با تشکر از شرکت شما عزیزان.
نقد متن شما به زودی ارسال خواهد شد.
طبق روال هفتهی گذشته زمان ارسال چهارشنبه خواهد بود تا متن شما در پنجشنبه و جمعه نقد شود و موضوع جدید در جمعه اعلام خواهد شد.
دیگر افرادی که متنشان را در موعد مقرر ارسال نکرده اند، از دوره حذف شده اند.
موضوع: یک نامه بنویسید!
اینکه نامه را خطاب به چه کسی و یا با چه موضوعی مینویسید، دست خلاقیت خودتان را میبوسد! هدف این است که از لابهلای خطوط نامه شخصیت را به خوبی پردازش کنید. (مهم نیست شخصیت نگارندهی نامه باشد یا گیرندهی نامه یا هرشخص دیگری)
یک نامه سرتاسر مونولوگ خواهد بود. مواظب باشید که مونولوگها انسجام لازم را داشته باشند، خسته کننده نباشند و حرفی برای گفتن داشته باشند.
صریح باشید و راحت صحبت کنید. خوانندهی داستان درواقع مخاطب نامهی شماست. دوست دارید با او از چه چیزی صحبت کنید؟
سه نمونه مثال برایتان آماده کردهایم تا با موضوع بیشتر آشنا شوید.
نمونهی اول: بابا لنگ دراز
اثر: جین وبستر
مترجم: محسن سلیمانی
این کتاب، روایت داستانی است که سراسر نامه است. نامههای دخترک یتیمی که با حمایت فرد ناشناسی وارد دانشگاه شده است.(بعید میدانم کارتون بامزهی جودی و بابا لنگ درازش را ندیده باشید). بابا لنگ دراز یک عاشقانهی کلاسیک موفق است.
مثال از متن کتاب:
نامه نوشتن به کسی که انسان ندیده و نمیشناسد کمی مضحک است. اصلاً برای من نامه نوشتن عجیب و غریب است. من کسی را نداشتم که برایش نامه بنویسم، بنابراین اگر نامههای من درجه یک نیست امیدوارم ببخشید. من همهی عمر تنها بودهام، ناگهان یک نفر پیدا شده که نسبت به من و سرنوشت آینده من اظهار علاقه کرده است، لذا من تمام این تابستان راجع به شما فکر کردهام.
احساس میکنم خانوادهای پیدا کردهام،حالا نمیدانم شما را چه خطاب کنم، چون هیچ اطلاعی از شما ندارم. ولی آنچه مسلم است شما پاهای درازی دارید و من تصمیم گرفته ام، شما را بابالنگ دراز خطاب کنم، امیدوارم به شما برنخورد، این شوخی بین ما دو نفر خواهد بود و به مادام لیپت هم نخواهیم گفت.
نمونهی دوم: عقاید یک دلقک
اثر: هاینریش بُل
مترجم: محمد اسماعیل زاده
عقاید یک دلقک، حکایت هانس، یک کمدین موفق است که حالا به علت اینکه "ماری" او را ترک کردهاست، کاملا رو به افول و شکست رفته است. تمام ماجرای این کتاب در چند ساعت اتفاق میافتد و دلقک که حالا کارش را از دست داده است، از زندگی و عقایدش حرف میزند. این رمان نمایانگر جامعه آلمان تحت تأثیر هیتلر در سالهای بعد از جنگ است. این داستان زوایای مختلف جامعه از جمله عقاید سیـاس*ـی و مذهبی، مسائل زناشویی، تعارضات بین کاتولیکها و پروتستانها، تأثیر جنگ بر خانوادهها و بسیاری موارد دیگر در آلمان را نقد میکند و برندهی جایزهی نوبل ادبیات شده است.
مثال از متن کتاب:
...و دست آخر با صدای نسبتا بلندی سرودها و آوازهای مذهبی که از دوران مدرسهام به یادم ماندهاند، میخوانم. والدین من که پروتستانهایی متعصب هستند، پس از جنگ، چنانکه مد روز شده بود، در برابر شکلی از آشتی مذهبی سر تعظیم فرود آورده و تسلیم شدند و مرا به یک مدرسهی کاتولیک فرستادند. من فردی مذهبی نیستم، حتی به کلیسایی نیز وابسته نیستم و آوازها و سرودهای مذهبی را تنها به علت تاثیر روانیشان زیر لب زمزمه میکنم. آنها برای فراموش کردن دو درد که طبیعت در وجودم به ارث گذاشت به من کمک میکنند: یعنی بیماری مالیخولیا و سردرد. از وقتی ماری به فرقهی کاتولیکها پیوسته است( اگرچه خود ماری کاتولیک است، ولی به اعتقاد من این بیان به جا و معقول است)، شدت این دو درد و رنج هم افزایش یافته است، طوری که حتی سرودها و مناجاتهای دستجمعی کلیسا هم که تا به حال کمک حال من برای مبارزه با این دردها بودند، دیگر موثر نیستند. برای من تنها یک راه حل موقت موثر وجود دارد: الـ*کـل! یک راه علاج دائمی نیز میتواند وجود داشته باشد: ماری! ماری مرا ترک کرده است. دلقکی که به الـ*کـل و نوشیدنی پناه ببرد، خیلی سریع تر از یک شیروانی ساز مـسـ*ـت سقوط خواهد کرد.
نمونهی سوم: ناتور دشت
اثر: جی.دی.سلینجر
مترجم: احمد نجفی
ناتور دشت حکایت هولدن کالفیلد نوجوان است که برای بار چندم از مدرسهاش اخراج شده و به خانهاش در نیویورک میرود. او تا پیش از رسیدن نامهی مدیر به خانوادهاش در مسافرخانه اقامت میکند. در خلال ماجرا هولدن با زبان طعنه زن خود، مذهب، سینما، موسیقی، هنر، آداب اجتماعی، سیستم آموزشی و... را آماج حملههای خود قرار میدهد. آدم از قدرت کلماتش مات و مبهوت میماند. او شخصیتی است که هیچ تعارفی با خود و با مخاطب ندارد و به راحتی از تاریکترین و پنهانترین اتفاقاتی که ممکن است در گوشه ذهن دفن شده باشد صحبت میکند. این رمان توسط مجله گاردین جز صد رمان برتر معرفی شده است.
مثال از متن:
ارنی سیاه پوست شکم گندهی نکرهای است که پیانو میزند. از آن آدمهای پرافادهای است که زورش میآید با کسی صحبت کند، مگر اینکه طرف آدم دمکلفت یا سرشناس و یا از اینجور اشخاص باشد. اما انصافا خوب پیانو میزند. در واقع آنقدر خوب میزند که میشود گفت بد میزند. من خودم درست نمیدانم که منظورم از این حرف چیست اما جدی میگویم. واقعا خیلی خوشم میآید که به پیانوی او گوش کنم، اما با این حال بعضی از اوقات خیلی دلم میخواهد که پیانویش را کله معلق کنم. فکر میکنم علتش این است که بعضی اوقات که ارنی پیانو میزند، از صدای پیانوش معلوم میشود که از آن آدمهایی است که با هیچکس حرف نمیزنند مگر اینکه طرف آدم دم کلفت یا سرشناسی باشد.
با دقت نمونهها را بخوانید و از آنها الگو بگیرید ( الگو گرفتن به معنای تقلید کردن نیست) صراحت گفتار و قوی بودن شخصیت را ببینید. حتی از پشت همین کلمات محدود هم میتوان شخصیت را شناخت. به نمونهها توجه کنید، شخصیت خودتان را بسازید و نامهی خودتان را بنویسید.
به قوانین گفته شده در ابتدای تاپیک دقت کنید و داستانتان را در موعد مقرر ارسال کنید.
در این یک مورد نیازی به نوشتن خلاصه نیست.
مطالعه تاپیک های آموزش نویسندگی در توصیفات و شخصیت پردازی لازم به شما کمک خواهد کرد.
زمانِ اعلام موضوع: ۴ مهر ۱۳۹۹
مهلت ارسال: ۹ مهر ۱۳۹۹ (چهارشنبه.)
در پایان روز چهارشنبه نوشته تمام شما عزیزان میبایست با رعایت نکات گفته شده در تاپیک زیر ارسال شده باشد:
قبل و بعد از تاریخ مشخص شده، متنتان را ارسال نکنید.
با آرزوی موفقیت برای شما
نقد متن شما به زودی ارسال خواهد شد.
طبق روال هفتهی گذشته زمان ارسال چهارشنبه خواهد بود تا متن شما در پنجشنبه و جمعه نقد شود و موضوع جدید در جمعه اعلام خواهد شد.
دیگر افرادی که متنشان را در موعد مقرر ارسال نکرده اند، از دوره حذف شده اند.
موضوع: یک نامه بنویسید!
اینکه نامه را خطاب به چه کسی و یا با چه موضوعی مینویسید، دست خلاقیت خودتان را میبوسد! هدف این است که از لابهلای خطوط نامه شخصیت را به خوبی پردازش کنید. (مهم نیست شخصیت نگارندهی نامه باشد یا گیرندهی نامه یا هرشخص دیگری)
یک نامه سرتاسر مونولوگ خواهد بود. مواظب باشید که مونولوگها انسجام لازم را داشته باشند، خسته کننده نباشند و حرفی برای گفتن داشته باشند.
صریح باشید و راحت صحبت کنید. خوانندهی داستان درواقع مخاطب نامهی شماست. دوست دارید با او از چه چیزی صحبت کنید؟
سه نمونه مثال برایتان آماده کردهایم تا با موضوع بیشتر آشنا شوید.
نمونهی اول: بابا لنگ دراز
اثر: جین وبستر
مترجم: محسن سلیمانی
این کتاب، روایت داستانی است که سراسر نامه است. نامههای دخترک یتیمی که با حمایت فرد ناشناسی وارد دانشگاه شده است.(بعید میدانم کارتون بامزهی جودی و بابا لنگ درازش را ندیده باشید). بابا لنگ دراز یک عاشقانهی کلاسیک موفق است.
مثال از متن کتاب:
نامه نوشتن به کسی که انسان ندیده و نمیشناسد کمی مضحک است. اصلاً برای من نامه نوشتن عجیب و غریب است. من کسی را نداشتم که برایش نامه بنویسم، بنابراین اگر نامههای من درجه یک نیست امیدوارم ببخشید. من همهی عمر تنها بودهام، ناگهان یک نفر پیدا شده که نسبت به من و سرنوشت آینده من اظهار علاقه کرده است، لذا من تمام این تابستان راجع به شما فکر کردهام.
احساس میکنم خانوادهای پیدا کردهام،حالا نمیدانم شما را چه خطاب کنم، چون هیچ اطلاعی از شما ندارم. ولی آنچه مسلم است شما پاهای درازی دارید و من تصمیم گرفته ام، شما را بابالنگ دراز خطاب کنم، امیدوارم به شما برنخورد، این شوخی بین ما دو نفر خواهد بود و به مادام لیپت هم نخواهیم گفت.
نمونهی دوم: عقاید یک دلقک
اثر: هاینریش بُل
مترجم: محمد اسماعیل زاده
عقاید یک دلقک، حکایت هانس، یک کمدین موفق است که حالا به علت اینکه "ماری" او را ترک کردهاست، کاملا رو به افول و شکست رفته است. تمام ماجرای این کتاب در چند ساعت اتفاق میافتد و دلقک که حالا کارش را از دست داده است، از زندگی و عقایدش حرف میزند. این رمان نمایانگر جامعه آلمان تحت تأثیر هیتلر در سالهای بعد از جنگ است. این داستان زوایای مختلف جامعه از جمله عقاید سیـاس*ـی و مذهبی، مسائل زناشویی، تعارضات بین کاتولیکها و پروتستانها، تأثیر جنگ بر خانوادهها و بسیاری موارد دیگر در آلمان را نقد میکند و برندهی جایزهی نوبل ادبیات شده است.
