اشعار کاربران ازدحام تنهایی هایم

mahsa delphi71

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/04
ارسالی ها
249
امتیاز واکنش
2,466
امتیاز
451
سن
31
محل سکونت
جنوب
به نام خداوند بی تاج و تخت
که آفرید برگِ سبزِ درخت


در این آشفته احوال، تو چه ها می جویی/منی از من نماند، حتی دگر رویی
تو را روزگاری می جستم،در اعماق قلبم/ولی اکنون دگر حتی نماند نیرویی
به پاس آن ایام، بیا و عاشقی کن/گر مرا هر روز،در ذهن می جویی
من نیز همان، دلداده ی دیرینه ام/ز هجران یار، می شتافت به هر سویی
آیا به یادت هست،این عاشق دیوانه را؟/گر نداری یادم،بی من با کِه از عشق می گویی؟
من هنوز هم همان لیلیِ قصه ی تو هستم/بیا و واسه ی این دل شو فروغی
 
  • پیشنهادات
  • mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    گل از عشق با پروانه گفت/عاشق از مـسـ*ـتی در می خانه گفت
    آی آدم ها بشتابید/لیلی به مجنون دیوانه گفت
    عابدی در دل گفت با خدایش/یک دل نه صد دل خالصانه گفت
    کودکی که با پایش برهنه/فریاد قلبش را جانانه گفت

    عابری که با قلبی پر از رنج/با درد از مکر زمانه گفت
    جوانی که با دست های خالی/با غم از فخر زمانه گفت
    آن کبوتر که بنشست بر بام خانه/اشکش دمید و از ویرانی آشیانه گفت
    ای دولت عشق بشتابید که/این رنج دیده،از اه:campe545457on2:رانه گفت
    دستی که آمد به سویت بهر نیاز/خود بشنیدم، از عاجزان این خانه گفت
     
    آخرین ویرایش:

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    اشک، برایم از چشم ها بگو
    چه گویم از چشم، این بغض است که سر ریز می شود
    بغض، برایم از دل بگو
    چه گویم از دل، این غم است که سر ریز می شود
    غم،برایم از درد بگو
    چه گویم از درد، هجران یار خالق درد شد، غم بانیِ دردِ این دلِ سرد شد
    ای یار،برایم از هجران بگو
    آه از غم هجران که حیران می کند/عالمِ عاشقِ دیوانه را، ویران می کند
    از عشق چه می دانی؟برایم بگو
    عشق، مثال شمع و پروانه است، پروانه همچو لیلی به دور شمع همچو مجنون، در آه و تاب شد/ نفهمید که مجنون به پای لیلی، همچو شمع آب شد
     
    آخرین ویرایش:

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    سکوت می کنم، به حرمت این ازدحام تنهایی هایم
    به حرمت نیامدنت،ندیدنت،نبوییدنت
    سکوت می کنم،نگویید این عاشق ناکام است از سخن
    بسی رنج کشیدم در فراق ها، انتظارها و شایدها
    من همنشین قصه ی زلیخا شدم، او دیده بر باد داد و من نیز سخن
    من هم پای قصه ی ایوب شدم، اون دیده بر باد داد و من نیز سخن
    اه از آشوب دلم، چه کس داند بر من چه گذشت؟
    چه کس پا به پای من تنها نشست جز انتظار
    چه کس پا به پای من گریست جز بغض
    چه کس مثل من، با تنهایی عاشقانه خلوت کرد
    چه کس مثل من با دیوار خانه اش هم صحبت شد
    چه کس پا به پای من، همچو پروانه، از گرمای شمع سوخت
    آری، من هم پای تنهایی های شبانه ام در روشنی ماه،
    رخ یار می جوید و جز تنهایی در این خلوت، ازدحامی نیست!
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    چه گویم در وصف تو ای دوست/که اوصاف تو چون مانند گلستان
    فصل بهار چون گل نو بهاری/مثل بارش برفی در فصل زمستان
    سعدی در محضرت ای دوست/سرایید غزل و شعر چون بوستان
    گل و سنبل و دشت و دمن/اوج شکیباییت به وسعت کوهستان
    آوازه ات ای دوست در عالم/به مانند چه چهِ بلبل مستان
    آری این است عالم رفاقت/ذاتش چو حاتم و یل چون رستم دستان
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    از عشقت زده ام سر به بیابان/پس از کوی تو ای عشق
    با رقیب شده ام دست به گریبان/پس از کوی تو ای عشق
    همواره سخن گویم در دل و پنهان/پس از کوی تو ای عشق/
    تو را نهادم در سر،ای سروری و جان/پس از کوی تو ای عشق
    ای که ماه این خانه شدی و خان/پس از کوی تو ای عشق
    من همه آنی شدم که تو همه ی آن/پس از کوی تو ای عشق
    تو شاهی و من یگانه عابد جهان/پس از کوی تو ای عشق
    گر تو نباشی،ندارم حواسی به زمان/پس از کوی تو ای عشق
    دیوانه گشته ام،بیا و شو تمام این نا تمام/پس از کوی تو ای عشق
    بی تو درمانده ام،بیا و تمام من بمان/پس از کوی تو ای عشق
     
