ماهتاب :)
کاربر اخراجی
داستان کوتاه من هنوز یک دختر هستم
نویسنده: ماهتاب
در نیمه های شب .......زمانی که ما شب چهارده دامن اسمان را تزیین کرده است ........هنگامی که بسیاری از مردمان در رویا های ...مادر شدن....پاس کردن چک های خود ..... خریدن خانه 500 متری در شمال شهر یه سر می بردند.......دختری خواب را از خود می راند ......و سجاده سبز رنگ امیدش را بسوی خالقش پهن می کند ...........تا بگوید تک ارزویش را به کسی که نزدیک تر از رگ گردنش هست.
این مجموعه داستانهای کوتاه زندگانی یک دختر است. دختری همانند دختران دیگر.دختری که مانند هم جنس های خود سرشار از احساسات است ...از سوسک چندشش می شود و از کفش پاشنه بلند خوشش می اید اما او.....کمی هم تفاوت دارد با جنس های مونث دیگر......تفاوتی که در ظاهر 5 حرف است ولی.......
نویسنده: ماهتاب
در نیمه های شب .......زمانی که ما شب چهارده دامن اسمان را تزیین کرده است ........هنگامی که بسیاری از مردمان در رویا های ...مادر شدن....پاس کردن چک های خود ..... خریدن خانه 500 متری در شمال شهر یه سر می بردند.......دختری خواب را از خود می راند ......و سجاده سبز رنگ امیدش را بسوی خالقش پهن می کند ...........تا بگوید تک ارزویش را به کسی که نزدیک تر از رگ گردنش هست.
این مجموعه داستانهای کوتاه زندگانی یک دختر است. دختری همانند دختران دیگر.دختری که مانند هم جنس های خود سرشار از احساسات است ...از سوسک چندشش می شود و از کفش پاشنه بلند خوشش می اید اما او.....کمی هم تفاوت دارد با جنس های مونث دیگر......تفاوتی که در ظاهر 5 حرف است ولی.......
آخرین ویرایش توسط مدیر: