نارینه
کاربر نگاه دانلود
بچه که بودم با خودم حرف میزدم!یکی میگفت دیوونه اس ..یکی خیالبافم...
ولی خب..بعدها مادربزرگم مرا به دنیایی رنگی قصه ها برد ومن روزهای پنجشنبه مدرسه نمی رفتم چون سیاره ننه ام میامد ..دوست داشتنی ترین مادری ..توی بقپه اش برای ما همه چیز داشت!مرغ و خروس تا قطاب..خدا رحمتش کنه! برخلاف مادر پدرم که سه روز پیش از ام پنکیک میخواست پیرزن هشتادسالشه..
اولین داستانم را اول راهنمایی برای کلاس خوندم اسم دختر داستان میرکا بود شاهزاده بود...
بهرحال کتابهای داستان بینمان میچرخید و عاشق داستانهای کریستوفرجان بودم..
گذشت وگذشت تا اون مریضی وحشتناک و دوران افسردگیم حتی ازدرس عقب ماندم..ولی داستان بود ونوشتن وبرنده شدن توی یه مسابقه!
بعد از طی شدن آن دوران برگشتم درس خوندن وبا تاخیری چند ساله ودانشگاه رفتم وباز داستان نوشتن بود...
وبرادرم مدوم خرید...وآشنایی با این سایت...حالا مریضی هنوز است.تلاش برای زندگی هم ودوباره برخاستن وجنگیدن با مشکلات وافسردگی وحتی بافتن عروسکهای بافتنی ورز برای فرار از دوباره افسرده شدن..نمیدونم چرا اینها را نوشتم ..ولی ..هنوز زندگی ادامه داره
ولی خب..بعدها مادربزرگم مرا به دنیایی رنگی قصه ها برد ومن روزهای پنجشنبه مدرسه نمی رفتم چون سیاره ننه ام میامد ..دوست داشتنی ترین مادری ..توی بقپه اش برای ما همه چیز داشت!مرغ و خروس تا قطاب..خدا رحمتش کنه! برخلاف مادر پدرم که سه روز پیش از ام پنکیک میخواست پیرزن هشتادسالشه..
اولین داستانم را اول راهنمایی برای کلاس خوندم اسم دختر داستان میرکا بود شاهزاده بود...
بهرحال کتابهای داستان بینمان میچرخید و عاشق داستانهای کریستوفرجان بودم..
گذشت وگذشت تا اون مریضی وحشتناک و دوران افسردگیم حتی ازدرس عقب ماندم..ولی داستان بود ونوشتن وبرنده شدن توی یه مسابقه!
بعد از طی شدن آن دوران برگشتم درس خوندن وبا تاخیری چند ساله ودانشگاه رفتم وباز داستان نوشتن بود...
وبرادرم مدوم خرید...وآشنایی با این سایت...حالا مریضی هنوز است.تلاش برای زندگی هم ودوباره برخاستن وجنگیدن با مشکلات وافسردگی وحتی بافتن عروسکهای بافتنی ورز برای فرار از دوباره افسرده شدن..نمیدونم چرا اینها را نوشتم ..ولی ..هنوز زندگی ادامه داره
