اشعار کاربران ازدحام تنهایی هایم

mahsa delphi71

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/04
ارسالی ها
249
امتیاز واکنش
2,466
امتیاز
451
سن
31
محل سکونت
جنوب
بر سر مزار آمدن و اشک ریختن چه سود/لبخندها کاش هدیه می شد، زنده را تا زنده بود
در این دنیا تا نفسی بود،نفس بود و دگر هیچ/ای که به راه می آیی، از بی بیراهه مپیچ
دل ها که به تنگ می آمد، افسوس از وفا/مقصد زندگانی شد همه اش درد و جفا
 
  • پیشنهادات
  • mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    دفتر خاطراتم را آهسته باز کن
    بی شک غم‌ها را انبوهی از خاک در بر گرفته
    ترسم که دامانت را غم‌هایم بگیرد
    گاهی جمله‌ها در نگاه‌ها به رقـ*ـص در می‌آیند
    ولی خاطرات سرنوشت من، به حال این جمله‌ها سـ*ـینه می‌زنند!
    هر ورق از خاطره‌ها، با مُهر اشک‌هایم تائید شده اند.
    اعتبار این ورق‌ها، تا پایان زندگانیم باقیست
    چرا که این خاطرات‌، با روح من عجین شده است
    غبار غم گرفته‌ی خاطراتم را، مبادا افشا کنی
    خاکش مرا زنده به گور کرده است، کافیست!
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    در دل به دریا گفتم از عشق پنهانم/این که دگر بی معشوق خود ناتوانم
    رو به آسمان اشک‌ها ریختم در خفا/جز خدا کیست آخر مگر ایمانم
    به ابر‌ها چشم دوختم در خلوت خویش/غیر تو مگر جان کیست،ای جان جانانم
    با تو زندگی جز خوشی مگر چیست/مقصد تویی،بی تو دگر نمی‌توانم
    عشقم به تو شده ورد لسان عالم/حالم شد بر ملا،بی تو پریشان و دیوانم
    بی تو چون مرغ عشقی بی یار/در نبودت ویران شد بر سر آشیانم
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    آرزو به دلم مگذار،تو همه ی آن آرزویم/مقصد تویی ای یار،تو نیز مقصد باش به کویم
    آتش به دلم منداز،دل خود ز فراق سوخته/قندیل گر ببندد دلم،چشم به راه دوخته
    عاجز نشود این دل که به عشقت گرفتار/می نوشم و پیک‌ها زنم با یاد تو ای یار
    مبادا دوری تو را روزی عادت شود/ندانی ای یار، که دل حتی به تنهاییت حسادت شود
    مثل من نیز تو دیوانه شو ای محبوب/تو که دانی چه آمد بر سر نبی خدا ایوب
    ای یوسف گم گشده باز گرد به کنعان/حالم شده آشوب،دل کنعان بی تو شده ویران
    ای یار شیرین من،خواهی که شَوَم کوه کن/فرهادم و یک بیستون،فدایت عمر من
    تا تو آیی تمام شده است فاصله‌ها/سفره‌ی دل پهن است،در آن پا بگذارو بیا
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    بی قرارم و ترسم که رود یادم ز خیالت/محتاج حضورت منم و تو چه فرق دارد به حالت
    برافروخته منم،آن شمع سوخته منم/معشوق منم،آنکه منتظر به در چشم دوخته منم
    بی رحم تویی،آنکه دارد به دست تیشه تویی/آنکه می، نوشید و شکست شیشه تویی
    در دل که نباشی تو،دنیا قفسی بیش نیست/عاشق به راه معشوق دست کم از درویش نیست
    آرَد عطر حضورت را به مشام دست بهاران/فصل عشق به پا شود با عطر حضور یاران
     
    آخرین ویرایش:

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    عادت نمی‌شود، دست خودم نیست
    هربار که یادت در خلوتم پا می‌گذارد، جای جای خانه را به دنبال تو می‌گردم
    مانند کودکی که در ازدحام بازار، تنها دلهره اش، رها شدن از دست مادر است
    و هر بار نیافتنت، آوار می‌شود در چشمانم
    ریشترش را نمی‌دانم، ولی بغضم را می‌شکند و از صد چشمانم لبریز می‌شود
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    در آغـ*ـوش من، خود را رها کن
    بیا با هم بشماریم ستاره ها رو
    زیر نور مهتاب، آنجا که آسمان حریر نیلی رنگش را
    به رخ زمین می‌کشد
    لیکن من و تو
    بیا که با آغوشی باز، پذیرای این رخ نمای عالم شویم
    زندگی این است، ساده نگریستن
    بیا در کنار هم، دست‌ها را به هم پیوند دهیم
    زندگی را لمس کنیم
    مهربانی را بی تامل هدیه دهیم و در نگاه هم حل شویم
    زندگی این است،ساده نگریستن
     
    آخرین ویرایش:

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    هر بار که دست‌هایت به سویم دراز می‌شود/این قلب عاشق و سرکش غرق احساس می‌شود
    وصف آرامش، در حضور تو معنا می‌شود/قلبی که می‌گیرد، گره اش با دستان تو باز ‌می‌شود
    تو که می‌دانی مؤمن قلب عاشق این دیوانه‌ای/صدای دلم بشنو، هر آن لبریز از نیاز می‌شود
    عشق‌ها بشنیده‌ام در وصف مجنون و لیلی/ولیکن ما دیوانه‌ایم، آهنگ دل‌هایمان همانند ساز می‌شود
    وقتش که رسد، همه آن رقیب شیرین و فرهاد/لیکن ما، به دور از چشم حسود، عشقمان راز می‌شود
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    از کدامین درد سخن گویم، این دل صندوقچه‌ی غم‌هاست.
    درد دارد، حتی در و دیوار این خانه
    بغض دارد حتی سقف این آشیانه
    به زمین خاکی چشم می‌دوزم، روزی را به یادم می‌آید که اینجا قصر آمال بود
    ولی از آن روز که تو رفتی، فهمیدم که آمال تو بودی و نه این قصر
    بی تو چگونه بانوی این ویرانه باشم؟
    نه به این ملک بُوَد ملوک گشتن
    تو همانی که مرا با تو شاهزاده شوم
    جز به وصال تو مرا به غیر خواسته‌‌ای نیست
    تو همه‌ی آنی که زین جهان خواسته‌ام
     

    mahsa delphi71

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/04
    ارسالی ها
    249
    امتیاز واکنش
    2,466
    امتیاز
    451
    سن
    31
    محل سکونت
    جنوب
    می‌سوزد، دلم را می‌گویم
    در حصار غم‌ها، زبانه می‌کشد شعله‌های این دل
    اشک، نیامده بخار می‌شد
    بغض، شراره ساز می‌شود
    و احساس! بر عقل نهیب می‌زند!
    نامت که می‌آید، آبیست بر آتیش
    ولیک حضورت که احساس نشود، همان آتش است و همان سوختن
    عقل توانش را باخته
    تو می‌دانستی
    می‌دانستی عاقبت رفتنت سوختن یک دل نه، سوختن یک آشیانه است
    من ماندم و یک نام که اکو می‌شود در ذهنم
    و شاید روزی بر گردی، آن زمان که تنها دفتر خاطراتم از آشیانه یمان باقی مانده است و منی که خاکستر شده‌ام...
     
    بالا