مانند فرشتهها سر نهادهای بر بالین خواب/صورت زیبایت در خواب،غرق نور مهتاب
آنجا که آسمان ناز ماهش را میفروشد به زمین/تو آن ستارهای که بر زمین کرده کمین
نگاه معصومت را آسوده بستهای بر بیداری/در بیخبری ندانی از ظلمها و گرفتاری
خواب بمان تا وقت سحر از افق مشرق زمین/الهی، چشم بگشای و جز خوبی عالم نبین
دنیا دگر انگار در آن نفسها تنگ شده است/جدار شیشهای جنسش از سنگ شده است
چه قرنها که از نسل آدم نگذشته و ما دلخوشیم/به نا چار احساس خویش را میکشیم
آه ای کودک من، در سرای بیخبری خفته بمان/اینگونه در خواب خواهی ماند در امان
آنجا که آسمان ناز ماهش را میفروشد به زمین/تو آن ستارهای که بر زمین کرده کمین
نگاه معصومت را آسوده بستهای بر بیداری/در بیخبری ندانی از ظلمها و گرفتاری
خواب بمان تا وقت سحر از افق مشرق زمین/الهی، چشم بگشای و جز خوبی عالم نبین
دنیا دگر انگار در آن نفسها تنگ شده است/جدار شیشهای جنسش از سنگ شده است
چه قرنها که از نسل آدم نگذشته و ما دلخوشیم/به نا چار احساس خویش را میکشیم
آه ای کودک من، در سرای بیخبری خفته بمان/اینگونه در خواب خواهی ماند در امان
مهتاب