متون ادبی کهن «نان و حلوا»

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
بسمه تعالی

سلام. در این تاپیک نان و حلوا از شیخ بهایی قرار میگیره.
لطفا پستی ارسال نکنین.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۱ - نان و حلوا
    نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو

    باغ و راغ و حشمت و اقبال تو

    نان و حلوا چیست؟ این طول امل

    وین غرور نفس و علم بی‌عمل

    نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش

    این همه سعی تو از بهر معاش

    نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت

    اوفتاده همچو غل در گردنت
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۲ - بسم الله الرحمن الرحیم
    ایها اللاهی عن العهد القدیم

    ایها الساهی عن النهج القویم

    استمع ماذا یقول العندلیب

    حیث یروی من احادیث الحبیب

    مرحبا؛ ای بلبل دستان حی!

    کامدی، از جانب بستان حی

    یا برید الحی! اخبرنی بما

    قاله فی حقنا، اهل الحما

    هل رضوا عنا و مالوا للوفا

    ام علی الهجر استمرو اوالجفا

    مرحبا، ای پیک فرخ فال ما!

    مرحبا، ای مایهٔ اقبال ما!

    مرحبا، ای عندلیب خوش نوا!

    فارغم کردی، ز قید ماسوا

    ای نواهای تو نار مؤصده

    زد به هر بندم هزار آتشکده

    مرحبا،ای طوطی شکر شکن!

    قل فقد اذهبت عن قلبی الحزن

    بازگو از نجد و از یاران نجد

    تا در و دیوار را آری به وجد

    بازگو از «زمزم» و «خیف» و «منا»

    وارهان دل از غم و جان از عنا

    بازگو از مسکن و مأوای ما

    بازگو از یار بی‌پروای ما

    آنکه از ما، بی‌سبب افشاند دست

    عهد را ببرید و پیمان را شکست

    از زبان آن نگار تند خو

    از پی تسکین دل، حرفی بگو

    یاد ایامی که با ما داشتی

    گاه خشم از ناز و گاهی آشتی

    ای خوش آن دوران که گاهی از کرم

    در ره مهر و وفا می‌زد قدم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۳ - حکایة فی بعض اللیالی
    شب که بودم با هزاران کوه درد

    سر به زانوی غمش، بنشسته فرد

    جان به لب، از حسرت گفتار او

    دل، پر از نومیدی دیدار او

    آن قیامت قامت پیمان شکن

    آفت دوران، بلای مرد و زن

    فتنهٔ ایام و آشوب جهان

    خانه سوز صد چو من، بی‌خانمان

    از درم ناگه درآمد، بی‌حجاب

    لب گزان، از رخ برافکنده نقاب

    کاکل مشکین به دوش انداخته

    وز نگاهی، کار عالم ساخته

    گفت: ای شیدا دل محزون من!

    وی بلاکش عاشق مفتون من

    کیف حال القلب فی نار الفراق؟

    گفتمش: والله حالی لایطاق

    یک دمک، بنشست بر بالین من

    رفت و با خود برد عقل و دین من

    گفتمش: کی بینمت ای خوش خرام؟

    گفت: نصب اللیل لکن فی‌المنام
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۴ - فی التأسف و الندامة علی صرف العمر فیما لاینفع فی القیامة و تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «سؤر المؤمن شفاء»

    قد صرفت العمر فی قیل و قال

    یا ندیمی قم، فقد ضاق المجال

    و اسقنی تلک المدام السلسبیل

    انها تهدی الی خیر السبیل

    و اخلع النعلین، یا هذا الندیم

    انها نار أضائت للکلیم

    هاتها صهباء من خمر الجنان

    دع کئوسا و اسقنیها بالدنان

    ضاق وقت العمر عن آلاتها

    هاتها من غیر عصر هاتها

    قم ازل عنی بها رسم الهموم

    ان عمری ضاع فی علم الرسوم

    قل لشیخ قلبه منها نفور

    لا تخف، الله تواب غفور

    علم رسمی سر به سر قیل است و قال

    نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

    طبع را افسردگی بخشد مدام

    مولوی باور ندارد این کلام

    وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز

    آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:

    کل من لم یعشق الوجه الحسن

    قرب الجل الیه و الرسن

    یعنی: «آن کس را که نبود عشق یار

    بهر او پالان و افساری بیار»

    گر کسی گوید که: از عمرت همین

    هفت روزی مانده، وان گردد یقین

    تو در این یک هفته، مشغول کدام

    علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟

    فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم

    هندسه یا رمل یا اعداد شوم

    علم نبود غیر علم عاشقی

    مابقی تلبیس ابلیس شقی

    علم فقه و علم تفسیر و حدیث

    هست از تلبیس ابلیس خبیث

    زان نگردد بر تو هرگز کشف راز

    گر بود شاگر تو صد فخر راز

    هر که نبود مبتلای ماهرو

    اسم او از لوح انسانی بشو

    دل که خالی باشد از مهر بتان

    لتهٔ حیـ*ـض به خون آغشته دان

    سـ*ـینهٔ خالی ز مهر گلرخان

    کهنه انبانی بود پر استخوان

    سـ*ـینه، گر خالی ز معشوقی بود

    سـ*ـینه نبود، کهنه صندوقی بود

    تا به کی افغان و اشک بی‌شمار؟

    از خدا و مصطفی شرمی بدار

    از هیولا، تا به کی این گفتگوی؟

    رو به معنی آر و از صورت مگوی

    دل، که فارغ شد ز مهر آن نگار

    سنگ استنجای شیطانش شمار

    این علوم و این خیالات و صور

    فضلهٔ شیطان بود بر آن حجر

    تو، بغیر از علم عشق ار دل نهی

    سنگ استنجا به شیطان می‌دهی

    شرم بادت، زانکه داری، ای دغل!

    سنگ استنجای شیطان در بغـ*ـل

    لوح دل، از فضلهٔ شیطان بشوی

    ای مدرس! درس عشقی هم بگوی

    چند و چند از حکمت یونانیان؟

    حکمت ایمانیان را هم بدان

    چند زین فقه و کلام بی‌اصول

    مغز را خالی کنی، ای بوالفضول

    صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف

    از اصول عشق هم خوان یک دو حرف

    دل منور کن به انوار جلی

    چند باشی کاسه لیس بوعلی؟

    سرور عالم، شه دنیا و دین

    سؤر مؤمن را شفا گفت ای حزین

    سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی

    کی شفا گفته نبی منجلی؟

    سـ*ـینهٔ خود را برو صد چاک کن

    دل از این آلودگیها پاک کن
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۵ - حکایت
    با دف و نی، دوش آن مرد عرب

    وه! چه خوش می‌گفت، از روی طرب:

    ایهاالقوم الذی فی‌المدرسه

    کل ما حصلتموها وسوسه

    فکر کم ان کان فی غیر الحبیب

    مالکم فی‌النشاة الاخری نصیب

    فاغسلوا یا قوم عن لوح الفؤاد

    کل علم لیس ینجی فی‌المعاد

    ساقیا! یک جرعه از روی کرم

    بر بهائی ریز، از جام قدم

    تا کند شق، پردهٔ پندار را

    هم به چشم یار بیند یار را
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۶ - فی قطع العلائق و العزلة عن الخلایق
    هر که را توفیق حق آمد دلیل

    عزلتی بگزید و رست از قال و قیل

    عزت اندر عزلت آمد، ای فلان

    تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟

    پا مکش از دامن عزلت به در!

    چند گردی چون گدایان در به در؟

    گر ز دیو نفس می‌جویی امان

    رو نهان شو! چون پری از مردمان

    از حقیقت بر تو نگشاید دری

    زین مجازی مردمان تا نگذری

    گر تو خواهی عزت دنیا و دین

    عزلتی از مردم دنیا گزین

    گنج خواهی؟ کنج عزلت کن مقام

    واستتر واستخف، عن کل الانام

    چون شب قدر از همه مستور شد

    لاجرم، از پای تا سر نور شد

    اسم اعظم، چون که کس نشناسدش

    سروری بر کل اسما باشدش

    تا تو نیز از خلق پنهانی همی

    لیلةالقدری و اسم اعظمی

    رو به عزلت آر، ای فرزانه مرد!

    وز جمیع ماسوی الله باش فرد

    عزلت آمد گنج مقصود ای حزین!

    لیک، گر با زهد و علم آید قرین

    عزلت بی«زای» زاهد علت است

    ور بود بی«عین» علم، آن زلت است

    عزلت بی«عین»، عین زلت است

    ور بود بی«زای» اصل علت است

    زهد و علم ار مجتمع نبود به هم

    کی توان زد در ره عزلت قدم؟

    علم چبود؟ از همه پرداختن

    جمله را در داو اول باختن

    این هوسها از سرت بیرون کند

    خوف و خشیت، در دلت افزون کند

    «خشیة الله» را نشان علم دان!

    «انما یخشی»، تو در قرآن بخوان!

    سـ*ـینه را از علم حق آباد کن!

    رو حدیث «لو علمتم» یاد کن!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۷ - «فی ذم العلماء المشبهین بالامراء المترفعین عن سیرة الفقرا»
    علم یابد زیب از فقر، ای پسر

    نی ز باغ و راغ و اسب و گاو و خر

    مولوی را، هست دایم این گمان

    کان بیابد زیب ز اسباب جهان

    نقص علم است، ای جناب مولوی

    حشمت و مال و منال دنیوی

    قاقم و خز چند پوشی چون شهان؟

    مرغ و ماهی، چند سازی زیب خوان؟

    خود بده انصاف، ای صاحب کمال

    کی شود اینها میسر از حلال؟

    ای علم افراشته، در راه دین

    از چه شد مأکول و ملبوست چنین؟

    چند مال شبهه ناک آری به کف؟

    تا که باشی نرم پوش و خوش علف

    عاقبت سازد تو را، از دین بری

    این خودآرایی و این تن پروری

    لقمه کید از طریق مشتبه

    خاک خور خاک و بر آن دندان منه

    کان تو را در راه دین مغبون کند

    نور عرفان از دلت بیرون کند

    لقمهٔ نانی که باشد شبهه ناک

    در حریم کعبه، ابراهیم پاک

    گر، به دست خود فشاندی تخم آن

    ور به گاو چرخ کردی شخم آن

    ور، مه نو در حصادش داس کرد

    ور به سنگ کعبه‌اش، دست آس کرد

    ور به آب زمزمش کردی عجین

    مریم آیین پیکری از حور عین

    ور بخواندی بر خمیرش بی‌عدد

    فاتحه، با قل هوالله احد

    ور بود از شاخ طوبی آتشش

    ور شدی روح‌الامین هیزم کشش

    ور تو برخوانی هزاران بسمله

    بر سر آن لقمهٔ پر ولوله

    عاقبت، خاصیتش ظاهر شود

    نفس از آن لقمه تو را قاهر شود

    در ره طاعت، تو را بی‌جان کند

    خانهٔ دین تو را ویران کند

    درد دینت گر بود، ای مرد راه!

    چارهٔ خود کن، که دینت شد تباه

    از هـ*ـوس بگذر! رها کن کش و فش

    پا ز دامان قناعت، در مکش

    گر نباشد جامهٔ اطلس تو را

    کهنه دلقی، ساتر تن، بس تو را

    ور مزعفر نبودت با قند و مشک

    خوش بود دوغ و پیاز و نان خشک

    ور نباشد مشربه از زر ناب

    با کف خود می‌توانی خورد آب

    ور نباشد مرکب زرین لگام

    می‌توانی زد به پای خویش گام

    ور نباشد دور باش از پیش و پس

    دور باش نفرت خلق، از تو بس

    ور نباشد خانه‌های زرنگار

    می‌توان بردن به سر در کنج غار

    ور نباشد فرش ابریشم طراز

    با حصیر کهنهٔ مسجد بساز

    ور نباشد شانه‌ای از بهر ریش

    شانه بتوان کرد با انگشت خویش

    هرچه بینی در جهان دارد عوض

    در عوض گردد تو را حاصل، غرض

    بی‌عوض، دانی چه باشد در جهان؟

    عمر باشد، عمر، قدر آن بدان
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۸ - فی الفوائد المتفرقة فیما یتضمن الاشارة الی قوله تعالی ان الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة
    ابذلوا اروا حکم یا عاشقین

    ان تکونوا فی هوانا صادقین

    داند این را هرکه زین ره آگه است

    کاین وجود و هستیش، سنگ ره است

    گوی دولت آن سعادتمند برد

    کو، به پای دلبر خود، جان سپرد

    جان به بوسی می‌خرد آن شهریار

    مژده‌ای عشاق، کسان گشت کار

    گر همی خواهی حیات و خوشـی‌ خوش

    گاو نفس خویش را اول بکش

    در جوانی کن نثار دوست جان

    رو «عوان بین ذالک» را بخوان

    پیر چون گشتی، گران جانی مکن

    گوسفند پیر قربانی مکن

    شد همه برباد، ایام شباب

    بهر دین، یک ذره ننمودی شتاب

    عمرت از پنجه گذشت و یک سجود

    کت به کار آید، نکردی ای جهود!

    حالیا، ای عندلیب کهنه سال

    ساز کن افغان و یک چندی بنال

    چون نکردی ناله در فصل بهار

    در خزان، باری قضا کن زینهار!

    تا که دانستی زیانت را ز سود

    توبه‌ات نسیه، گناهت نقد بود

    غرق دریای گناهی تا به کی؟

    وز معاصی روسیاهی تا به کی؟،

    جد تو آدم، بهشتش جای بود

    قدسیان کردند پیش او سجود

    یک گنه چون کرد، گفتندش: تمام

    مذنبی، مذنب، برو بیرون خرام!

    تو طمع داری که با چندین گـ ـناه

    داخل جنت شوی، ای روسیاه!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان
    ایهاالمأثور فی قید الذنوب

    ایها المحروم من سر الغیوب

    لا تقم فی اسر لذات الجسد

    انها فی جید حبل من مسد

    قم توجه شطر اقلیم النعیم

    و اذکر الاوطان والعهد القدیم

    گنج علم «ما ظهر مع ما بطن»

    گفت: از ایمان بود حب الوطن

    این وطن، مصر و عراق و شام نیست

    این وطن، شهریست کان را نام نیست

    زانکه از دنیاست، این اوطان تمام

    مدح دنیا کی کند «خیر الانام»

    حب دنیا هست رأس هر خطا

    از خطا کی می‌شود ایمان عطا

    ای خوش آنکو یابد از توفیق بهر

    کاورد رو سوی آن بی‌نام شهر

    تو در این اوطان، غریبی ای پسر!

    خو به غربت کرده‌ای، خاکت به سر!

    آنقدر در شهر تن ماندی اسیر

    کان وطن، یکباره رفتت از ضمیر

    رو بتاب از جسم و، جان را شاد کن

    موطن اصلی خود را یاد کن

    زین جهان تا آن جهان بسیار نیست

    در میان، جز یک نفس در کار نیست

    تا به چند ای شاهباز پر فتوح

    باز مانی دور، از اقلیم روح؟

    حیف باشد از تو، ای صاحب هنر!

    کاندرین ویرانه ریزی بال و پر

    تا به کی ای هدهد شهر سبا

    در غریبی مانده باشی، بسته پا؟

    جهد کن! این بند از پا باز کن

    بر فراز لامکان پرواز کن

    تا به کی در چاه طبعی سرنگون؟

    یوسفی، یوسف، بیا از چه برون

    تا عزیز مصر ربانی شوی

    وا رهی از جسم و روحانی شوی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا