دلنوشته بهترین متن ها از دیدگاه شما

  • شروع کننده موضوع Kaila
  • بازدیدها 5,087
  • پاسخ ها 415
  • تاریخ شروع

Kaila

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/05
ارسالی ها
166
امتیاز واکنش
3,941
امتیاز
416
محل سکونت
مشهد..
سلام به همگی.. :biggfgrin:
تقریبا از اسم تاپیک مشخصه ...:campe45on2:
قراره تو این تاپیک هر کس بهترین متن کوتاه یا بلندی رو که دوست داره بفرسته ؛فرقی هم نمی کنه طنز :aiwan_lightsds_blum:، غمگین:aiwan_light_cray:، طعنه دار :aiwan_lighnnnnnt_blum:و....مهم اینکه از دیدگاه شما قشنگ باشه!:aiwan_light_blumf:
امیدوارم لـ*ـذت ببرید.

اول از خودم شروع می کنیم!
Hanghead
 
  • پیشنهادات
  • Kaila

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    166
    امتیاز واکنش
    3,941
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    مشهد..
    گیرم که باخته ام!
    اما کسی جرأت ندارد به من دست بزند
    یا از صفحه بازی بیرونم بیندازد
    شوخی نیست...من شاه شطرنجم!
    تخریب می کنم آنچه را که نمی توانم باب میل بسازم
    آرزو طلب نمی کنم،آرزو می سازم
    لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر می کنی
    من همانی ام که حتی فکرش را هم نمی توانی بکنی
    زانو نمیزنم،حتی اگر سقف آسمان،کوتاهتر از قد من باشد!
    زانو نمیزنم،حتی اگر تمام مردم دنیا روی زانوهایشان راه بروند
    من زانو نمی زنم !
     
    آخرین ویرایش:

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    بانو از خودت دست نکش
    خودت چتر باش
    خودت ابر باش
    خودت باران
    شک نکن خدا نابغه بوده،که تو را آفریده
    بیخیال بنده هایش که دنیای زنانه ات را نادیده
    گرفتند
    بانو ایندفعه سر سفره، تو نان گرم بخور
    اصال تمام زیتون های دنیا هم مال تو
    هر وقت هم تنت سرد شد
    تنهاییت را بغض نکن
    آواز کن
    با صدای بلند برای گرمیه دلت بخوان
    دیگر هیچ وقت تنهاییت را باگریه نشان نده
    حتی وقتی تنها میخوابی.
    بگذار ایندفعه لالاییت را برای خودت...
    بانو چه خوب میشد عصرانه میهمان خودت باشی
    بانو بانو بانو
    چای که دم کشید
    دامن کوتاهت یادت نرود
    قند توی دل قندان آب میشود
    طعم گس چای را که هورت میکشی
    بانو یک دل سیر بخند
    بخند به ریش روزگار
    به ریش ناکسانی که تو را ناقص العقل خواندند
    و خود زاده تو اَند
    که اگر عاطفه و مهر تو نبود
    تو را به قضاوت نمی نشستند
    و حکم به مشروطی آزادیت نمیدادند
    که هر جا میروی گزارش کنی
    که من میگویم، من میخواهم و من منشان
    گوشَت که سهل است جانت را پر کند
    مهربان یک دل سیر بخواب
    تا درد حرفهایی که دل کوچکت را میشکند
    فراموش کنی
    بانوی کامل
    خدا آرامش هستی را در چشمانت
    در حلقه آغوشت
    درست روی لبهایت به امانت گذاشت
    به جهنم برود، هر که آرامشت را دستخوش زمختی
    خویش کند
    به جهنم برود آنکه بلندای روحت را نمیبیند
    ولی فرود و فراز تنت را خوب میشناسد
    به جهنم برود کسی که تو را ضعیفه خواند
    تا ضعف خودش به چشم نیاید
    بین خودمان باشد
    خدا شرمنده جای نوازشهاییست که روی تنت ماند.
    بانو راستی حال دلت چطور است؟
    چند وقت است رویا ندیده ای،
    راستی هنوز اشک میریزی؟!؟!؟
    قول دادی که دیگر تنهاییت را با گریه نشان ندهی
    نکند هنوز منتظر شنیدن دوستت دارمی!!!
    بیا بحث را عوض کنیم
    راستی موهایت را بگذار بلند شود
    بگذار از زیر روسری هوایی بخورند
    لاک قرمز یادت نرود
    خدا هر چه صورتی و قرمز و سرخابیست برای تو
    آفریده
    کلاغ ها دیر زمانیست پشت سر طاووس حرف
    میزنند
    اصلا بگذار یک کلاغ چل کلاغ کنند
    تو گوشواره هایت را فراموش نکنی
    بانو هر وقت دلت خواست دستت را از ماشین بیرون
    ببر و
    تن وحشی باد را لمس کن
    هر وقت هم دلت خواست
    لبه ی جوی راه برو
    حتی بلند حرف بزن و بخند
    و هر روز هم برقص خواستی با ساز دلت خواستی
    با...
    فقط یادت نرود کتاب بخوانی
    بانوی کامل و زیبا
    تو سلیقه خاص خدایی
    آنِ خلقتت خدا قلیانی چاق کرد
    پا روی پایش انداخته
    و روی بوم نازنین وجودت قلم عشق را چرخاند
    پس تو نابترینی
    بانو نابترین شعر خدایی تو
    سَر انگشت بهاری
    بخند از ته دل رها
    و بزن قید احساسی که نخوانَد تمنای نگاهت را...
     
