فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
شنیدستم که با مجمر شبی شمع

پیامی کرد روشن بر سر جمع

که ای مجمر چرا هستی بر آذر؟

منم از تو بسی با آبروتر

چو از انفاس تو هردم ملول است

دم گرمت همه جای قبول است

جوابش داد مجمر کای برادر

مشو در تاب و آبی زن بر آذر

نفسهای تو در دل می نشیند

چو از انفاس من دوری گزیند

حکایات تو سرتاسر زبانیست

حدیث من همه قلبی و جانیست

تفاوت در میان هردو آنست

که این از صدق دل آن از زبانست
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    گلستان گیتی به خاری نیرزد

    خمستان گردون خماری نیرزد

    مکش بار دل بهر برگی چو غنچه

    که صد ساله برگت به باری نیرزد

    نسیما مبر برگ گل را به غارت

    کزآن بلبلی صد هزاری نیرزد

    همه کار ملک سلیمان بر من

    به آواز یک مور باری نیرزد

    مشو با صبا همنفس کان تنعم

    به آمد شد خاکساری نیرزد

    همه گرم و سرد سر خوان گیتی است

    به درد دل و انتظاری نیرزد
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به پایان شد شب خوشـی‌ ملاهی

    سپیدی گشت پیدا در سیاهی

    شب خوشـی‌ و جوانی بر سر آمد

    شبم را صبح صادق در برآمد

    اگر چه صبح دارد خوش صفایی

    ولیکن نیستش چندان بقایی

    هوای دل ز سر باید برون کرد

    که وقت صبح می باشد هوا سرد

    از آن رو پشت من خم داد گردون

    که زیر خاک می باید شد اکنون

    خوشا و خرما فصل جوانی

    زمان خوشـی‌ و عهد کامرانی

    نشاطم هر زمانی بر گلی بود

    سماعم بر نوای بلبلی بود

    گل و مل را جوانی می طرازد

    جوانی را گل و مل می برازد

    در آنبستان گـه تخم مهر کارد

    که جای سنبل و گل برف بارد

    جوانی نوبهار زندگانیست

    حقیقت زندگانی خود جوانیست

    جوانا، قدر ایام جوانی

    به روز ناخوش پیری بدانی

    دل من در جوانی داشت طیری

    که دایم در هوا می کرد سیری

    کجا می دید آبی یا سرابی

    برآن سر خیمه می زد چون حبابی

    چو گل خندان لب و دلشاد بودم

    ز هر بادی چو سرو آزاد بودم

    نگشتم جز به گرد بزم چون جام

    نیامد در دل من خرمی خام

    دمی زین بیش جز بر روی گلگون

    نکردم روی چون آیینه اکنون

    رخ آیینه می بینم به آزرم

    که می آید ز روی خویشتن شرم

    سرابستان دل را شد هوا سرد

    گلستان رخم را شد ورق زرد

    چو چنگ از بزم می جویم کناری

    برم تاری چو از چنگست تاری

    ز جام می مرا خون در درونست

    میان ما و می افتاده خونست

    همی دانم می دوشین روشن

    که تلخ و تیز کرد امروز بر من؟

    به پیری عادت و رسم مدامست

    طلب کردن ولی آن هم حرامست

    مرا قدیست چونین چون کمانی

    چنی و پوستی بر استخوانی

    چو چنگ از ضعف پیری شد سراپا

    رگ من یک به یک بر پوست پیدا

    قدم خم شد، ز قد خم چه خیزد؟

    قدح چون خم شود آبش بریزد

    ز جامم جرعه ای ماندست باقی

    که آن بر خاک خواهم ریخت ساقی

    در آن مجلس که می با جرعه افتاد

    چه داد عشرت و شادی توان داد؟

    دلیلا من ذلیل و شرم سارم

    به فضل و رحمتت امیدوارم

    زبانم را سعادت کردی آغاز

    کلامم را شهادت خاتمت ساز

    به اقبال آمد این دولت به پایان

    الهی عاقبت محمود گردان
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به رسم حضرت سلطان عهد شیخ اویس

    که عهد سلطنتش باد متصل به دوام

    شد این ربیع معانی جمادی الثانی

    سنه ثلاث و ستین و سبعمانه تمام
     
    بالا