزخ به تصوير مي‌كشد و تماشاگر را همراه با او در تعليقي طولاني قرار مي‌دهد. آنا پس از 10 سال سوگواري براي شوهرش، به تدريج و با كمك جوزف از گذشته‌اش فاصله مي‌گيرد و زندگي جديدي را آغاز مي‌كند. حضور شان و سخنان او كه بار ديگر خاطرات شوهرش را براي او زنده مي‌كند، سرآغاز تعليق آنا در ميان دو باور يادشده است. نخستين واكنش‌هاي آنا به حرف‌هاي شان، تمسخر و بذله‌گويي است، اما پافشاري شان در برابر پدرش و همچنين از حال رفتن او، آنا را به تامل در حرف‌هاي او وامي‌دارد.
سكانسي كه در آن، آنا وارد تالار اجراي موسيقي مي‌شود، با بازي درخشان نيكول كيدمن، نقطه‌ي عطفي در برخورد آنا با شان است. در اين سكانس، دوربين در نماي كلوزآپ، نزديك به دو دقيقه روي صورت كيدمن بي‌حركت باقي مي‌ماند و بازي دروني او به موازات اوج و فرود موسيقي، تنش‌هاي دروني او را به تماشاگر انتقال مي‌دهد. تنش‌هايي كه توسط عواملي بيرون از كادر پديد آمده‌اند و از اين رو، تماشاگر را نيز به موضوعات بيرون از كادر متوجه مي‌سازد. اين سكانس يادآور سكانسي از فيلم ”پرواز بر فراز آشيانه‌ي فاخته“(ديوانه‌اي از قفس پريد) ساخته‌ي ميلوش فورمن است كه در آن، نماي كلوزآپي طولاني از جك نيكلسون ديده مي‌شود. در اين نما، نيكلسون و به تبع او تماشاگر به رويدادي(تجربه‌ي عاشقانه‌ي ويلي) كه بيرون از كادر در جريان است، توجه دارند. بازي زيباي نيكلسون در اين صحنه، اگرچه به لحاظ جنس بازيگري با بازي كيدمن متفاوت است، از نظر تاثيرگذاري بر تماشاگر كاركردي يكسان و مشابه دارد.
در سكانس تالار موسيقي، هنگامي كه آنا با چشماني اشكبار و خون‌آلود بي‌آن كه چيزي ببيند يا بشنود، به روبرو خيره مانده، جوزف در گوش او چيزهايي نجوا مي‌كند كه آنا همچون عامل مزاحمي نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد. رفتار آنا در اين صحنه، نخستين نشانه‌هاي دوري‌اش از جوزف را آشكار مي‌سازد. فاصله‌اي كه همگام با نزديكي آنا به شان، بيشتر و بيشتر مي‌شود. در واقع، از همين صحنه است كه آنا در برزخ ترديد قرار مي‌گيرد و در ميان پذيرش سخنان شان يا ادامه‌ي زندگي پيشينش معلق مي‌ماند.
از نخستين برخورد آنا با شان، فيلم با ارائه‌ي تدريجي اطلاعاتي كه شان از زندگي شوهر مرده‌ي آنا بازمي‌گويد ، آنا را گام به گام به پذيرش گفته‌هاي شان نزديك‌تر مي‌كند. در اين ميان، مصاحبه‌ي باب با شان كه در آن جزئياتي از روابط عاشقانه‌‌ي آنا و شوهرش مطرح مي‌شود، بيش از همه آنا را تحت تاثير قرار مي‌دهد. آنا در اين مقطع، زندگي مجدد شوهرش در كالبد شان را مي‌پذيرد، اما عاقلانه مي‌كوشد با تكيه بر واقعياتي نظير اختلاف سني و ناتواني شان در برآوردن نيازهاي آنا، شان را به زندگي عادي خود بازگرداند و خود نيز مسير زندگي جديدش را ادامه دهد. پافشاري شان و عشق و وفاداري آنا به شوهرش، تلاش او را بي‌ثمر مي‌گذارد و او سرانجام نقشه‌اي براي زندگي مشترك با شان 10 ساله طرح مي‌كند؛ اما درست در همين هنگام، كلارا ظاهر مي‌شود. او كه معشـ*ـوقه‌ي شوهر مرده‌ي آنا بوده، شان را به خانه‌‌ي خود مي‌خواند و با تكيه بر عشق شوهر آنا به خود، مي‌كوشد ثابت كند كه شان، فقط يك پسربچه‌ي دروغگوست. كلارا اين بار نيز آنا و شان را از يكديگر جدا مي‌سازد.
شان در رويارويي با اين واقعيت كه براي همسري چون آنا كه 10 سال براي مرگ او سوگواري كرده، شوهر وفاداري نبوده، شوكه مي‌شود و با وقوف به رنجي كه آنا از آشكارشدن راز شوهرش خواهد برد، به آنا مي‌گويد كه او شان(شوهر مرده‌ي آنا) نيست.