    آخرین ویرایش:

    *ایمان*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/22
    ارسالی ها
    137
    امتیاز واکنش
    345
    امتیاز
    206
    سن
    22
    در کودکی عاشق بادکنک بودم
    امکان نداشت با پدر و مادرم به سوپر مارکت بروم و برای بادکنک پا زمین نکوبم
    اولین بادکنکی که داشتم را همان روز اول در دست هایم گرفتم و محکم بغلش کردم... ولی ترکید...
    فهمیدم همان اول نباید خیلی دوست داشتنم را نشان بدهم.
    نباید خیلی محکم بغلش کنم طاقتش را ندارد می ترکد!!

    بادکنک بعدی را بیش از حد بزرگش کردم ظرفیتش را نداشت... آن هم ترکید.
    فهمیدم نباید چیزی را که دوست دارم بیش از حد بزرگش کنم
    بادکنک بعدی را که خریدم حواسم بود... نه دوست داشتنم را زیاد نشان دادم نه بیش از حد بزرگش کردم ولی آن هم برای من نماند
    بردمش پیش دوستانم و در یک چشم بر هم زدن صاحبش شدند!!!!

    بادکنک بعدی را خیلی اتفاقی از دست دادم وسط روزهای خوبمان وقتی همه چیز خوب پیش می رفت افتاد روی بخاری و تمام...

    رفتم سوپر مارکت محله و یک بادکنک دیگر خریدم
    همان جا به آن نگاه کردم و گفتم تو آخرین بادکنکی هستی که دوست دارم...
    رفتم خانه و آن را در کمد گذاشتم.
    نه بغلش کردم... نه زیاد بزرگش کردم... نه به کسی نشانش دادم... اینطور دیگر هیچ خطری تهدیدش نمی کرد...
    یک دوست داشتن یواشکی... یک دوست داشتن از راه دور... یک دوست داشتن بدون روزهای خوب و شاد...
    هر چند وقت یک بار می رفتم سراغش تا مطمئن شوم هنوز هست...

    یک روز وقتی رفتم سراغش دیدم که خیلی کوچک شده... خیلی پیر شده...
    همان جا بود که فهمیدم دوست داشتن را باید یاد گرفت... فهمیدم به دست آوردن کسی که دوست داری تازه اول ماجراست... دوست داشتن نگهداری می خواهد...
     

    *ایمان*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/22
    ارسالی ها
    137
    امتیاز واکنش
    345
    امتیاز
    206
    سن
    22
    میدانی ؟!بعضی ها را هرچقدر بخوانی...خسته نمی شوی!
    بعضی ها را هرچقدر گوش دهی عادت نمی شوند!
    بعضی ها هرچه تکرار شوند...باز بکرند و دست نخورده!دیده ای؟!
    شنیده ای؟بعضی ها بی نهایتند!!
     

    assena

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/08
    ارسالی ها
    664
    امتیاز واکنش
    4,364
    امتیاز
    481
    سن
    23
    دلت را هنـــگــامــی غم مـی گیــرد
    که نــگــاهــت به دستـــانِ گـــره خورده ی
    دو آدم،
    خیـــره مـــی مـــاند!
     

    assena

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/08
    ارسالی ها
    664
    امتیاز واکنش
    4,364
    امتیاز
    481
    سن
    23
    شاد باش،

    نه یک روز بلکه هزاران سال

    بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند

    آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بندی کرده اند.
     
    بالا