آرزو و باغ ميوه
شرح نمايش :
يكي بود يكي نبود توي اين شهر بزرگ دختري تو خونشون نشسته بود . اسم اين دختر ما آرزو بود دختري زرد و نحيف ، لاغر و خيلي ضعيف ، بهانهگير و نق نقو .
راوي :
آرزو با بهانه مادر و كرد كلافه هي داد و فرياد ميزد .
آرزو :
نميخوام ، نميخوام ، ناهار و شام نميخوام ، ميوة خام نميخوام ، چقدر بگم چطور بگم نميخوام ، نميخوام . آلو نمي خوام ، انجير نمي خوام-
مادر مي گفت : يه کمي هندوانه- چند دانه انگور – بيا بگير دخترم – شيرينه و خوش مزه
آرزو :
انگور نمي خوام – زيتون نمي خوام- ميوه نمي خوام هيچ چي نمي خوام
مادر :
خدايا از دست اين دختر چكار كنم .
راوي : مادر رفت پيش مربي آرزو .
مادر با مربي آرزو صحبت ميكند .
راوي : بله بچهها اين جا مهد كودك آرزوهاست .
يك مهد كودك قشنگ با بچههاي زرنگ .
مربي يك فكري كرد فكر قشنگ ، به بچههاي مهد گفت .
مربي : بياين بياين تماشا ، به باغ خيلي زيبا ، خوب بچهها رسيديم ، چه ميوههايي ديديم . بچه ها يواش يواش ، مثل اينکه ميوه ها همه خوابند.
معلم : چه ميوههايي خوش رنگترند :
ميوه ها : من من .
معلم :چه ميوههاي خوشمزهترند
ميوه ها : من من .
معلم : خيلي خوب و خيلي خوب . حالا يكي يكي بياييد جلو بگوييد چي داريد برامون . از ويتامين از مزه . بگين ترشيد يا شيرين-
راوي : سيب سرخ لپ گلي گرد و چاق و تپلي جلو اومد و گفت :
من تازه و پرآبم خوشبو مثل گلابم ، هم قرمز و هم زردم .
راوي : انجير شيرين و سياه ، يواش يواش آمد جلو
انجير : ميوه با ادب منم – شيرينم و خوش مزه ام ، هر کي که منو خورده –بزرگ شده خيلي زود. پر زور و پر قدرتم- انجير خوشمزه ام
توت فرنگي با ادا و زرنگي جلو آمد و گفت :
من ميوه خوشبويم ، خوردن من بيزحمت ، چه آسان و چه راحت .
شلغم : بسه شدم كلافه از بس زدي تو چانه ، من از همه مفيدترم ، پيش همه عزيزترم ، هر كه مرا بخوره نداره درد و غصه .
از آن كنار آمد صداي انار
انار دانه دانهام ، زيبايي هر شاخهام ، قرمز و رنگينم من ، آبدار و شيرينم من .
آرزو ميرود به سوي ميوهها و با خودش ميگويد : اينو بخورم ، اون بخورم .
به همه ميوهها دستهاشون رو با هم ميگيرند و ميگويند :
براي بدن ما خوبند همه ميوهها براي سلامتي ما خوبند همه غذاها
#نمایشنامه
شرح نمايش :
يكي بود يكي نبود توي اين شهر بزرگ دختري تو خونشون نشسته بود . اسم اين دختر ما آرزو بود دختري زرد و نحيف ، لاغر و خيلي ضعيف ، بهانهگير و نق نقو .
راوي :
آرزو با بهانه مادر و كرد كلافه هي داد و فرياد ميزد .
آرزو :
نميخوام ، نميخوام ، ناهار و شام نميخوام ، ميوة خام نميخوام ، چقدر بگم چطور بگم نميخوام ، نميخوام . آلو نمي خوام ، انجير نمي خوام-
مادر مي گفت : يه کمي هندوانه- چند دانه انگور – بيا بگير دخترم – شيرينه و خوش مزه
آرزو :
انگور نمي خوام – زيتون نمي خوام- ميوه نمي خوام هيچ چي نمي خوام
مادر :
خدايا از دست اين دختر چكار كنم .
راوي : مادر رفت پيش مربي آرزو .
مادر با مربي آرزو صحبت ميكند .
راوي : بله بچهها اين جا مهد كودك آرزوهاست .
يك مهد كودك قشنگ با بچههاي زرنگ .
مربي يك فكري كرد فكر قشنگ ، به بچههاي مهد گفت .
مربي : بياين بياين تماشا ، به باغ خيلي زيبا ، خوب بچهها رسيديم ، چه ميوههايي ديديم . بچه ها يواش يواش ، مثل اينکه ميوه ها همه خوابند.
معلم : چه ميوههايي خوش رنگترند :
ميوه ها : من من .
معلم :چه ميوههاي خوشمزهترند
ميوه ها : من من .
معلم : خيلي خوب و خيلي خوب . حالا يكي يكي بياييد جلو بگوييد چي داريد برامون . از ويتامين از مزه . بگين ترشيد يا شيرين-
راوي : سيب سرخ لپ گلي گرد و چاق و تپلي جلو اومد و گفت :
من تازه و پرآبم خوشبو مثل گلابم ، هم قرمز و هم زردم .
راوي : انجير شيرين و سياه ، يواش يواش آمد جلو
انجير : ميوه با ادب منم – شيرينم و خوش مزه ام ، هر کي که منو خورده –بزرگ شده خيلي زود. پر زور و پر قدرتم- انجير خوشمزه ام
توت فرنگي با ادا و زرنگي جلو آمد و گفت :
من ميوه خوشبويم ، خوردن من بيزحمت ، چه آسان و چه راحت .
شلغم : بسه شدم كلافه از بس زدي تو چانه ، من از همه مفيدترم ، پيش همه عزيزترم ، هر كه مرا بخوره نداره درد و غصه .
از آن كنار آمد صداي انار
انار دانه دانهام ، زيبايي هر شاخهام ، قرمز و رنگينم من ، آبدار و شيرينم من .
آرزو ميرود به سوي ميوهها و با خودش ميگويد : اينو بخورم ، اون بخورم .
به همه ميوهها دستهاشون رو با هم ميگيرند و ميگويند :
براي بدن ما خوبند همه ميوهها براي سلامتي ما خوبند همه غذاها
#نمایشنامه