آموزش اختصاصی تاپیک جامع آموزش نویسندگی | انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*SiMa

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/04/17
ارسالی ها
1,175
امتیاز واکنش
23,337
امتیاز
948
#شروع_رمـان

بخواید یا نخواید، باید بدونید که سرنوشت بیشتر داستان ها توی پاراگراف های ابتدایی رقم می‌خوره و موفقیت یا شکستش از همون جمله ی اول کاشته می شه. شروع رمـان حکم یه قلاب رو برای خواننده داره، هرچقدر شروع رمـان شما جذاب تر، هیجان انگیزتر و زیباتر باشه خواننده بیشتر ترغیب به خوندن می شه.
پس توی کل این مبحث باید به این سوال جواب بدیم: «داستان را چگونه آغاز کنم تا خواننده نتواند خواندن آن را رها کند؟»
7 ترفند عالی برای شروع جذاب و مهیج در رمـان‌نویسی:
1)‌ یک حرکت آنی ایجاد کنید: قانون اساسی درمورد خط های اول داستان اینه که اونها باید عناصر منحصر به فردی که داستانتون رو می سازه، دربر بگیره. وقتی اولین پاراگراف تموم شد، خواننده باید بتونه کشمکش ها و فضا رو بشناسه؛ مگر اینکه دلیل خاصی وجود داشته باشه که به خاطر اون اطلاعات رو دریغ کنیم.
به عنوان مثال جمله ی ابتدایی کتاب آدم خوب کم پیدا می‌شود اثر فلانری اکانر : «مادربزرگ هرگز نمی‌خواست به فلوریدا برود»
اینجا یه صدای مشخص داریم که غیرصمیمی یا حتی کنایه آمیزه! یک طرح کلی دیده می شه که می شه فهمید همون امتناع از سفر کردنه. نسبت به 6 کلمه ی اول اطلاعات زیادی به دست آوردیم و به سرعتی کلی سوال درمورد همون جمله توی ذهن خواننده به وجود می یاد. شروع موفق، تعدادی سوال ایجاد می کنه یا به عبارتی اون حرکت آنی رو به وجود می یاره.
2) یادتون باشه قلاب های کوچک بیشتر از قلاب های بزرگ ماهی صید میکنن: بعضی از نویسنده ها فکر می کنن هرچقدر شروع خارق‌العاده ترو بی نظیر تر باشه، شانس بیشتر برای صید خواننده دارن؛ اما نکته ای که باید به اون توجه کنین اینه که اگه این قلاب بزرگ در ادامه با داستانی به همون اندازه جذاب همراه نباشه، خواننده رو ناامید می کنه!
3) از کل به جزء بیاین: توی سینمای مدرن، معمولا فیلم ها با نمای بسته ای از یک چیز شروع می شه و رفته رفته این تصویر دورتر می یاد تا تاثیر اون رو روشن کنه. بیشتر خواننده ها ترجیح می دن که توی متن داستان فرود بیان و کم کم روی اون تمرکز کنن.
4) با یک معمای کوچیک شروع کنین: اگه نمی‌خواین اول داستانتون رو با ایجاد حس سرگرمی شروع کنین، طرح یک معما برای خواننده ها می تونه خیلی موثر باشه؛ مخصوصاً اگه این معما برای راوی داستان هم وجود داشته باشه، این کار میتونه فوراً راوی و خواننده رو همراه کنه. یک سوال بی پاسخ می تونه کل داستان رو دربربگیره.
5) مکالمه ها رو به حداقل برسونین: اگه فکر می‌کنین مجبورین داستانتون رو با مکالمه شروع کنین، بدونین که سخت دراشتباهین؛ چون دارین گردابی رو می سازین که ممکنه خواننده هاتون رو از شما بگیره. راه حلش اینه که وقتی یک خط از دیالوگ گذشت، قبل از اینکه ادامه‌اش بدین به زمینه اصلی برگردین و اطلاعات تکمیلی درباره‌ش بدین. خوندن مکالمه های طولانی اول داستان، همیشه خسته کننده‌ست.
6) اگه درباره شروع شک داشتین، چند گزینه ی دیگه رو هم امتحان کنین: معمولا توصیه می شه بعد از انتخاب چند اسم برای عنوان نوشته هاتون، از خانواده و دوستاتون نظر بخواید که کدوم بهتره. این کار رو برای شروع هم امتحان کنین؛ یعنی چند شروع رو بنویسین و باهم مقایسه کنین. تا وقتی که انتخاب های دیگه رو بررسی نکنین نمی‌تونین بفهمین که شروع شما از این بهتر می شه یا نه.
