- نام رمان
- دلنوشته بگذار خودم باشم
- نام نویسنده
- سونیا جهانبخشی
- ژانر
-
- عاشقانه
- نام ویراستار
- بدون ویراستاری
دلنوشته بگذار خودم باشم
خلاصه:
هنگام کودکیمان
در برابر اعمال های ناپسند خود
پشت دستمان را داغ میکردند!
اکنون بدجور دلم میخواهد دوباره مادرم پشت دستم را داغ کند و به من بفهماند دل بستن سر و ته ندارد!
.
مقدمه:
دلبر چرا ناراحتی
مگر تو به من تعهدی داده بودی؟
مگر تو به من گفتهای دوستم داری؟
فقط یک کبریت روشن کردی
من بی جنبه بودم
سوختم…
.
بخشی از متن دلنوشته بگذار خودم باشم :
ایست قلبی دگر چیست؟
همان لحظه که عکسش را میبینی،
نفست درون قفسه سـ*ـینهات لحظهای مکث میکند و حس میکنی قلبت برای ثانیهای نمیزند…
همان لحظهای که با یک حرفش کیلو کیلو قند درون دلت حل میشود
و بدون آنکه متوجه بشوی ثانیهها، دقایق، یا حتی ساعتهای زیادی
به حرفهایش فکر کنی و لبخند بزنی…
همان موقعی که به صفحهی نمایش تلفن همراهت خیره میشوی و ناخنهایت را از استرس میجوی
تا اعلان پیامش بر روی صفحهی موبایلت چشمک بزند و از خوشحالی درون پوست خودت نگنجی!
چه هست این عشق؟
چه راحت با چیزهای کوچکی بیماری خطرناکی به آدم
قالب میکند… .
.
اگر قصد داری مرا مجنون کنی؛
اگر میخواهی کاری کنی مدام دیوارههای قلبم به لرزه درآید؛
اگر میخواهی با هر حرفت گُر بگیرم
و درون خودم بسوزم؛
اگر دوست داری به من محبت کنی
سپس خورد شدنم را ببینی، ترکم کن.
نهایت پستیست اگر بخواهی
این گونه با رفتنت آزارم بدهی!
.
قلبم له شده است…
حال من داغان،
جسم من خسته،
روح من ویران،
ذهن من آشوب،
چه ها کردی تو جانانم؟
که درد و رنج و سختی ها
شده تعبیر من از عشق.
.