آلبوم دیالوگ برتر | انجمن نگاه دانلود

[White Moon]

_یا من اظهر الجمیل_
#پست_شصتم

@Mahla.mp

"- خـب؟!
- عشق یعنی این که باشه، هـرچند برای تو نه، امـا باشه...تو بدون اون نتونی زندگی کنی و بـعدی برات وجود نداشته باشه؛ ولی امید داشته باشـی بعدهای خوبی برای اون رقم بخوره هرچند بدون تو..."

عاشقانه خوان های حرفه ای از دست ندن!

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

​

پ.ن: تو هم دیالوگای قشنگتو برامون بفرست ؛)​

 

[White Moon]

_یا من ستر القبیح_
#پست_شصت_و_یکم

@Elham_kamy

"از خود پرسید آیا او را دوست دارم؟
پاسخش را خیلی زود گرفت، «نه».
لب گزید.
« پس چرا تن به خواسته اش دادم؟ »
فکر کرد... عمیق.
پلک بر هم فشرد.
« چون عاشق لباس عروس بودم! »
قطره اشکی از چشمش چکید.
کودکی که عاشق لباس عروس بود..."

متفاوت بخوانید.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

پ.ن: پذیرای دیالوگ های قشنگتون هستیم ؛)​

 

[الهه.م]

#پست_شصت_و_دوم

@الهه یخی
آوازه‌ی نام بانو چنان ترسی به دل آن‌ها انداخته بود که شب‌ها کابوسش را می‌دیدند. هیچ‌کس چهره‌ی بانو را ندیده بود و همه برای خودشان خیال‌بافی و داستان سرایی می‌کردن.
آناهیتا [بانو] دیوانه شده بود. او را به دیوانه‌ای مبدّل کرده بودند که از درد کشیدن لـ*ـذت می‌برد و از درد دادن لذتی بیش‌تر.

نویسنده ‌ی رمان تلاش داره رمان بسیار جذابی رو در ژانر تخیلی ارائه بده، پس تضمینی از دستش ندید:

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

پ.ن: دیالوگ‌های تاثیرگذارتون رو برای ما بفرستید ^_^​

 

[🍫 Dark chocolate]

بسم رب نون و القلم.
پست شصت و سوم

نویسنده: @*Romi*
رمان : محراب خونین .

تا حالا بازی کامپیوتری کردی؟ از همونایی که مرحله به مرحله سخت تر میشن؟ به نظرت اگه توی بازی همه چیز به خوبی و خوشی بود، هیچ مانعی نبود، هیچ اتفاق و بدبختی و سختی و مانعی نبود، اونوقت اصلا ارزش بازی کردن رو داشت؟!
این دنیا همینه؛ قرار نیست همیشه خوشبختی باشه، تو اومدی توی این دنیا بجنگی و مرحله به مرحله با مانع ها و سختی های بیشتری رو به رو بشی و درنهایت...
... به یه چیز خوبی برسی که ارزش همه اون سختی ها رو داره.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

این رمان زیبا رو از دست ندین.

​

 

[الهه.م]

پست_شصت_و_چهارم

@No Face
«فلانی!
از روز اولی که پا در زندگی ام گذاشتی، اعتراف کردی و صادقانه قبولت کردم، تا آخرین لحظه زندگی ام را با تو تصور کردم! با محبت و با احساس!
برای روزهایی که قرار است تو را نداشته باشم برنامه ریزی نکرده بودم... .»

جدیدترین پیشنهاد برای رمانی با ژانر جنایی!
اگه به ژانر جنایی علاقه دارید هرگز این رمان رو از دست ندید:

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

پ.ن: دیالوگ‌های قشنگ رمانتون رو برای ما بفرستید تا دیده بشید ^_^​

 

[الهه.م]

#پست_شصت_و_پنجم

@*Adonis*
«جدایی سخت بود؛ جدایی‌ای، به منزله پایان زندگی عاشقانه‌شان. درحالی که معلوم نبود با این جدایی‌، زندگی چند نفر نجات خواهد یافت، زندگی‌هایی که به خاطر حرص و طمع جیمز و شیاطین امثال او به خطر افتاده بود. گاهی، برای رسیدن به یک حالت نرمال یک قربانی نیاز است.»

رمان زیبایی در ژانر جنایی و تخیلی که شما با خوندنش عملا با یه تیر دو نشون میزنید، هم توی خیال غرق میشید و هم با واقعیت روبه‌رو :

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

پ.ن: برای دیده‌شدن کافیه فقط برامون پیام بذاری :)​

 

[🍫 Dark chocolate]

یا خیر الحافظین
پست شصت و ششم

- ساکت شدی.
- شاید کمال هم‌نشینه.
- خودت انتخابم کردی.
وَ همه‌ی بی‌معرفتی‌ها با این جمله توجیه‌پذیر بود؟ به والله که نبود...
- یه کفش داشتم، سفید و عروسکی، با همه‌ی بچگی‌ام جونم بود. بزرگ‌تر که شدم خیلی پام رو زد ولی هی به زور پوشیدمش، آخه خیلی دوستش داشتم. اشکم در می‌اومد ولی می‌پوشیدمش. تا اینکه یه روز هر چقدر هم که پام رو زد گریه نکردم، هم باهاش مدرسه رفتم. هم کلاس زبان بعد از ظهرم رو. شب هم باهاش رفتم پارک. وقتی آخر شب کفش‌ها رو درآوردم پام پر از تاول بود. اون شب و اون هفته رو خیلی درد کشیدم ولی بعد از اون دیگه نپوشیدمش. دیگه هم به چشمم نیومد.
- که چی؟
- خاطره گفتم خب!

@میم پناه

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

الهم عجل لولیک فرج​

 

[🍫 Dark chocolate]

پست شصت و هفتم.
یا رفیق

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

_می‌دونین شما همیشه برای من شبیه کی هستین؟
دست‌هایش را عقب کشید و روی سـ*ـینه‌اش چلیپا کرد:
_لطفا نگو یه برادر بزرگتر!
_شازده کوچولو!
ابروهای گره خورده‌اش باز شده، بالا پریدند و جا خورده پرسید:
_چی؟
انگار که یک کتری روی اجاق دلم در آستانه‌ی جوشیدن بود:
_غم شازده کوچولو کندن بائوباب ها از ریشه‌س. اون مرد حساب‌دار رو نمی‌فهمه. من شبیه مرد حساب دارم. شب و روزم با شمارش و حساب و کتاب می‌گذره. سیاره‌ی من با سیاره‌ی شازده کوچولو یکی نیست. من فکر نمی‌کنم که برای هیچ شازده کوچولویی ساخته شده باشم!

@_Janan_

گلوله

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

​

 

[White Moon]

-یا من اظهر الجمیل-
#پست_شصت_و_هشتم

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

"به سوگند که لبخند ریزی می زد نیشخندی زدم:
_خانم خوش خنده‌ که در مورد یتیم بودن من حرف می زنی؛ در همین حد بگم که، تاريخ تولدت مهم نيست، تاريخ تحولت مهمه. اهل کجا بودنت مهم نيست، اهل و به جا بودنت مهمه؛ منطقه زندگيت مهم نيست،؛ منطق زندگيت مهمه؛ راسته که میگن شـهــر رو که سکــوت گــرفت؛ جیـرجیـرک رو غــرور گــرفت!"
@یلدا علیزاده


توی این روزای شلوغ، بیا یه چیزی بخون که لبخند بیاره رو لبات.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

​

 

[White Moon]

-بسم الله-
#پست_شصت_و_نهم

" - می‌دونی وی‌وی؟ آدم‌هایی هستن که من، بیشتر از خود اون آدم‌ها، اون‌ها رو زندگی می‌کنم! با شادی‌هاشون بیشتر از خودشون شاد می‌شم و با غصه‌هاشون، بیشتر از خود اون‌ها غصه می‌خورم. برای حل کردن مشکلاتشون بیشتر از خود اون‌ها تلاش می‌کنم، انگار که روحم توی جسم اون‌ها باشه. با لـ*ـذت بردن‌هاشون منم لـ*ـذت می‌برم، با عصبانی شدن‌هاشون من هم عصبانی می‌شم، با زندگی کردنشون، من هم زندگی می‌کنم؛ تو، از بین این آدم‌ها، برای من مهم‌ترینی، پس، می‌شه ازت خواهش کنم غصه نخوری؟"
@Morteza Ali

کیه که از خوندن یه رمانِ متفاوت با یه قلمِ پسندیده خوشش نیاد؟ از دستش ندید.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

پ.ن: شما هم با ارسال دیالوگِ رمانتون، یه یادگاری توی آلبوم دیالوگ برتر نگاه دانلود به جا بذارین.​