7) وقتی به پایان رسیدین، دوباره شروع رو بخونین: گاهی اوقات ممکنه در طول روند نوشتن داستان طوری تغییر کنه که با شروعش هماهنگی و پیوستگی کافی رو نداشته باشه. پس بعد از اینکه رمـانتون تموم شد، به سراغ شروعش برید تا مطمئن بشین داستانتون با شروع میخونه یا نه!
رعایت این هفت ترفند به صورت کلی می تونه کمک کنه که چیز متفاوتی رو برای شروع رمـانتون بنویسین؛ البته اگه به تمامش پایبند باشین و از خلاقیتتون هم حتماً استفاده کنین.
حالا با این ترفند های خوب، می شه چند پیشنهاد برای شروع رمـان معرفی کرد:
-‌ معرفی کوتاه شخصیت یا شخصیت های اصلی و اگر شخصیت اصلی خودش راوی رمـان هست، می تونه از خودش بگه مثل سن سال، جنس،یت، تحصیلات و ...
- توصیفی از زمان و مکان روی دادن وقایع داستان، اینکه شخصیت اصلی توی چه شهری چه منطقه و محله ای، چه دوره تاریخی زندگی می‌کرده...
- از محیط زندگی و خانواده‌ش بنویسین، پدر و مادر چیکاره بودن، طبقه اجتماعی و شرایط اقتصادیشون و از این قبیل چیزا...
- از پیشینه زندگی شخصیش بنویسین، کجا درس خونده، کجا و به چه کاری مشغوله، چه کسایی توی زندگیش نقشی کلیدی داشتن و دغدغه هایی که تا قبل از اون داشتن.
شروع رمـان می تونه با بهترین چیزها شروع بشه؛ اما نهایتا چیزی که باید توش رعایت بشه اینه که شروع شما نباید روتین و بسیار معمولی باشه. خواننده همیشه به دنبال اینه که میخکوب بشه و شما این حس رو توی پست های اول خودتون بهش انتقال بدین تا رمـانتون برای همیشه توی ذهنش ماندگار بشه.
حالا یکی از ماندگارترین شروع هایی که می شه نام برد، شروع داستان مسخ کافکاست:
« صبح وقتی گریگوار سامسا از خواب بیدار شد دید که در رختخوابش به حشره‌ی عظیم‌الجثه‌ی عجیب و غریبی تبدیل شده است.»
پس همونطور که می‌بینین بیشتر نویسنده های مطرح، شروع های جذاب و جالبی رو درنظر گرفتن و شروع جذاب، همیشه یک امتیاز مثبت برای نویسندگی شما به حساب می یاد.
مراقب اولین امتیاز مثبت نویسندگی باشید و بیشترین خلاقیت رو برای این امتیاز خرج کنین.

با تشکر از دوستان عزیز

@الهه.م
@*ماه دلم
@FATEMEH_R
که در تهیه ی این قسمت همکاری کردند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    آموزش اختصاصی - تاپیک جامع آموزش نویسندگی | انجمن نگاه دانلود | صفحه 2 | انجمن نگاه دانلود
    #سیر_رمان


    به بیان عام، سیر به معنای حرکت اتفاقات رمـان شما در قالب نوشتار هست؛ یعنی سرعت انجام حوادث. پس اگه میگن سیر رمـانتون کم یا زیاده؛ یعنی سرعت حوادث رمـانتون سریع یا کنده.
    حالا از لحاظ فنی، ما توی سیر با دو چیز مواجه هستیم که یکی ریتم و مورد دیگه تمپو هست.
    ریتم: تکرار زمانمند یک الگو.
    ریتم یکی از اصلی ترین مفاهیم جهانیه که ما توی اون زندگی می‌کنیم؛ مثلاً طلوع و غروب خورشید، گذر چهار فصل، گردش خون از قلب به تمام بدن و برگشتش به قلب. باید اینو بدونید که ریتم توی همه جای زندگی ما وجود داره و همه چیز بر اساس یک ریتم خاصی انجام می شه. بذارین با یه مثال ساده راحت تر درموردش توضیح بدیم:
    مثلاً یک رژه که معمولا همه توی تلویزیون اونو دیدیم. اینو می‌دونیم که یه نفر جلوی صف ایستاده که بلند میگه «یک، دو، سه، چهار» و باز دوباره «یک، دو، سه، چهار» تمام سربازایی که دارن رژه میرن با اون ریتمی که اون نفر میگه قدم‌هاشون رو حرکت می دن. این شد ریتم!
    تمپو: سرعت اجرای ریتم.
    دوباره روی همون مثال بالا توضیح می دیم.
    مثلاً توی همون رژه، جلودار می تونه توی ریتمِ «یک، دو، سه، چهار» تمپو رو پایین بیاره و «یک، دو، سه، چهار» رو با فاصله ی زیادتری بگه؛ اون‌وقت سرعت راه رفتن سربازها کم می شه و تبدیل می شه به پیاده روی! حالا اگه تمپو رو بالا ببره و «یک، دو، سه، چهار» رو سریع تر بگه، رژه تبدیل میشه به دویدن؛ چون سرعت قدم های سرباز ها طبق اون شمارش زیاد تر می شه.
    تعریفی که ارائه شد، یک تعریف عام از ریتم بود و توی هر هنر متناسب با خودش از ریتم خاصی استفاده می شه. متأسفانه توی مسئله رمـان نویسی هم خیلی دیده شده که اصلاً ریتم رمـان به خوبی رعایت نمی شه و اکثراً نویسنده یا افراط می کنن یا تفریط؛ یعنی یا سرعت رمـانش به قدری پایینه که حوصله خواننده رو سر می‌بره یا اونقدر سرعت بالاست، که خواننده نمی‌فهمه چه اتفاقی افتاد!
    قبلاً توی بخش ساختار هم یک اشاره ی کوتاه بهش کردیم. توی دنیای سینمایی و فیلم های متحرک، فیلم‌ساز با کوتاه کردن نماها ریتم رو تند می کنه یا با نوع بازی بازیگراش؛ اما داستان نویس همچین چیزی توی دسترسش نیست! نویسنده از زبان و کلمات باید طوری استفاده کنه تا به این نتیجه برسه.
    اینجا ما چهار تا اصل داریم که ریتم تند یا کند رو توی متن رمـان برای شما مختصراً توضیح میده:
    اصل اول : جملات کوتاه ریتم رو تند می‌کنند و جملات بلند ریتم رو کند.
    جمله ی بالا کاملاً واضحه؛ اما برای فهم بهتر از دوتا مثال استفاده می‌کنیم.
    ریتم تند ← «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند» این جواب کسی بود که ازش درمورد احوال مغولان و رفتارشون با شهر پرسیده بودن.
    ریتم کند← «سرمای سپید زمستان کسل کننده‌ی روستای خواب زده، در حالی که شروع یخزده‌ی روزی را از بالای دیوار آجري کوتاه و شیری رنگ باغ خبر می داد، در دل خود یأس و کار ملال آور شکست های مدام انسان‌های سست بی شکیب را با صدایی نه چندان بلند و رسا، نهیب سخت و تکان دهنده ای می زد.»
    توی مورد کند، دقت کنین شما دوتا جمله خوندین که در حالت معمولی بیست ثانیه طول می کشه؛ اما اگه داستانی بخونیدش، حس می‌کنین زمانی خیلی بیشتر از یک دقیقه طول کشیده!
    اصل دوم: توصیف حرکت، تمپو رو بالا می بره و توصیف سکون، اون رو پایین می‌یاره.
    باز هم با یه مثال، توصیف حرکت یه انسان.
    زمان تند← «گلوله ها هر لحظه از کنار سیاوش که سرش را پایین انداخته بود و می‌دوید می‌گذشتند. سریع از دیوار باغ پرید. روی زمین که آمد، خار بوته ها دستش را سوزاندند. یک لحظه ناخودآگاه چشمش افتاد به دستش. خون در حال بیرون زدن بود. به سوزش افتاد؛ ولی معطل نکرد. بلند شد و خودش را به سمت پنجره‌ی آشپزخانه پرتاب کرد. شکسته شدن شیشه ها قبل از آنکه بقیه‌ی تنش را خون بیندازد، برایش احساس امنیت آورد. گلوله ها مثل باران فروردین از پنجره ی خرد شده رد می شدند و به دیوار آشپزخانه می خوردند. ناگهان پشت سـ*ـینه اش داغ شد»
    حالا وقتی یه موجود بی جون یا جاندار بی‌حرکت رو توصیف میکنیم، گذشت زمان بیشتری داریم.
    زمان کند ← «سیاوش زیر پنجره افتاده بود. غروب بود. دستانش را انگار از دردی قدیمی در هم فرو بـرده بود. گردنش به سمت راست محکوم شده بود، این طوری نیمرخ استخوانی خاصش بیشتر دیده می شد. ابروهای پیوسته اش نمی گذاشت برق چشمانش به چشم بیاید. برقی که نبود. لباس‌هایش از خون قرمز شده بودند. فقط رنگ زرد کفش ورزشی اش قابل تشخیص بود. سرخی خون روی قفسه سـ*ـینه اش بیشتر از جاهای دیگر بود. اگر دیوار کثیف نبود و پتویی رویش کشیده شده بود، انگار خواب بود؛ یا خودش را به خواب زده بود. سرد بود و غروب بود. »
    اصل سوم: صحنه های کوتاه ریتم رو تند می‌کنن و صحنه های طولانی ریتم رو کند.