اين واكنش شان كه هيچ توضيحي نيز در باره‌ي آن داده نمي‌شود، ابهام بيشتري در فيلم ايجاد مي‌كند، اما با توجه به شخصيت‌پردازي شان مي‌توان به انگيزه‌ي او پي‌برد. در فيلم، اگرچه ما به اين باور مي‌رسيم كه روح شوهر مرده‌ي آنا در شان حلول كرده و زندگي مجدد يافته است؛ اما در عين حال، با رفتار كودكانه‌‌ي شان نيز مواجه هستيم. به سكانسي كه آنا و شان در پارك حضور دارند، توجه كنيد. آنا بر نيمكتي نشسته و مانند يك مادر به بازي‌هاي كودكانه‌ي شان مي‌نگرد. در واقع، شان با پاكي كودكانه‌اش، آگاهي‌هاي شوهر مرده‌ي آنا را كسب كرده است. از همين روست كه نمي‌تواند خيانت خود را به آنا و همچنين به نزديكترين دوستش كليفورد تحمل كند و ترجيح مي‌دهد آنا با خاطرات خوشي كه داشته، به زندگي جديد خويش بپردازد. او همچون فردي كه دچار نسيان شده باشد، از خاطرات دردناك گذشته مي‌هراسد و مي‌گريزد: گريز از واقعيت. و اين همان واكنشي است كه آنا از خود نشان مي‌دهد. توجه كنيد به صحنه‌اي كه شان به آنا مي‌گويد كه او شوهرش نيست. آنا پس از اندكي شگفت‌زدگي و سپس خشم، به سادگي مي‌پذيرد كه شان فقط يك پسربچه‌ي دروغگوست. آنا هيچ تلاشي براي اين كه موضوع را براي خود روشن كند، انجام نمي‌دهد و بي‌آن كه در پي پاسخي براي پرسش‌هاي متعددي كه در ذهن او و اطرافيانش وجود دارند، باشد، حرف شان را مي‌پذيرد. آنا نيز با وقوف به واقعيت از آن مي‌گريزد. او مي‌داند كه شان اين بار دروغ مي‌گويد، اما اين دروغ، آنا را از تنگنايي كه در آن گرفتار شده، خارج مي‌كند. پذيرش اين دروغ او را از زير بار سنگين تصميم‌گيري مي‌رهاند و به زندگي عادي‌اش بازمي‌گرداند. سكانس پاياني فيلم نيز همين نكته را به اثبات مي‌رساند. چرا كه آنا در لباس عروسي بار ديگر به شان مي‌انديشد و وقوف به اين نكته كه او از واقعيت گريخته است، وي را به مرز خودكشي مي‌رساند.
ابهام و رازآلودگي رويدادهاي ”تولد“، كه تلاش زيادي براي ايجاد و حفظ آن صورت گرفته، تماشاگران آن را به دو دسته تقسيم كرده است: كساني كه شان 10 ساله را ظهور مجدد شوهر مرده‌ي آنا مي‌دانند و رويدادهاي فيلم را به تناسخ نسبت مي‌دهند و كسان ديگري كه شان را دروغ‌گويي مي‌پندارند كه با آگاهي يافتن از متن نامه‌هاي آنا به شوهر مرده‌اش و جمع‌آوري ساير اطلاعات، آنا را فريفته است.
در فيلم اما نشانه‌هاي روشني وجود دارد كه دستكم ابهام ميان اين دو ديدگاه را از ميان مي‌برد.
در صحنه‌اي كه كلارا براي دفن كردن نامه‌هاي آنا از كليفورد جدا مي‌شود، پيش از خروج از ساختمان، با حسي غريب برمي‌گردد و به شان كه بر نيمكتي نشسته، خيره مي‌شود. گويا او نيز در وجود اين پسربچه‌ي 10 ساله، چيز غريبي را حس كرده است.
شان در اتاق خود در تنهايي نشسته و به روبرويش خيره مانده است. اين نخستين صحنه‌اي است كه رفتاري غيرمتعارف را از اين پسربچه‌ مي‌بينيم. رفتاري كه از روز بعد، به رفتار مردي بالغ شباهت مي‌يابد. بديهي است اگر قرار بود شان با خواندن نامه‌هاي آنا در پي طراحي نقشه‌اي براي فريفتن او باشد، دستكم در خلوت خود دچار تغيير شخصيت نمي‌شد و ما كنش‌هاي ديگري را از او مي‌ديديم.
شان قرار ملاقات با آنا را در محل مرگ شوهرش تعيين مي‌كند، در حالي كه مسلما در نامه‌هاي آنا به عنوان مرجع اطلاعات شان، به چنين چيزي اشاره نشده است.
آنا براي آزمودن شان مي‌پرسد: چه كسي به من گفت كه پاپانويل وجود ندارد؟ و شان به محض ديدن او در خانه‌ي آنا، وي را مي‌شناسد، بي آن كه نامش را بداند.

در آزموني كه باب انجام مي‌دهد، شان علاوه بر اطلاعاتي كه از زندگي خانوادگي باب ارائه مي‌دهد، به جزئياتي از روابط زناشويي آنا و شوهرش اشاره مي‌كند كه دسترسي به آنها براي شان امكان‌پذير نيست.
در آخرين سكانهاي فيلم، شان در نامه‌اش به آنا مي‌گويد: ”حدس مي‌زنم تو را در زندگي ديگري خواهيم ديد.“
با توجه به اين نشانه‌ها، بايد پذيرفت كه شان پسربچه‌اي نيست كه فقط با خواندن چند نامه‌ي عاشقانه و جمع‌آوري اطلاعات، عاشق آنا شده و خود را به او نزديك كرده باشد. رفتار جسورانه و جدي شان در تمامي صحنه‌هاي فيلم نيز نشان مي‌دهد كه نمي‌توان او را كودكي متعارف تلقي كرد.
”تولد“ فيلمي است كه بر پايه‌ي يك فيلمنامه‌ي دقيق و درعين حال بسيار موجز ساخته شده است. ژان‌كلود كارير در اين فيلمنامه، حتي برخي موضوعات فيلم را فقط از طريق چند ديالوگ به تماشاگر منتقل كرده است. رابـ ـطه‌ي عاشقانه‌ي شان(شوهر مرده‌ي آنا) و كلارا نمونه‌اي از اين ايجاز است. ما فقط در مكالمه‌ي كوتاهي كه ميان شان و كلارا شكل مي‌گيرد، به وجود اين رابـ ـطه‌ي نامشروع پي مي‌بريم. و يا گذشت 10 سال از مرگ شان و سوگواري درازمدت آنا نيز فقط از طريق يك ميان‌نوشت و چند ديالوگ ارائه مي‌شود. اين ايجاز در پرداخت به موضوعات نسبتا فرعي، توجه ما فقط به شان و رابـ ـطه‌ي در حال تغيير آنا با او متمركز مي‌كند.از نظر كارگرداني نيز، ويژگي بارز جاناتان گليزر در پرداخت واقع‌گراي رويدادها محسوب مي‌شود. با وجود اين كه درون‌مايه‌ي فيلم، قابليت استفاده از نماهاي غيرمتعارف و يا حضور عناصر متافيزيك را داراست، گليزر با پرداختي كاملا واقع‌گرا به روايت رويدادها مي‌پردازد. همين انتخاب صحيح است كه موجب مي‌شود ابهام و رازآلودگي فيلم تخيلي جلوه نكند و تماشاگر را در برابر يك رويداد امكان‌پذير قرار دهد. برخی از منتقدان فیلم را ادای دینی به آثار بونوئل و پولانسکی می دانند مضافا که آرایش موهای آنا به شدت یادآور میافارو در "بچه رزمری" است. سبک روایی فیلم خوددار و متین و موسیقی متنش چونان ضربان قلبی است که اضطراب و نگرانی عجیبی را به تماشاگر القا می کند. اگر "تولد" را نوعی ردیابی مفاهیم از دست رفته ای چون عشق ، وفاداری و ارزش خاطرات بدانیم و گلیزر را به خاطر وفاداری اش به سینمایی تعالی دهنده تحسین کنیم راهی به خطا نرفته ایم.
داستان فيلم:
شان در حال دويدن در پارك دچار حمله‌ي قلبي مي‌شود و جان مي‌سپارد. همزمان با مرگ او، نوزادي به دنيا مي‌آيد. ده سال بعد. آنا همسر شان در كنار قبر او ايستاده و مي‌گريد. او اكنون نامزد جوزف است. كليفورد، دوست شان و همسرش كلارا به ميهماني نامزدي آنا و جوزف مي‌روند. كلارا به بهانه‌ي جا گذاشتن روبان هديه، از كليفورد جدا مي‌شود و پس از خروج از ساختمان مي‌كوشد هديه‌اي را كه همراه دارد، در زير خاك پنهان كند. شان، پربچه‌اي 10 ساله كه در راهروي ورودي ساختمان نشسته، كلارا را تعقيب مي‌كند. روز بعد، شان به خانه‌ي آنا مي‌رود و مي‌خواهد كه خصوصي با او صحبت كند. شان خود را همسر مرده‌ي آنا معرفي مي‌كند و او را از ازدواج با جوزف منع مي‌كند. آنا كه كمي شگفت زده شده، شان را به نگهبان ساختمان مي‌سپارد تا او را به خانه‌اش بازگرداند. صبح روز بعد، آنا نامه‌اي از شان دريافت مي‌كند كه باز هم او را از ازدواج با جوزف منع مي‌كند. جوزف به همراه آنا با پدر شان صحبت مي‌كنند و او از شان مي‌خواهد كه ديگر مزاحم آنا نشود. شان مي‌گويد نمي‌تواند. شان در خانه نيز رفتاري غيرمتعارف دارد و ديگر خود را يك پسربچه نمي‌داند. او براي آنا پيغام مي‌گذارد كه با او در پارك ملاقات كند. آنا به پارك مي‌رود و شان را در محل جان سپردن شوهرش مي‌يابد. شان از آنا مي‌خواهد كه براي اثبات هويتش، باجناقش باب را نزد او بفرستد. شان در ملاقات با باب، اطلاعات زيادي از زندگي آنا و خانواده‌اش و حتي جزئيات بسيار خصوصي زندگي زناشويي‌اش با آنا را بازگو مي‌كند. آنا به خانه‌ي كليفورد و كلارا مي‌رود و از كليفورد مي‌خواهد كه به او كمك كند. آنا به تدريج گفته‌هاي شان را مي‌پذيرد و به اين باور مي‌رسد كه روح شوهرش در اين پسر ده ساله حلول كرده است. با وجود اين، با برشمردن وظايف يك مرد بالغ، مي‌كوشد تا او را از خود دور كند، اما شان همچنان بر عشقش به آنا پافشاري مي‌كند. آنا شان را نزد خود نگاه مي‌دارد تا شايد بتواند مشكل پيش‌آمده را حل كند، اما لحظه به لحظه عشقش به شوهر مرده‌اش زنده‌تر مي‌شود. جوزف كه به تدريج از سوي شان، احساس خطر مي‌كند، در هنگام اجراي موسيقي ازدواج، به خاطر ضرباتي كه شان به صندلي‌اش مي‌زند، به شدت خشمگين مي‌شود و شان را تنبيه مي‌كند. جوزف بعد از اين حادثه، خانه‌ي آنا را ترك مي‌كند. آنا با وجود مخالفت خانواده‌اش به زندگي مشترك با شان مي‌انديشد. كليفورد و كلارا به خانه‌ي آنا مي‌آيند. كلارا نشاني جديد خود را به شان مي‌دهد. شان با كوله‌پشتي‌اش كه حاوي همان هديه‌اي است كه كلارا در زير خاك پنهان كرده‌ بود، نزد او مي‌رود. كلارا به شان مي‌گويد كه او شوهر آنا نيست، چون اگر اين طور بود، بايد اول به سراغ او مي‌آمد. كلارا خود را معشـ*ـوقه‌ي شان معرفي مي‌كند و مي‌گويد كه هديه‌ي شب نامزدي آنا، نامه‌هاي عاشقانه‌ي او به شوهرش بوده است. شان پس از پي بردن به رابـ ـطه‌ي نامشروع با كلارا، در بالاي درختي در پارك پنهان مي‌شود. وقتي پليس شان را مي‌يابد، او مي‌گريزد و خود را به خانه‌ي آنا مي‌رساند. او به آنا مي‌گويد كه شان نيست. آنا كه شوكه شده، ترجيح مي‌دهد گفته‌ي شان را بپذيرد و زندگي‌اش با جوزف را از سر بگيرد. با گذشت زمان، ظاهرا همه چيز روبه‌راه مي‌شود، اما در جريان جشن عروسي، آنا بار ديگر دچار پريشاني مي‌شود و مي‌كوشد خود را در دريا غرق كند. شان كه به زندگي عادي خود بازگشته به آنا مي‌نويسد: حدس مي‌زنم تو را در زندگي ديگري خواهم ديد.

كارگردان: جاناتان گليزر

فيلمنامه: ژان‌كلو كارير، ميلو آديكا و جاناتان گليزر

مديرفيلمبرداري: هريس سيويدس

تدوين: سام اسنيد و كلاوس وهليش

موسيقي: آلكساندر دسپلات

بازيگران: نيكول كيدمن(آنا)، كامرون برايت(شان 10 ساله)، دني هيوستن(جوزف)، لورن باكال(الينور)، آليسون اليوت(لورا)، آرليس هووارد(باب)، مايكل دساتلز(شان)، آن هيك(كلارا)، پيتر استورمير(كليفورد)

محصول 2004 آمريكا
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
154
پاسخ ها
0
بازدیدها
198
بالا