    آخرین ویرایش:

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    تقدیم به مادرانی که دیگر نیستند و یادشان تا ابد جاویدان...

    چادر مشکی

    لحظه ای، چشمانم را می بندم، چیزی جز سیاهی نیست
    می گشایم پلک هایم را، سایه ی محوی از زندگی، از ذهن می گذرانم
    به دنبالش، خاطراتم سـ*ـینه خیز هجوم می برند!
    نمی دانم به دنبال چه می گردند؛
    به دور دست ها سِیر می کنم، آنجا که خیالی نبود.
    مشتم را باز می کنم، به دنبال دستی می گردم، دستی از جنس ستون، به رنگ نوازش به لطافت برگهای گل یاس
    دوباره تکرار می کنم، بستن چشم ها و گشودن پلک هایم
    پرده ی سیاه باز هم تداعی می شود و باز هم تکرار خاطرات...
    به دستانم نگاه می کنم، گویی زمان در مشت من است
    به دنبال کدامین خاطره می روم؟ لحظه ی تولد یا عطر چادر مادر؟
    به دستانم نگاه می کنم، گویی چیزی کم است، دست هایی از جنس ابریشم که با نور مهتاب هموار شده است.
    بغض لعنتی را می فشارم ولی انگار نه انگار...
    کودکی دست در دست مادر، با گذرش از کنارم، خاطرات سر گشته ام را سر به راه می کند
    گویی خاطرات هم مسیرشان را گم کرده بودند
    چادری به رنگ مشکی...
    تمام خاطرات به سمتش می شتابند، چه بی رحمانه به یادم می آورند...
    این خاطرات، عطر آشنای چادر مشکی، و دست های لطیف مادر که دیگر نیست...
     
    آخرین ویرایش:

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    بغض که می کنم، نفسم سنگین می شود/گویی در گلویم شعله ای آتش گرفته
    دیده ام تار می شود ومثل ابر بارانی/انگار که آسمان چشمانم را آذرخش گرفته
    پلک هایم را می فشارم بر روی آینه/انگار که جای من،چشمان تو نقش گرفته
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    امیدی در دل من هست به آمدنَت/به دیدن دوباره روی ماهت،به بوی پیراهَنت
    شوق لحظه آمدنت از نگاهم پیداست/دری گر ز دلم بگشایند،در آن بزم تماشاست
    بر آتش شعله کشیده ی دلم تو آبی/من در خیالت می سوزم،بیخیالم چگونه میخوابی
    بی یاد من آخر بگو در چه حالی/من هر لحظه در پی توأم،تو ز یاد من بیخیالی
    نقش نگاهت هر لحظه چون آینه/چون زلیخا غیر یوسف، زده ام قید همه
    پیر گشته ام ز هجران تو بیا/من هنوز عاشقم و چشم بستم بر آن همه ریا
    ندیدم از تو به غیر از جفا و درد/با این همه بی وفایی،نگشت قلبم لحظه ای سرد
    به عشقت باز هم مینشینم در انتظارت/تا دوباره ببینم روی هم چو ماهت
    از غم دوری، دگر نایی برایم نمانده/بیا و طبیب شو برای این عاشق درمانده
    بیا تا دیده ام به جمالت روشن شود/این دل مأیوس من دوباره مؤمن شود
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    چشم بسته ای بر دیده ام، گفته ای برو/بر بالین عشقت نشسته ام،چگونه روم؟
    من محتاج تو هستم نگو به من برو/می مانم و می دانی، که گذشته آب از سرم
    دیده گشاده ای بر دیگری،ناروایی مکن/من که هر آن به ساز تو چرخیده ام
    چگونه دلت آمده است به جفایی/کم از دوری تو در خفا و پنهان رنجیده ام؟
    به تاراج می کشی این عاشق پیشه را/عجب دلی از سنگ درونت نهفته!
    عجب محتاج نوازش می شود/این دلداده ای که در سرای تو خفته
     
    بالا