    مثلاً توی رمـانی حجم شبانه روز کامل یک خانواده چهل صفحه شده. اگه توی هر صفحه به یک صحنه رفته باشیم (خانه، خیابان، پارک، ماشین، سینما و...) ریتم خیلی تندتری داریم نسبت به این که توی همون چهل صفحه، زن و شوهر رو بدون قطع زمان توی خانه نشون داده باشیم.
    اصل چهارم: کشمکش بیرونی تمپو رو بالا و کشمکش درونی تمپو رو پایین می یاره.
    توی توضیح این اصل باید بگیم که منظور از کشمکش درونی همون افکار و درگیری هاییه که توی ذهن به وجود میاد و توی نثر رمـان بهش مونولوگ می گن و کشمکش های بیرون درگیری ها با عوامل بیرونیه که با دیالوگ اتفاق میوفته.
    وقتی زیاد از کشمکش درونی استفاده کنیم؛ یعنی افکار و عقاید شخصیت رو زیاد به کار ببریم، تمپو یا سرعت رمـان رو پایین می یاریم؛ اما اگه هی پشت سر هم از دیالوگ نویسی استفاده کنیم، تمپو و سرعت رو بالا می‌بریم.
    چیزی که باید بدونین اینه که رعایت تعادل ریتم و تمپو خیلی مهمه؛ چون تنها در این صورته که نثر رمـان شما گرم و دلنشین می شه و حوصله ی خواننده سر نمی ره.
    توی بحث ریتم یک مقدار کشیده شدیم به بحث یک صحنه از رمـان و شاید این عقیده توی ذهنتون بیاد که فقط باید ریتم رو توی صحنه ها درست رعایت کنین؛ اما اینطور نیست!
    وقتی میگن مثلاً سیر رمـان شما توی عاشق شدن شخصیتتون خیلی تند بود؛ یعنی شما زمان کافی برای ذهن خواننده ایجاد نکردین تا همراه شخصیتتون جلو بره. هیچ وقت ممکن نیست یکی امشب عاشق بشه و فردا بره خواستگاری! این فرآیند نیاز به زمان داره تا خواننده هم اون عشق به وجود اومده رو درک کنه و بفهمه که چه اتفاقی افتاد!
    اما در مقابل یک سری اتفاقات هم هستن که یا هیجانشون خیلی بالاست، یا اهمیت زیادی ندارن که باید از این اتفاقات زود بگذرین؛ مگر اینکه یه رشته از داستان توی این اتفاق شکل بگیره.
    بنابراین؛وقتی می گن سیرتون تنده؛ یعنی این که شما اونقدری که لازمه برای شرح وقایع وقت نذاشتین و این باعث میشه که خواننده اصلاً نفهمه چی به چیه!
    وقتی می گن سیرتون کنده، یعنی برای شرح وقایع بیش از حد وقت گذاشتین و کم کم دارین خواننده رو کلافه می کنین.
    شما به عنوان نویسنده بایــد بدونید که برای هر کدوم از اتفاقات چه مقدار وقت بذارید تا یک سیر عالی و قابل قبول داشته باشید و همه ی این به عهده ی خود شماست.
    با توجه به توضیحات داده شده، باید بتونین سیر، ریتم و تمپو رو طوری تنظیم کنین تا کفه ی تعادل توی رمـانتون برقرار باشه.
    فصل بندی رمان هم می تونه بر حسب دوره های زمانی خاص باشه و هم بر اساس قصه؛ یعنی نویسنده بخواد هر فصل رو توی یه نکته ی اوج و یا توی پایان یک ماجرا ببنده. بستگی به هدف نویسنده داره و اینکه از اول بر چه اساسی فصل بندی هاش رو انجام داده. علاوه بر زمان عامل مکان هم می تونه باعث بشه که نویسنده بنابراون فصل بندی کنه؛ یعنی به تناوب تغییر صحنه ی رویدادن اتفاقها، فصل ها هم تغییر کنه. عامل مکان هم از یک محدوده کوچک مثل خونه و محل کار می تونه مد نظر باشه تا مثلاً شهر و کشور.
    فصل بندی زمانی رمان هم می تونه بر اساس دوره های زمانی مختلفی صورت بگیره؛ مثل روز یا فصل (بهار/ تابستان /...) و یا اگه زندگی شخصیت رو از تولد تا مرگ در بر می گیره، بر اساس دوره های کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی و سالمندی تقسیم بندی بشه یا بر اساس اتفاقات مهم زندگی شخصیت؛ مثلاً دوره ی تحصیل در دانشگاه، عاشقی، ازدواج.
    البته این شیوه بیشتر توی رمان هایی صورت می گیره که به صورت خطی و کلاسیک روایت می شن؛ یعنی اتفاقات زندگی شخصیت رو بر اساس ترتیبی که توی واقعیت اتفاق افتاده می چینن. توی فرم های پیچیده تر که فرم رمان بر اساس ذهنیت راوی یا شخصیت شکل می گیرد و زمان به صورت سیال به نمایش در می یاد، فصل بندی هم در صورتی که مد نظر نویسنده باشه بنابه شیوه های دیگه‌ای ممکنه صورت بگیره و یا اینکه اصولاً فصل بندی در کار نباشه.



    با تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.
    @*سیما*
    @الهه.م
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    *SiMa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/04/17
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    23,337
    امتیاز
    948
    #نثر

    نثر در اصطلاح ادبیات، به سخنی گفته می شه که به رعایت وزن و قافیه ی شعری پایبند نباشه. نثر همون متنیه که ما توی رمـان نویسی برای بیان تمام داستان ازش استفاده می‌کنیم و به بخش های مختلف تقسیم می شه که بعداً بهش می‌پردازیم.
    یك نثر خوب مثل یك بنای زیبا و مستحكمه كه توی اون هیچ چیز نابجا و زائدی وجود نداره. همه چیز توی جای خود و به اندازه‌ست؛ به همین علته كه می گن توی یك نثر هنری اصیل، هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نیست.
    نثر بر پایه کاربرد به گونه های مختلف تقسیم می شه:
    روایی
    استدلالی
    نمایشی
    آموزشی
    کنکاشی
    نثر مُرسَل
    نثر مسَجّع/آهنگین
    نثر شکسته/عامیانه/محاوره ای
    که از بین اینا ما فقط با دو نوعش کار داریم:
    روایی: این نثر، داستانی حقیقی یا اختراعی رو به گونه ای بیان می‌کنه که جذاب باشه. از نمونه‌های اون، رمـان‌های بوف کور و کلیدر رو میشه نام برد.
    نثر شکسته/ عامیانه/ محاوره‌ای: نوشته ایه که به همون صورت محاوره ای که بین مردم رایجه نوشته می شه. نثر شکسته یا عامیانه، در دوران معاصر به وجود اومد و کسایی مثل علی اکبر دهخدا و جلال آل احمد، در بعضی از آثار خودشون ازش استفاده کردن؛ اما امروزه کاربرد اون بیشتر توی متن‌هایی مثل طنز، جمله‌های نقل قول مستقیم، دیالوگ‌های نمایشنامه، فیلمنامه، خاطرات و روزنوشت دیده می شه.
    حالا با فهمیدن معنا و مفهوم اصلی نثر، دو تا قانون وجود داره که برای منسجم شدن متن نثر رمـان ملزم به رعایتش هستیم.
    قانون شماره یک: بین زبان نویسنده (یا راوی) و موضوع رمـان باید تناسب باشه.
    توضیح ← مثلاً نویسنده ای که رمـان تاریخی می نویسه و میخواد رمـانش رو تاریخی نشون بده، از زبان کلاسیک فخیم و کتابی استفاده می کنه؛ حتی توی نوشتن دیالوگ بین دوشخصیت رمـان هم همون زبان کتابی و کلاسیک رو به کار می‌گیره و از اصطلاحات و کلماتی استفاده می کنه که در اون دوره ی تاریخی کاربرد داشته.
    مثلاً می نویسه: رخصت دهید شما را تا آستانه ی در همراهی کنم.
    و نمی نویسه: اجازه بده تا دم در باهات بیام.
    قانون شماره دو: بین شخصیت و زبان او باید تناسب باشه.
    توضیح ← برای مثال یه پیرمرد کشاورز 60 ساله مثل یک مرد مکانیک شهری 35 ساله صحبت نمی کنه. هر دوی اون‌ها فارسی صحبت می کنن؛ اما اولی متناسب با شخصیتش و شرایطی که توش زندگی کرده و دومی هم متناسب با طبقه اجتماعی، سطح تحصیلات و جنسیت و محیط خانواده و... کلماتش رو بیان میکنه. پس باید بین شخصیتی که داره درباره‌ش نوشته می شه و زبان نثرش، تناسب وجود داشته باشه.
    انتخاب زبان خودش رو توی نثر و نوع کلمات و شکل کلمات نشون می ده.
