متون ادبی کهن «سی فصل»

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
بگویم احتساب احوال با تو

سراسر باز گویم حال با تو

حقیقت احتسابت کار دین است

حساب تو برب العالمین است

بباید احتساب خویشتن کرد

برآورد از وجود خویشتن گرد

که اصل احتساب آنست خود را

کنی پاک ای برادر از بدیها

بپرهیزی ز کبر و بخل و خواهــش نـفس

ز آز و از زر و رنج وز نخوت

شریعت را شعار خویش سازی

طریقت را دثار خویش سازی

به خود راه شریعت چون بدیدی

یقین میدان که در منزل رسیدی

حقیقت منزل این راه باشد

ولی منزل مقام شاه باشد

چه دانستی تو او را در حقیقت

ز تو بر خیزد اعلال شریعت

به خود نتوان ولی این راه رفتن

به پیر رهبر آگاه رفتن

ترا رهبر بدین منزل رساند

ز رنج و محنت ره وارهاند

ز عشق مرتضی در جوش باشی

ز دستش شربت کوثر بنوشی

ز عشق مرتضی خورشید گردی

حقیقت زندهٔ جاوید گردی

نشسته عشق او در جان عطار

بگوید سر او را بر سر دار

دگر پرسی عوام الناس چبود

میانشان این همه وسواس چبود
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    عوام الناس را احوال بسیار

    عوام الناس را اقوال بسیار

    عوام الناس اکثر جاهلانند

    حقیقت دین یزدانی ندانند

    عوام الناس بس در دین زبونند

    بدریای جهالت سرنگونند

    عوام الناس جز دعوا ندانند

    اگر دعوا کنند معنی ندانند

    عوام الناس راه دین کجا دید

    سراسر دین ایشان هست تقلید

    همه تقلید باشد دین ایشان

    نمی‌دانند حقیقت اصل ایمان

    عوام الناس خود اغیار باشند

    بمعنی دور از اسرار باشند

    تو میدان عام را حیوان ناطق

    که هستند جملهٔ ایشان منافق

    براه دین سراسر ره زنانند

    نخوانی مردشان کایشان زنانند

    همه دیوند در صورت چوآدم

    بصد باره ز اسب و گاو و خر کم

    نمی‌دانند دین مصطفی را

    نه خود را می‌شناسند نه خدا را

    عوام الناس را احوال مشکل

    عوام الناس را پایست درگل

    عوام الناس این معنی ندانند

    عوام الناس در دعوی بمانند

    عوام الناس خود خود را زبون کرد

    پدویات جهالت سرنگون کرد

    کلیم الله را هادی ندانند

    همه گوساله را الله خوانند

    بیازارند عیسی را بخواری

    همه خر را خرند از خوک داری

    همی کوشند در آزار درویش

    همی هستند در آرایش خویش

    از ایشان خویشتن را دور میدار

    از ایشان سر خود مستور میدار

    براه دین عوام الناس عامند

    ندانی پخته ایشان را که خامند

    هر آنکس گفت چون منصور اسرار

    به ساعت میزنندش بر سر دار

    همی کن از عوام الناس پرهیز

    ز اهل عام همچون تیر بگریز

    ندانی تو عوام الناس مردم

    حقیقت راه دین را کرده‌اند گم

    نکردند پیروی دین نبی را

    نمی‌دانند بقول او وصی را

    همه کورند و کر اندر حقیقت

    نمی‌دانند اسرار طریقت

    بقرآن هم خدا بکم وصم گفت

    ز بهر عام این درالمثل سفت

    نه بینم کورشان از چشم ظاهر

    پس آن کوری بود از دیدهٔ سر

    بگوش ظاهرش هم گر نه بینم

    حقیقت معنی دیگر ببینم

    پس آن کوری بود کوری دلها

    تو چشم دل درین اس
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    حقیقت اولیا خورشید راهند

