آزمایشهای روانشناسی جالب و مشهور
تا به حال درمورد رفتار انسان فکر کرده اید؟ احتمالا فقط از ذهنتان گذشته است، اما روانشناسان مدت هاست که درباره آن فکر میکنند. بیشتر چیزهایی که ما درباره ذهن انسان میدانیم از آزمایشهای روانشناسی آمده که در قرن اخیر انجام شده است. این آزمایشها برای بهبود زندگی انسان مفید بوده اند. اما متاسفانه برخی از آنها اخلاقی نبوده اند. در این مطلب با آزمایشهای روانشناسی عجیبی آشنا میشوید.
آزمایش توجه انتخابی
فکر میکنید خیلی حواستان جمع است؟ یک راه برای فهمیدن این موضوع وجود دارد. در آزمون مشهور سیمونز و چابریس از سوژهها خواسته میشد تعداد پاسهایی که بین بسکتبالیستهای تیم سفید رد و بدل میشد را بشمارند. در وسط آزمون مردی با لباس گوریل در میدان راه میرود و وسط بازیکنان میایستد. این تحقیق نشان داد که بیشتر سوژهها اصلا متوجه گوریل نشدند و ثابت کرد که انسانها اغلب توانایی خود را در انجام چند کار همزمان دست بالا میگیرند.
ویولونیست در ایستگاه مترو
آیا مدتی توقف میکنید و قدر زیباییهای اطرافتان را میدانید؟ طبق آزمایشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، احتمالا این کار را نمیکنید. ویولونیست مشهور جهان «جاش بل» به عنوان یک نوازنده خیابانی در ایستگاه متروی واشنگتن دی سی اجرا کرد تا ببیند چند نفر میایستند و گوش میدهند. علیرغم اینکه او یک ویولن دست ساز ۳.۵ میلیون دلاری را مینواخت و بلیت کنسرت هایش در بوستون ۱۰۰ دلار فروخته میشد، افراد کمی ایستادند و اجرای زیبای او را تحسین کردند و تنها ۳۲ دلار در آن روز جمع کرد.
پلههای پیانو
ابتکار عمل فولکس واگن ثابت کرد که با جالب کردن فعالیتهای پیش پاافتاده میتوان رفتار انسان را تغییر مثبت داد. آنها در یک آزمایش راه پله ایستگاه متروی استکهلم را به یک پیانوی موزیکال تبدیل کردند تا ببینند آیا افراد تمایل بیشتری به انتخاب گزینه سالم پیدا میکنند و پله را بر پله برقی ترجیح میدهند یا نه. آن روز ۶۶ درصد بیشتر از حالت عادی، مردم از پله استفاده کردند که ثابت کرد جالب کردن یک چیز بهترین راه برای تغییر رفتار مردم است.
آزمایش میلگرام
انسانها از اوایل زندگی طوری تربیت میشوند که از مافوق و بزرگترهای خود دستور بگیرند. آزمایشی که در سال ۱۹۶۱ توسط «استنلی میلگرام» انجام شد، تمایل افراد به اطاعت از مافوق را با دستورهایی که خلاف اصول اخلاقیشان بود اندازه گرفت. به شرکت کنندگان گفته شد نقش «معلم» را بازی کنند و به دانش آموزانی که به طور فرضی در اتاق دیگری بودند، هربار جواب اشتباه میدادند شوک الکتریکی وارد کنند. در واقعیت هیچکس واقعا دچار شوک الکتریکی نمیشد. در عوض میلگرام صداهایی پخش میکرد که به نظر برسد دانش آموز درد میکشد و میخواهد آزمایش تمام شود. علیرغم این تظاهرات، بسیاری از شرکت کنندگان وقتی مافوقشان به آنها دستور میداد، ولتاژ را بعد از هر جواب غلط افزایش میدادند تا اینکه در نهایت به شوک کشندهای میرسید. آزمونهای مشابهی انجام شد که نتایج تقریبا یکسان با این آزمایش داشتند و نشان میداد که افراد برخلاف وجدان خود رفتار میکنند، اگر مافوقشان به آنها دستور دهد.
آزمون مارشمالو
در این آزمون که توسط «والتر میشل» در سال ۱۹۷۲ انجام شد، کودکان ۴ تا ۶ سال را به اتاقی بردند که مارشمالویی روی میز در مقابل آنها قرار داشت. قبل از رها کردن هریک از کودکان تنها در اتاق، آزمونگر به آنها میگفت اگر ۱۵ دقیقه به مارشمالو دست نزنند یک مارشمالوی دیگر هم دریافت میکنند. آزمونگر بررسی کرد که هرکودک چه مدت در برابر خوردن مارشمالو مقاومت میکند و این موضوع چقدر با موفقیت او در بزرگسالی ارتباط دارد. تعداد کمی از ۶۰۰ کودک مارشمالو را فورا خوردند و یک سوم صبر کردند تا مارشمالوی دوم را هم بگیرند. میشل در تحقیقات بعدی دریافت که کودکانی که خودشان را کنترل کرده بودند، در آینده موفقتر بودند، یعنی این ویژگی شخصیتی همه عمر با فرد میماند.
اثر بیستاندر
بیشتر افراد در مواقع اورژانسی مایلند در جای شلوغ باشند تا احتمال بیشتری برای دریافت کمک داشته باشند. اما برخلاف عقیده عمومی، بودن در جای شلوغ هیچ چیز را تضمین نمیکند. یک پدیده روانشناسی به نام اثر بیستاندر بیان میکند که در جایی که هیچکس نیست یا افراد کمی وجود دارند، بیشتر احتمال دارد که به شخص نیازمند کمک شود. اگر افراد زیادی آنجا باشند، هرکسی فکر میکند که یک نفر دیگر به او کمک میکند. دانشمندان این را پخش شدن مسئولیت مینامند. اثر بیستاندر در یک خیابان شلوغ لندن بررسی شد و دریافتند که موقعیت اجتماعی فرد هم به اینکه به او کمک میکنند یا نه تاثیر دارد، اما بیشتر افراد همچنان بدون توقف به راه خود ادامه میدهند.
سگهای پاولف
این آزمایش مشهور مفهوم شرطی شدن کلاسیک را گسترش داد. پاولف میزان ترشح بزاق در سگها را هنگام ارائه غذا بررسی کرد و متوجه شد که سگها به محض دیدن غذا بزاق ترشح میکنند. او هربار که به سگها غذا میداد شروع به زنگ زدن میکرد. به مرور زمان سگها صدای زنگ را به غذا نسبت دادند و با شنیدن صدای زنگ بزاقشان ترشح شد.
تا به حال درمورد رفتار انسان فکر کرده اید؟ احتمالا فقط از ذهنتان گذشته است، اما روانشناسان مدت هاست که درباره آن فکر میکنند. بیشتر چیزهایی که ما درباره ذهن انسان میدانیم از آزمایشهای روانشناسی آمده که در قرن اخیر انجام شده است. این آزمایشها برای بهبود زندگی انسان مفید بوده اند. اما متاسفانه برخی از آنها اخلاقی نبوده اند. در این مطلب با آزمایشهای روانشناسی عجیبی آشنا میشوید.
آزمایش توجه انتخابی
فکر میکنید خیلی حواستان جمع است؟ یک راه برای فهمیدن این موضوع وجود دارد. در آزمون مشهور سیمونز و چابریس از سوژهها خواسته میشد تعداد پاسهایی که بین بسکتبالیستهای تیم سفید رد و بدل میشد را بشمارند. در وسط آزمون مردی با لباس گوریل در میدان راه میرود و وسط بازیکنان میایستد. این تحقیق نشان داد که بیشتر سوژهها اصلا متوجه گوریل نشدند و ثابت کرد که انسانها اغلب توانایی خود را در انجام چند کار همزمان دست بالا میگیرند.
ویولونیست در ایستگاه مترو
آیا مدتی توقف میکنید و قدر زیباییهای اطرافتان را میدانید؟ طبق آزمایشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، احتمالا این کار را نمیکنید. ویولونیست مشهور جهان «جاش بل» به عنوان یک نوازنده خیابانی در ایستگاه متروی واشنگتن دی سی اجرا کرد تا ببیند چند نفر میایستند و گوش میدهند. علیرغم اینکه او یک ویولن دست ساز ۳.۵ میلیون دلاری را مینواخت و بلیت کنسرت هایش در بوستون ۱۰۰ دلار فروخته میشد، افراد کمی ایستادند و اجرای زیبای او را تحسین کردند و تنها ۳۲ دلار در آن روز جمع کرد.
پلههای پیانو
ابتکار عمل فولکس واگن ثابت کرد که با جالب کردن فعالیتهای پیش پاافتاده میتوان رفتار انسان را تغییر مثبت داد. آنها در یک آزمایش راه پله ایستگاه متروی استکهلم را به یک پیانوی موزیکال تبدیل کردند تا ببینند آیا افراد تمایل بیشتری به انتخاب گزینه سالم پیدا میکنند و پله را بر پله برقی ترجیح میدهند یا نه. آن روز ۶۶ درصد بیشتر از حالت عادی، مردم از پله استفاده کردند که ثابت کرد جالب کردن یک چیز بهترین راه برای تغییر رفتار مردم است.
آزمایش میلگرام
انسانها از اوایل زندگی طوری تربیت میشوند که از مافوق و بزرگترهای خود دستور بگیرند. آزمایشی که در سال ۱۹۶۱ توسط «استنلی میلگرام» انجام شد، تمایل افراد به اطاعت از مافوق را با دستورهایی که خلاف اصول اخلاقیشان بود اندازه گرفت. به شرکت کنندگان گفته شد نقش «معلم» را بازی کنند و به دانش آموزانی که به طور فرضی در اتاق دیگری بودند، هربار جواب اشتباه میدادند شوک الکتریکی وارد کنند. در واقعیت هیچکس واقعا دچار شوک الکتریکی نمیشد. در عوض میلگرام صداهایی پخش میکرد که به نظر برسد دانش آموز درد میکشد و میخواهد آزمایش تمام شود. علیرغم این تظاهرات، بسیاری از شرکت کنندگان وقتی مافوقشان به آنها دستور میداد، ولتاژ را بعد از هر جواب غلط افزایش میدادند تا اینکه در نهایت به شوک کشندهای میرسید. آزمونهای مشابهی انجام شد که نتایج تقریبا یکسان با این آزمایش داشتند و نشان میداد که افراد برخلاف وجدان خود رفتار میکنند، اگر مافوقشان به آنها دستور دهد.
آزمون مارشمالو
در این آزمون که توسط «والتر میشل» در سال ۱۹۷۲ انجام شد، کودکان ۴ تا ۶ سال را به اتاقی بردند که مارشمالویی روی میز در مقابل آنها قرار داشت. قبل از رها کردن هریک از کودکان تنها در اتاق، آزمونگر به آنها میگفت اگر ۱۵ دقیقه به مارشمالو دست نزنند یک مارشمالوی دیگر هم دریافت میکنند. آزمونگر بررسی کرد که هرکودک چه مدت در برابر خوردن مارشمالو مقاومت میکند و این موضوع چقدر با موفقیت او در بزرگسالی ارتباط دارد. تعداد کمی از ۶۰۰ کودک مارشمالو را فورا خوردند و یک سوم صبر کردند تا مارشمالوی دوم را هم بگیرند. میشل در تحقیقات بعدی دریافت که کودکانی که خودشان را کنترل کرده بودند، در آینده موفقتر بودند، یعنی این ویژگی شخصیتی همه عمر با فرد میماند.
اثر بیستاندر
بیشتر افراد در مواقع اورژانسی مایلند در جای شلوغ باشند تا احتمال بیشتری برای دریافت کمک داشته باشند. اما برخلاف عقیده عمومی، بودن در جای شلوغ هیچ چیز را تضمین نمیکند. یک پدیده روانشناسی به نام اثر بیستاندر بیان میکند که در جایی که هیچکس نیست یا افراد کمی وجود دارند، بیشتر احتمال دارد که به شخص نیازمند کمک شود. اگر افراد زیادی آنجا باشند، هرکسی فکر میکند که یک نفر دیگر به او کمک میکند. دانشمندان این را پخش شدن مسئولیت مینامند. اثر بیستاندر در یک خیابان شلوغ لندن بررسی شد و دریافتند که موقعیت اجتماعی فرد هم به اینکه به او کمک میکنند یا نه تاثیر دارد، اما بیشتر افراد همچنان بدون توقف به راه خود ادامه میدهند.
سگهای پاولف
این آزمایش مشهور مفهوم شرطی شدن کلاسیک را گسترش داد. پاولف میزان ترشح بزاق در سگها را هنگام ارائه غذا بررسی کرد و متوجه شد که سگها به محض دیدن غذا بزاق ترشح میکنند. او هربار که به سگها غذا میداد شروع به زنگ زدن میکرد. به مرور زمان سگها صدای زنگ را به غذا نسبت دادند و با شنیدن صدای زنگ بزاقشان ترشح شد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: