داستان آلبوم حیوانات

[آنیساااااااااا]

ن
آلبوم حیوانات

تاريخ : سه شنبه 1391/11/03تعداد بازديد : 4848

یه روز عکاس هنرمندی به جنگل سبز رفت و گفت من اومدم از هر کسی که عکس یادگاری دوست داره عکس بگیرم.

تا آقای عکاس دوربینشو دراورد چند تا گاو سیاه و سفید اومدند جلو و اینجوری نگاهش کردند. مثل اینکه تا حالا دوربین ندیده بودند! عکاس هم همینطوری عکسشونو گرفت.

این بچه فیل های دوقلوی بانمک داشتن با هم بازی می کردن که عکسشون گرفته شد و رفت توی آلبوم .

چند تا طوله سگ کوچولو یه جا جمع شده بودن و منتظر مامانشون بودن تا براشون غذا بیاره. آقای عکاس با مهربونی جلو رفت و عکسشونو گرفت.

زرافه دوست داشت یه مدل خیلی جالب عکس بگیره. به خاطر همین از یه ساقه ی درخت رفت بالا و اینجوری عکس گرفت.

آقاشیره وقتی فهمید دارن عکس می گیرن اخماشو کرد تو هم و گفت کی جرأت کرده قبل از من عکس بگیره آقای عکاس یه عکس قشنگ ازش گرفت و راضیش کرد.

دو تا سنجاب داشتن روی درخت درگوشی حرف می زدن آقای عکاس عکسشونو همون جوری گرفت.

یه بچه گورخر با مامانش لج کرده بود وهی داد و بیداد می کرد. آقای عکاس عکسشو گرفت تا بعدا ببینه چه کار بدی کرده.

این الاغه خیلی عکس دوست داشت اما خجالتی بود و روش نمی شد بگه. فقط اومده بود جلو و هی نگاه می کرد. عکاس خودش متوجه شد و عکسشو گرفت.

آخرین عکسش رو هم از یه خرس تنبل گرفت که از صبح تا شب به یه شاخه چسبیده بود و خوابیده بود.