روزها اگر بگذرند .....میگذرند اما.....
این خاطره هاست که برای ما به جای می مانند و هر روز تو می توانی آن را همچون آلبوم عکسی قدیمی ورق بزنی.
با برخی بخندی و با برخی دیگر یغض کنی و در اخر گریه کنی برای این خاطرات از دست رفته....
حال ای نازنین کارگردان این فیلم تویی......تو ...
ت. می توانی تصمیم بگیری که این قصه، غصه دار شود یا مفرح...
و من هر چه خاطره هست و نیست را برای یافتن تو ... حتی در گوشه ای .... حتی برای لحظه ای ....بارها وبارها.. دوره می کنم ...یا بهتر است بگویم ...زیر و رو میکنم...وهرگاه که تو را میابم و لبخند شیرینت را میبینم..نمیدانم چرا بغض....
همچون سیبی بزرگ در گلویم ،فرصت همراه شدن با لبخندت را از من میگیرد...
می دانم که این بغض همان مامور جزاییست که آن موقع به من هشدار میدهد....حق سوگواری برای غنچه پرپر شده لبخندت را ندارم.....
چون ....
میداند و میدان و میدانی که من....قاتل این غنچه ی پرپر شده ام.
ولی ای نازنین !....ببخش ....از ته دل.
ببخش تا دوباره با لبخند شیرین تو همراه شوم...ببخش تا شاید توانستیم روزی....در کنج خلوتی در این شهر بزرگ...دوباره با صدای خنده های من تو ...گوش فلک کر شود ....
ببخش تادوباره با تولد روز های باهم بودنمان....خاطره های خوب نیز متولد شوند...
ببخش و مرا فراموش مکن....
اما اگر راه بخشش تو فراموشیست.... بدان که برای همیشه رفته ام ....برای ...آرامش تو...
رفته ام تا دوباره غنچه ی لبخند او .....هر چند بی من.....شکوفا شود.
این خاطره هاست که برای ما به جای می مانند و هر روز تو می توانی آن را همچون آلبوم عکسی قدیمی ورق بزنی.
با برخی بخندی و با برخی دیگر یغض کنی و در اخر گریه کنی برای این خاطرات از دست رفته....
حال ای نازنین کارگردان این فیلم تویی......تو ...
ت. می توانی تصمیم بگیری که این قصه، غصه دار شود یا مفرح...
و من هر چه خاطره هست و نیست را برای یافتن تو ... حتی در گوشه ای .... حتی برای لحظه ای ....بارها وبارها.. دوره می کنم ...یا بهتر است بگویم ...زیر و رو میکنم...وهرگاه که تو را میابم و لبخند شیرینت را میبینم..نمیدانم چرا بغض....
همچون سیبی بزرگ در گلویم ،فرصت همراه شدن با لبخندت را از من میگیرد...
می دانم که این بغض همان مامور جزاییست که آن موقع به من هشدار میدهد....حق سوگواری برای غنچه پرپر شده لبخندت را ندارم.....
چون ....
میداند و میدان و میدانی که من....قاتل این غنچه ی پرپر شده ام.
ولی ای نازنین !....ببخش ....از ته دل.
ببخش تا دوباره با لبخند شیرین تو همراه شوم...ببخش تا شاید توانستیم روزی....در کنج خلوتی در این شهر بزرگ...دوباره با صدای خنده های من تو ...گوش فلک کر شود ....
ببخش تادوباره با تولد روز های باهم بودنمان....خاطره های خوب نیز متولد شوند...
ببخش و مرا فراموش مکن....
اما اگر راه بخشش تو فراموشیست.... بدان که برای همیشه رفته ام ....برای ...آرامش تو...
رفته ام تا دوباره غنچه ی لبخند او .....هر چند بی من.....شکوفا شود.
خدا نگهدارت ای آرام جانم