    سراسر خلق عالم را پناهند

    تمام اولیا اسرار بینند

    بمعنی روشنی در راه دینند

    حقیقت چون کلام الله دانند

    بسوی معنی او راه یابند

    بمعنی رهبران راه یزدان

    خدابین و خداخوان و خدادان

    خدا را اولیا باشند بمعنی

    تو معنی را از ایشان جوی یعنی

    بمعنی چون شناسی اولیا را

    بدانی امر اسرار خدا را

    تمام اولیا یک نور باشند

    ز چشم جاهلان مستور باشند

    جهان از اولیا خالی نباشد

    جهان نبود اگر والی نباشد

    جهان قائم بذات اولیا دان

    نیامد ز اولیا یک مثل انسان

    محمد گفت کاصحابم نجومند

    گهی در مکه و گاهی به رومند

    یکی گر زانکه ناپیدا نماید

    تعاقب دیگری آن دم برآید

    بدین معنی همیشه در جهانند

    ز نسل و نسبت یک خاندانند

    تو گر خواهی که بینی اولیا را

    بظهر ساز میکن التجا را

    بمظهر بس عجایب‌ها که بینی

    رموز آسمانها و زمینی

    ترا آن دم ازو باشد حیاتی

    درو بینی تو نور بی صفاتی

    تمام اولیا در آن کتابند

    ولی این سر اکنون نه نمایند

    بدور آخرین پیدا شود این

    طمع دارد زتو عطار تحسین

    ترا از اولیا آگاه سازد

    ز راه برّیان هم باز دارد

    درو از اولیا اسرار باشد

    رموز حیدر کرار باشد

    ولی نادان کند انکار اسرار

    نیارد طاقت اظهار اسرار

    بود ظالم که اسرار ولایت

    کند انکار از جهل و بطالت

    برو ظالم که حق بیزار از تو

    دل عطار بس افگار از تو

    تو دین مصطفی تغییر دادی

    بدریای ضلالت در فتادی

    نداری در حقیقت دیدهٔ دید

    گرفتی راه بی راهی به تقلید

    مرا از اولیا اسرار و معنی

    تولاّ از همه گفتار و معنی

    بگویم با تولاّ رمز و اسرار

    دگر رمزی برندت بر سر دار

    ز جعفر میشنو اسرار منصور

    بدو گفتا زجاهل دار مستور

    بآخر آشکارا کرد اسرار

    ببردند جاهلانش بر سر دار

    نداند جاهل اسرار ولی را

    به غفلت میرود راه نبی را

    بگوی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بود هادی دین بی شک پیمبر

    امام انس و جن خود هست حیدر

    بود حیدر حقیقت واقف حق

    درو پیدا نماید وجه مطلق

    تو گر راهی روی راه علی رو

    رموز حیدر از عطار بشنو

    درین ره رو که تا دلشاد باشی

    زهر درد و غمی آزاد باشی

    درین ره رو که تا اسرار دانی

    رموز حیدر کرار دانی

    درین ره اولیا جمله ستاده

    درین ره انبیا هم سر نهاده

    درین ره رو که تا بینی خدا را

    بدانی سر جملهٔ اولیا را

    درین ره محرمان افتاده بر خاک

    درین ره گشته است سرگشته افلاک

    درین ره عاقلان دیوانه باشند

    درین ره ناقلان افسانه باشند

    درین ره سر منصور است بسیار

    درین ره می‌روند هم بر سر دار

    درین ره رهنما همراه باشد

    درین ره مرتضی آگاه باشد

    درین ره غیر بعد مصطفی نیست

    درین ره غیر شاه مرتضی نیست

    درین ره مصطفی بهبود باشد

    درین ره مرتضی مقصود باشد

    درین ره مرتضی بعد محمد

    درین ره مرتضی سلطان سرمد

    درین ره مظهر الله باشد

    دل مظهر به معنی شاه باشد

    فرستادند از آن پیغمبران را

    که راه حق نمایند غافلان را

    بسوی ملت حق ره نمایند

    زره این بیرهان آگه نمایند

    ز اعلائی چرا اسفل فتادی

    چه شیطان لعنتی برخود نهادی

    هر آنچت مصطفی گفتا نکردی

    ز جامش شربت کوثر نخوردی

    چه خواهی گفت اندر روز محشر

    که کردی رخنه در دین پیمبر

    چه خواهی گفت فردا مصطفی را

    بخواهی دید روی مرتضی را

    بهمراهی شیطان میروی تو

    براه گمرهان تا کی روی تو

    چو گم کردی تو ره کی راه یابی

    تو کی راه همه در چاه یابی

    تو راه جمله ابر ار برگیر

    پس آنگه مذهب عطار برگیر

    که بنماید بتو آن راه حق را

    ز نادانان نهان کن این سبق را

    برو عطار این سر را نگه دار

    که اغیارند در آفاق بسیار

    چه جوش عشق باشد در روانم

    مگر این عشق دارد قصد جانم

    چه سنجد قطره‌ها در پیش دریا

    خداوندا توای دانا و بینا

    ت
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بتو این سر مشکل باز گویم

    ز عشق و منزل او راز گویم

    مقام عشق باشد در همه جا

    و از او خالی نباشد هیچ مأوا

    مقام او زمین و آسمانست

    مقام او فراز لامکانست

    مقام او بود اندر دل و جان

    بنور عشق باشد زنده انسان

    بهر جائی که باشی درحضور است

    ولی نادان ز سر عشق دور است

    ز سر او اگر آگاه باشی

    بهر دو کون بیشک شاه باشی

    چه منزل اندرون جان کند عشق

    هزاران خانمان ویران کند عشق

    بجز عشق از درون جان بدر کن

    بسوی قرب وحدت تو گذر کن

    بشوقش ساز ویران خانهٔ تن

    دو عالم را تو پشت پای میزن

    ز هجرانش چرا رنجور باشی

    بنان و شربت و انگور باشی

    تو تن پرور شوی از چرب و شیرین

    نمی‌دانی طریق ملت و دین

    تن تو هست بیشک دشمن تو

    بلای جان تو باشد تن تو

    کسی دشمن نه پرورده است هرگز

    همی کن از وجود خویش پرهیز

    بکوی عشق جانان کی رسی تو

    که گلخن تاب تن همچون خسی تو

    گذر کن در لباس گلخن تن

    چه مردان در ره عشقش قدم زن

    بمنزلگاه عشقش عاشقانند

    سراسر عاشقان عارفانند

    چه با خود عشق را همخانه یابی

    درین ره عقل را دیوانه یابی

    میان عاقلان صورت پرستی

    میان عاشقان شوقست و مـسـ*ـتی

    درین ره عاقلان بیگانه باشند

    درین ره عاشقان دیوانه باشند

    میان عاقلان زهر است و فریاد

    میان عاشقان مـسـ*ـتی و بیداد

    میان عاقلان زهد و نماز است

    میان عاشقان راز و نیاز است

    میان عاقلان تکرار باشد

    میان عاشقان اسرار باشد

    میان عاقلان تقلید باشد

    میان عاشقان توحید باشد

    ز عشاقان شنیدم سر توحید

    گذشتم از میان عقل و تقلید

    سبق از عاشقان دین بیاموز

    چه عود از آتش عشقش همی سوز

    ز اسرارش اگر آگاه گردی

    همیشه مقبل درگاه گردی

    درین درگه همیشه عاشقانند

    که هر دم جان به جانان برفشانند

    به ظاهر عشق را درگاه باشد

    نه هر کس را بدرگه راه باشد

    اگر خواهی که ره یاب
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ز مظهر گوئیم آگاه گردان

    مرا واقف ز پیر راه گردان

    ترا واقف کنم از سر آن راه

    که تا گردی ز سر راه آگاه

    رسول الله پیر راه باشد

    ز سر هر دو کون آگاه باشد

    محمد اندرین ره پیر راهست

    ولی حیدر ترا پشت و پناهست

    تو پیر راه میدان مصطفی را

    ز خود آگاه میدان مرتضی را

    ز تو آگاه باشد او بعالم

    بتو همراه باشد او بعالم

    در او بینی حقیقت نور معنی

    برون آئی ز فکر و کذب و دعوی

    اگر او را بیابی اندرین راه

    ز سرّ کارگردی خوب آگاه

    که پیر تست مظهر بس عجایب

    در او بینی تو آثار غرایب

    ترا پیر است مظهر گر بدانی

    غنیمت دانی و او را بخوانی

    برو مظهر بخوان و کامران باش

    بجو مظهر پس آنگه شادمان باش

    که رهبر با تو از اسرار گوید

    رموز حیدر کرار گوید

    مرا در عشق پیر راه اوشد

    درین ره سالکان را شاه او شد

    تو نور او درون جان جان بین

    تو او را برتر از کون و مکان بین

    تو او را پیر ره دان در طریقت

    تو او را مظهر حق دان حقیقت

    چه می‌گویم کنون شاه ولایت

    دو عالم را ازو باشد هدایت

    توی اندر میان جان هویدا

    توی از راه معنی در زبانها

    توی مظهر توی سرور توی جان

    توی گـه آشکارا گاه پنهان

    توی ایمان توی غفران تو در جان

    توی سرور توی شاه و تو سلطان

    توی نجم و توی مهر و توی ماه

    توی ز اسرار هر دو کون آگاه

    توی عصمت توی رحمت تو نعمت

    توی اندر حقیقت دین و ملت

    توی حنان توی منان تو سبحان

    توی مذهب توی ملت تو ایمان

    توی اول توهم آخر تو سرور

    توی ظاهر توی باطن تو مظهر

    توی آدم توی شیث و توی نوح

    تو ابراهیم و تو موسی و توی روح

    ترا می‌خواند آدم هم به آغاز

    رسید او را بهشت و نعمت و ناز

    خلیل الله ترا چون خواند از جان

    شد آتش بر وجود او گلستان

    ترا می‌خواند هم موسی عمران

    مظفر گشت بر فرعون و هامان

    ترا عیسی مریم بود بنده

    بن
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بگویم بهر تو ای مرد دانا

    کنم با تو بیان این معما

    بمعنی زندگی دنیا محال است

    که این عالم همه خواب و خیال است

    حقیقت زندگانی هست ایمان

    تو ایمان را کمال زندگانی دان

    برو ای سالک ره راه یزدان

    تو همچون خضر مینوش آب حیوان

    که تا یابی حیات زندگانی

    بمانی تا ابد در جاودانی

    حقیقت آب حیوان راه یزدان

    مراد از راه یزدان تو علی دان

    باو ایمان و دین تو تمام است

    بمعنی هر دو عالم را امام است

    به نور او بمعنی راه میجو

    تو سرش از دل آگاه میجو

    ز اسرارش شوی آنگاه آگاه

    که برداری حجاب خویش از راه

    چه ره بردی بنورش زنده مانی

    وزو یابی بقای جاودانی

    تو آن آب حیات اسرار میدان

    همه مقصود خود آن یار میدان

    بود تاریکی این آب ای یار

    مثل پنهانیش از چشم اغیار

    چه ره یابی بسویش در معانی

    بیابی در حقیقت کامرانی

    اگر او را نیابی مردهٔ تو

    میان زندگان افسردهٔ تو

    اگر او را بیابی زنده باشی

    میان مؤمنان فرخنده باشی

    چه ره یابی شوی مانند خورشید

    بمانی در بقایش زنده جاوید

    حجاب خویشتن از راه کن دور

    که تا گردی بمعنی همچو منصور

    ولی اسرار مستوری همین دان

    ز جاهل این سخنها کن تو پنهان

    شنیدی تو که با منصور حق گو

    ز نادانی چها کردند با او

    شده بود از دو عالم بر کرانه

    نمی‌دانسته جز حق آن بیگانه

    برآورد از وجود خویشتن گرد

    سجود درگه حق را چنان کرد

    سجود اهل دید از دل باشد

    سجود دیگران تقلید باشد

    تو سجده آنچنان کن آن دلی را

    کهٔ سجده بود آخر دم علی را

    بگویم با تو اسرار سجودش

    که چون با حق تعالی راز بودش
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    شنیدستم ز دانایان اسرار

    که در جنگ احد سلطان کرار

    یکی تیری چه تیر نوک پیکان

    به پای مرتضی گردید پنهان

    میان استخوان پنهان همی بود

    علی از درد آن نالان همی بود

    ز بیرون کردنش بودند عاجز

    ز دردش مرتضی می‌کرد پرهیز

    به پیش مصطفی جراح برگفت

    که شد پیکان او با استخوان جفت

    بباید پای او بشکافت اکنون

    که تا آید ز پایش تیر بیرون

    نمی‌شاید مرا این کار کردن

    چنان دردی بپای او نهادن

    نبی گفتا بدست ماست درمان

    بسازم بر تو این دشوار آسان

    به هنگامی که حیدر در نماز است

    چنان مستغرق دریای راز است

    که او را از کس و از خود خبر نیست

    غم پیکان و هم درد دگر نیست

    بزن چاک و بکش پیکان ز پایش

    که گشته غرق دریای رضایش

    چو بشنید این سخن را از پیمبر

    بشد جراح تا نزدیک حیدر

    ستاده دید شه را در نماز او

    بحق برداشته روی نیاز او

    بپای شه در افتاد و ثنا گفت

    هزاران شاه دین را مرحبا گفت

    شکافی زد بپای شاه مردان

    ز خود بیخود برون آورد پیکان

    جراحت را بزد دارو و بر بست

    برفت آنگاه جراح سبکدست

    به نزد مصطفی آمدکه این راز

    بلطف و مرحمت با من بگو باز

    بگفتا او بحق چون وصل دارد

    چه پروائی ز فرع و اصل دارد

    چنان مستغرقست در ذات یزدان

    که اورا نه خبر از جسم و از جان

    نه پروای زمین و آسمانش

    نه فکر این جهان و آن جهانش

    چه رو آرد بدرگاه خداوند

    ببرد از وجود خویشتن پیوند

    اگر زیر و زبر گردد دو عالم

    نگرداند سر از درگاه آن دم

    همه با حق بود گفت و شنودش

    برای حق بود جود و سجودش

    بدین معنی خوش و خورسند باشد

    مر او را با خدا پیوند باشد

    چنین باید عبادت مر خدا را

    چنین میر و طریق مرتضی را

    کسی را کین عبادت یار باشد

    دلش منزلگه دلدار باشد

    چنین میکن عبادت ای برادر

    ولی میدار در دل حب حیدر

    اگر صد سال باشی در عبادت

    نیابی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    حقیقت علم ودانش علم دین است

    بدان تو علم ما حقل الیقین است

    بظاهر علم دین باید شنیدن

    معانی باید از آن راه دیدن

    چه دانی علم باطن راه یابی

    بهر چیزی دل آگاه یابی

    ز علم ظاهری رنجور گردی

    ز علم باطنی منصور گردی

    ز علم ظاهری گردی پریشان

    ز علم باطنی یابی تو ایمان

    ز علم ظاهری جز قال نبود

    زعلم باطنی جز حال نبود

    بسوی علم قرآن راه میجو

    ز معنایش دل آگاه میجو

    ز قرآن اهل ظاهر را بود پوست

    تو از قرآن طلب کن مغز ای دوست

    نمی‌دانند حقیقت معنی آن

    تو معنی می‌طلب از علم قرآن

    حقیقت معرفت دان علم حق را

    بخوان در نزد دانا این سبق را

    ز دانایان طلب کن علم دینی

    ز دانایان همه مقصود بینی

    زمین و آسمان و جمله اشیاء

    چه خشخاشی بود در پیش دانا

    از این خشخاش ای نادان تو چندی

    سزد گر بر سبیل خود بخندی

    تو خود را ای برادر نیست میدان

    که هستی را نزیبد هیچ رحمن

    بهستی علی گر هست باشی

    ز جام وحدت حق مـسـ*ـت باشی

    چه گشتی عارف حق علم دانی

    پس آنگه این معانی خوش بخوانی

    تو خود را گر شناسی علم دین است

    حقیقت علم را معنی همین است

    اگر صد قرن در عالم شتابی

    به خود رائی تو علم دین نیابی

    ترا رهبر بعلم دین رساند

    ز پستیت بعلیین رساند

    بسوی علم معنی ره نماید

    ز علم معرفت آگه نماید

    بجوهر ذات گفتم این معانی

    تو می‌باید که این معنی بدانی

    سخن باشد میان عارفان در

    ولی خر مهره باشد در جهان پر

    سخن را معنیش داند سخندان

    چه خرمهره بود در پیش نادان

    ز یمن همت مردان دانا

    ز فیض خدمت پیران بینا

    من از نور خدا آگاه گشتم

    چه خاک باب باب الله گشتم

    نباشد عارف و معروف جزوی

    زهی دولت اگر بردی باو پی

    چه دانستی بمعنی مرتضی را

    شدی عارف ره و رسم هدا را

    کرا قدرت بعلم مرتضی هم

    که گوید سر لو کشف الغطا هم

    کرا قدرت که گوید حق
     
    بالا