با سلام یه رمان بود که دختره چاق و زشت بود ولی بخاطر مسخره کردن دیگران خودشو لاغر کردو خوشگل شد اسمش چیه قبلا خوندم و اینکه دختره فک کنم مدرسه ای یا دانشجو هست
#
سلام
یه رمان بود که دختره به اجبار خانوادش با یه پسری به اسم سینا ازدواج میکنه ولی سینا علاقه ای بهش نداره
برای همین دختره رو میزاره و میره خارج
تو این مدت نبود سینا دختره با برادر شوهرش سپهر وارد رابـ ـطه پنهانی میشه و بعد از چند ماه سینا پشیمون از خارج برمیگرده
کم کم مشخص میشه که دختره از برادر شوهرش سپهر حامله شده و ....
سلام رمان درباره دختری بود که پدربزرگش که مرد مستبدی بود فوت شده بود و این خوشحال بود
اما بعد متوجه میشه برادر پدربزرگش که شبیه پدربزرگش هست اونا رو دور هم جمع میکنه و مجبورش میکنه با نوهاش ازدواج کنه درحالی که خواهر دختره به اون پسره علاقه منده
سلام دوستان , اسم رمانش یادم نمیاد , دختره شال فروشی داشت و دختر ازادی بود اما باطن قشنگی داشت, با مادبزرگش زندگی میکرد و همسایشون یه پسر ورزشکار معروف بود, خانواده مذهبی و خوبی داشت پسره , اخرسر باهم ازدواج میکنن, دختره از باباش دورشده بود و برادرایی که داشت از زن باباش بودن و دختره خیلی کمک برادراش میکرد, اخرم یه خونه ساخت برا یچهای یتیم, ممنون میشم اسم رمانو اگر میدونید بگید😘
سلام یه رمان بود یه چیزای خیلی مبهم ازش یادمه راجب چند تا دختر و پسر بود ک باهم آشنا میشن عاشق هم میشن اگه اشتباه نکنم اسم یکی از دخترا نفس بود یکی باران یکی دیگ ام بود بعد باهم میرن سفر نفس باردار میشه دوتا برادرم هستن باران رو دوست دارن یکیشون سرطان میگیره میمیره و اینکه خیلی باهم صمیمی بودن دیگ چیزی ازش یادم نیست اگه میدونید ممنون میشم بگید ✨