مثال از متن کتاب:
...و دست آخر با صدای نسبتا بلندی سرودها و آوازهای مذهبی که از دوران مدرسهام به یادم ماندهاند، میخوانم. والدین من که پروتستانهایی متعصب هستند، پس از جنگ، چنانکه مد روز شده بود، در برابر شکلی از آشتی مذهبی سر تعظیم فرود آورده و تسلیم شدند و مرا به یک مدرسهی کاتولیک فرستادند. من فردی مذهبی نیستم، حتی به کلیسایی نیز وابسته نیستم و آوازها و سرودهای مذهبی را تنها به علت تاثیر روانیشان زیر لب زمزمه میکنم. آنها برای فراموش کردن دو درد که طبیعت در وجودم به ارث گذاشت به من کمک میکنند: یعنی بیماری مالیخولیا و سردرد. از وقتی ماری به فرقهی کاتولیکها پیوسته است( اگرچه خود ماری کاتولیک است، ولی به اعتقاد من این بیان به جا و معقول است)، شدت این دو درد و رنج هم افزایش یافته است، طوری که حتی سرودها و مناجاتهای دستجمعی کلیسا هم که تا به حال کمک حال من برای مبارزه با این دردها بودند، دیگر موثر نیستند. برای من تنها یک راه حل موقت موثر وجود دارد: الـ*کـل! یک راه علاج دائمی نیز میتواند وجود داشته باشد: ماری! ماری مرا ترک کرده است. دلقکی که به الـ*کـل و نوشیدنی پناه ببرد، خیلی سریع تر از یک شیروانی ساز مـسـ*ـت سقوط خواهد کرد.
نمونهی سوم: ناتور دشت
اثر: جی.دی.سلینجر
مترجم: احمد نجفی
ناتور دشت حکایت هولدن کالفیلد نوجوان است که برای بار چندم از مدرسهاش اخراج شده و به خانهاش در نیویورک میرود. او تا پیش از رسیدن نامهی مدیر به خانوادهاش در مسافرخانه اقامت میکند. در خلال ماجرا هولدن با زبان طعنه زن خود، مذهب، سینما، موسیقی، هنر، آداب اجتماعی، سیستم آموزشی و... را آماج حملههای خود قرار میدهد. آدم از قدرت کلماتش مات و مبهوت میماند. او شخصیتی است که هیچ تعارفی با خود و با مخاطب ندارد و به راحتی از تاریکترین و پنهانترین اتفاقاتی که ممکن است در گوشه ذهن دفن شده باشد صحبت میکند. این رمان توسط مجله گاردین جز صد رمان برتر معرفی شده است.
مثال از متن:
ارنی سیاه پوست شکم گندهی نکرهای است که پیانو میزند. از آن آدمهای پرافادهای است که زورش میآید با کسی صحبت کند، مگر اینکه طرف آدم دمکلفت یا سرشناس و یا از اینجور اشخاص باشد. اما انصافا خوب پیانو میزند. در واقع آنقدر خوب میزند که میشود گفت بد میزند. من خودم درست نمیدانم که منظورم از این حرف چیست اما جدی میگویم. واقعا خیلی خوشم میآید که به پیانوی او گوش کنم، اما با این حال بعضی از اوقات خیلی دلم میخواهد که پیانویش را کله معلق کنم. فکر میکنم علتش این است که بعضی اوقات که ارنی پیانو میزند، از صدای پیانوش معلوم میشود که از آن آدمهایی است که با هیچکس حرف نمیزنند مگر اینکه طرف آدم دم کلفت یا سرشناسی باشد.
با دقت نمونهها را بخوانید و از آنها الگو بگیرید ( الگو گرفتن به معنای تقلید کردن نیست) صراحت گفتار و قوی بودن شخصیت را ببینید. حتی از پشت همین کلمات محدود هم میتوان شخصیت را شناخت. به نمونهها توجه کنید، شخصیت خودتان را بسازید و نامهی خودتان را بنویسید.
به قوانین گفته شده در ابتدای تاپیک دقت کنید و داستانتان را در موعد مقرر ارسال کنید.
در این یک مورد نیازی به نوشتن خلاصه نیست.
مطالعه تاپیک های آموزش نویسندگی در توصیفات و شخصیت پردازی لازم به شما کمک خواهد کرد.
زمانِ اعلام موضوع: ۴ مهر ۱۳۹۹
مهلت ارسال: ۹ مهر ۱۳۹۹ (چهارشنبه.)
در پایان روز چهارشنبه نوشته تمام شما عزیزان میبایست با رعایت نکات گفته شده در تاپیک زیر ارسال شده باشد:
قبل و بعد از تاریخ مشخص شده، متنتان را ارسال نکنید.
با آرزوی موفقیت برای شما
تالار نقد نگاه دانلود
دانلود رمان و کتاب های جدید
سایت دانلود رمان نگاه دانلود
آخرین ویرایش: