داستانک کاربران باران یک آذر نویسنده :sarabano

sarabano

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/04
ارسالی ها
3
امتیاز واکنش
5
امتیاز
0
محل سکونت
تهران
خاطرات همیشه شیرین نیستن و لبخند به لب نمیارن.بارون همیشه عشق نیست بعضی وقت ها عذابه. قلم رو لای سررسید قهوه ای رنگم که تو هر صفحش گل های خشک شده پخش کرده بودم جا دادم و دفتر رو بستم. شال کاموایی آبی رنگم رو که هدیه ای از مادر بزرگم بود روی شونه هام انداختم کنار پنجره ای که کمی باز بود ایستادم.همه خاطرات مثل یک فیلم تلخ از جلوی چشم هام گذشت . ریزش اولین قطره اشکم با صدای غرش آسمون در آمیخته شد. دانه های بارون خودشون رو به شیشه پنجره میکوبیدن . آسمون هم بعد اون روز همیشه تو یک آذر برای بغضش میترکید. سرم رو برگردوندم که چشم هام تو چشم های اولین و آخرین عشقم گره خورد کسی که حالا ازش فقط برام یک عکس مونده بود و یک دنیا خاطره. فرشته ای که تو یک آذر اون سال نحس برای همیشه از پیشم پر کشید و رفت. از اون روز به بعد بود که حتی آسمون هم برای عشق بی سرانجام ما تو یک آذر همیشه اشک میریزه . شاید بشه گفت بارون یک آذر همیشه هم بد نیست چون با وجودش آتیش عشقی که تو دلم هیچ وقت خاموش نمیشه. gif-rain (4).gif gif-rain (4).gif
 
بالا