    به طور خلاصه و اجمالی دو نوع زبان داریم:
    1)‌ زبان کتابی و رسمی
    2) زبان محاوره و روزمره
    باید بدونین که کتابی یا محاوره ای نوشتن فقط شکستن یا نشکستن کلمات نیست؛ بلکه نوع کلمات و اصطلاحاتی که انتخاب می شه هم می تونه تاثیر گذار باشه؛ یعنی می تونیم محاوره ای بنویسیم؛ اما شکل کتابی کلمات رو رعایت کنیم!
    خالی از لطف نیست بدونین که زاویه دید یا راوی داستان هم توی نثر شما خیلی نقش پررنگی رو داره. شما بر اساس زوایای دیدی که قبلاً گفته شد می تونین انتخاب کنین که نثرتون حالتی عامیانه داشته باشه یا حالتی کتابی. معمولاً از زاویه دید اول شخص هم عامیانه و هم کتابی نوشته می شه؛ اما زاویه سوم شخص خیلی خیلی کم وجود داره که عامیانه نوشته بشه و اکثراً با حالتی کتابی و رسمی نوشته می شه و ممکنه دیالوگ ها حالتی محاوره ای و روزمره داشته باشن.
    یکنواختی و استفاده ی کلمات روتین و معمولی توی رمـان از نثر رمـان شما یک چیز معمولی و ساده می‌سازه که اتفاقاً خیلی کم دیده شده توی ذهن خواننده بمونه.
    منظور ما این نیست که یک کامیون کلمات قلمبه سلمبه سرهم کنین که خواننده معناش رو ندونه؛ منظور اینه از کلماتی استفاده کنین که خیلی هم تکراری نباشه. این جریان خصوصاً توی رمـان های عاشقانه خیلی قابل توجه تره؛ چون تعداد بالایی رمـان توی ژانر عاشقانه داریم، کسی برنده‌ست که نثر شیرین تر و به خاطر موندنی تری داشته باشه.
    بذارین یه مثال براتون بزنیم:
    «چهره اش بسیار جذاب و گیرا بود. »
    = « چهره اش مثل سکوت بعد از برف، نفس گیر بود.»
    کدوم یکی بهتر توی ذهن می مونه؟ مسلماً جمله ی دوم تشبیه جذاب تر و شیرین تری داره و از حالت چهارتا کلمه ی معمولی سرهم کردن خارج شده.
    اما اینجا با 7 راهکار ساده و راحت یاد می‌گیریم که چطور نثرمون رو روان، شیرین، گیرا و جذاب کنیم.

    1_ انتخاب صحیح و دقیق كلمات: توی ادبیات تنها وسیله انتقال فكر و احساس، كلمات هستن. نویسنده اگه مسلط بر زبان باشه، توی استفاده هر كلمه، تركیب، تعبیر، تشبیه، حرف اضافه و حتی هر علامت نگارشی توی متنش منظور خاصی داره. شما باید به وسیله ی هر کدوم از این انتخاب‌ها فكر و احساس یا تصویر خاصی رو به خواننده اثرتون منتقل كنید.
    ۲_ تازگی و زنده بودن: یك نویسنده باید از تعبیرات و تشبیهاتی استفاده كنه كه زنده و معاصر با زبان قصه باشه نه تعبیراتی كه توی گذشته استفاده می شده و امروزه به كار نمی ره؛ مثل روی زیبا كه هزار سال پیش به ماه آسمان تشبیه می شده و حالا به خاطر استفاده مکرر، تازگی خودش رو از دست داده و از اون روح، انرژی و بار عاطفی خالی شده. پس توی یك نثر داستانی اصیل و خوب باید از تشبیهات بكر و دست اول استفاده كرد.
    ۳_ بی پیرایگی: از ویژگی‌های مثبت یك نثر داستانی خوب اینه كه خواننده در عین دریافت اون چیزایی كه مدنظر نویسنده‌ست، وجود چیزی به نام نثر جدای از داستان رو احساس نكنه. باید نثر داستان هم باشه و هم نباشه؛ تاثیر بگذاره؛ ولی دیده نشه و تنها زمانی به وجود اون پی ببریم كه اختلالی توی جریان طبیعی اون به وجود بیاد. نباید با تكلّف و پیچیدگی نوشت؛ بلكه باید ساده و روون؛ ولی در عین حال زیبا نوشت.
    ۴_ ایجاز: ایجاز همون كم گفتن و گزیده گفتنه؛ یعنی نویسنده اونقدر به زبان مسلط باشه كه با كمترین كلمات، بیشترین مقصود ممكن رو برسونه و نوشته‌ش چیزی اضافه نداشته باشه.
    5 _ یكدستی نثر : هماهنگی یا یكدست بودن نثر هم از امتیازات یك قصه ی خوبه. منظور از یكدستی این نیست كه نوشته از اول تا آخر یك آهنگ ثابت و یكنواخت داشته باشه؛ برعكس یك قصه هنری قصه ایه كه آهنگ نثرش با آهنگ حركت داستان و ماجراهای اون همخونی داشته باشه. توی داستان گاهی اوضاع آرومه و گاهی ماجراهای تند و هیجان انگیز اتفاق میوفته. صحنه ای خشونت آمیزه و صحنه ای دیگه حالتی عاطفی و غم‌انگیز داره. نثر قصه اگه بخواد یكنواخت باشه، نثر فنی موفقی نخواهد بود؛ ولی باید نثری یكدست و روون داشته باشه.
    ۶ _ تناسب نثر با موضوع قصه: هر قصه ای نثر مخصوص به خودش رو می‌خواد؛ مثلاً یك قصه تاریخی مربوط به هزار سال پیش نثر ی رو می طلبه كه مناسب قصه امروزی نیست. همونطور كه توی نوشتن یك قصه احساسی و عاطفی باید یه جور نوشت و توی یك قصه خشن جنایی – پلیسی یك جور دیگه یا توی یك داستان فكاهی و طنز آمیز باید نثری مخصوص رو به كار برد.
    توی داستان‌های تخیلی به دلیل بی زمان و مكان بودن، هرچقدر نثر غریب‌تر و غیر آشناتر باشه بهتر است و داستان جالبتر می شه.
    ۷ _ غنا: نویسنده ای که دایره ی لغات ذهنش بسیار وسیع و متنوعه، نثری خلق می کنه كه از تكرارهای خسته کننده خالیه. این درحالیه که نویسنده هایی هستن که تعداد کمی لغت توی ذهنشون دارن و استفاده زیادشون از اون کلمه های معمولی توی متن توی ذوق می زنه.
    نثـر توی داستان و روایت قصه ی شما نقش مهم و کلیدی‌ای رو بازی می کنه. چه بسیار رمـان‌هایی که با نثر روون و زیباشون توجه زیادی رو به خودشون جلب کردن و موفق شدن و در مقابل رمـان‌هایی که به خاطر نثر ضعیف هیچ وقت به اندازه توقع نویسنده دیده نشدن.
    برای نوشتن یک نثر جذاب، علاوه بر استعداد باید پشتکار و خلاقیت داشته باشین تا برای نوشته هاتون خواننده های خاص پیدا کنین.

    با تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.
    @Mah dokht
    @الهه.م
    @*ماه دلم
     
    آخرین ویرایش:

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    #سبک


    سبک به رسم و طرز بیان اشاره داره. تحلیل و تدبیری که نویسنده در انتخاب واژه ها و به کاربردن اونها توی نوشتن داره. می شه گفت که گزینش واژگان، صنایع ادبی، طرح ها، جمله ها و پارگراف ها و همه جنبه های قابل تصور زبان و نحوه ی به کارگیری اونها برای ایجاد یک سبک موثر هستن. سبک لحن و صدای خود نویسنده‌ست و مختص خود اونه.
    هیچ سبک «خوب» و «بدی» به خودی خود وجود نداره. همه چیز بستگی به بافت و ساختار داستان داره. با این تعریف می شه گفت توی سبک خوب، بافتی به کار رفته که منظور نویسنده بهتر به خواننده منتقل می شه و سبک بد، نوشته و اثریه که مخل فهم و درک خواننده می شه هرچند که ذاتاً مرتب و زیبا باشه.
    رمـان به لحاظ ساختمان و مایه های سبکی به چهار نوع تقسیم شده:
    1)‌ رمـان حوادث: رمـانی است که توی اون تاکید اصلی نویسنده به حوادثیه که به صورت مداوم اتفاق میوفته. نمونه ی بارز این نوع رمـان، رمـان روبینسون کرزو اثر دانیل دفئو ی انگلیسیه. توی این رمـان مجموعه ای از داستان های فرعی مجزا ( اپیزود) در حول و حوش یک قهرمـان جمع شدن، البته بین این حوادث وحدت وجود داره و موضوع اصلی اون تلاش برای بقا توی جزیره‌ای غیر مسکونیه.
    2) رمـان شخصیت: رمـان های جدید بر خلاف رمـان های قدیم که معمولاً رمـان حوادث بودن، رمـان شخصیت هستن. توی این نوع رمـان ها تاکید نویسنده بیشتر به قهرمـان داستانه. نمونه ی بارز این رمـان بوف کور، اثر صادق هدایته. نکته ی مهم درباره ی این رمـان، توالی حوادث نیستن بلکه انگیزه ی کارهای قهرمـان اصلی داستان مورد بحثه.
    3) رمـان نامه‌ای: توی این نوع رمـان ساخت اصلی بر مبنای نامه هاییه که بین دو قهرمـان اثر رد و بدل می شه. نمونه ی اون نامه های یک زن ناشناس اثر استفان تسوایگه.
    4) رمـان اندیشه: مبنای این نوع رمـان بر ایده ها و شیوه فکر از پیش تعیین شده ی نویسنده‌ست؛ مثل رمـان های نویسندگان حزب کمونیست شوروی سابق.
    اما رمـان ها بر اساس تکیه ای که بر مطالب کردن و از نظر فرقی که توی موضوع و مقاصد هنری دارن به نحوه ی زیر تقسیم می شن:
    1.‌ نوول شکل پذیری یا نوول تربیتی: موضوع این نوع رمـان ها توسعه و تکامل ذهن و شخصیت قهرمـان داستانه. قهرمـان تجربیات مختلفی رو پشت سر میذاره و معمولاً بعد از گذروندن بحران روحی، به یک نوع تعادل و شناخت وظیفه و جایگاه خودش توی جهان می رسه. نمونه ی این نوع رمـان، رمـان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست.
    2. رمان رئالیسم: تاکید اصلی این نوع رمـان به تأثیر شرایط و مقتضیات اجتماعی روی شخصیت قهرمـانان داستانه؛ مثلاً توی رمـان خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک، ارتباط طبقه ی سرمایه دار با طبقه ی کارگر مورد ارزیابی قرار می گیره. توی این رمـان نویسنده شرایط وحشتناک طبقه ی کارگر استثمار شده رو به خوبی به تصویر می کشه.
    3. رمان وحشت: سبکی تخیلی در هنر و ادبیاته که به مسائل غیرواقعی و تخیلی و بعضی داستان‌های عامه‌پسند می‌پردازه.
    ادبیات وحشت یا داستان ترسناک، روایتیه که خواننده رو تکان بده و توی وجود اون احساس ترس، تنفر یا انزجار رو برانگیزه. این ژانر شامل داستان کوتاه و رمان‌های بلندیه که موضوع‌های متنوعی مثل قتل، خودکشی، شکنجه، آشفتگی‌های روانی، حضور ارواح، انسان‌های خون‌آشام، بختک، جن‌گیری، جادوگری و... رو شامل می‌شه و با کارهای اسرارآمیزی مثل قدرت نفوذ به ارواح در انسان و حرف زدن اشیا، اون بخش از تخیل که نیروهای بازدارنده‌ی ضمیر خودآگاه رو تحت اختیار خود داره، آشکار می‌کنه.
    4. رمان محلی: توی این نوع رمـان تکیه به آیین و رسوم و لهجه ها ی خاص شهرها و ولایت هاست. البته این تأکید برای پیداکردن رنگ محلی نیست، بلکه هدف اصلی نویسنده به نمایش گذاشتن اهمیت موقعیت اجتماعی و اوضاع و احوال محلی بر رفتار شخصیت های داستانه. مثال این مدل رمـان، بعضی از آثار رسول پرویزی و صادق چوبک خصوصاً در رمـان تنگسیره.
    5. رمان روانی: این نوع رمـان که جدیداً به خاطر پیشرفت علم روانشناسی و روانکاوی زیاد شده، به دنبال تحلیل شخصیت و روان قهرمـان اصلی داستانه. رمـان بی نظیر صادق هدایت، بوف کور، نمونه ی بارز این نوع رمـان هاست.
    نویسندگان عزیز حتما به این نکته هم توجه کنید که نباید سبک و ژانر رو با هم اشتباه بگیرید!



    با تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.
    @*سیما*
    @الهه.م
    @*ماه دلم
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    *SiMa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/04/17
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    23,337
    امتیاز
    948
    #مونولوگ_و_دیالوگ


    یکی از سازنده ترین عناصر رمـان شما، مونولوگ و دیالوگه؛ به طوری که بخش زیادی از رمـان شما درگیر این دو عنصره و نویسنده ای که درست و موفق درباره‌ش عمل نکنه، ممکنه اصلاً اون خواسته ی قلبیش درباره ی رمـانش رو به مخاطب نرسونه. یک نویسنده ی موفق کسیه که مونولوگ و دیالوگ نویس قوی‌ای باشه؛ پس توی نوشتن این دو مورد اصلاً سهل انگاری نکنید!
    ◄مونولوگ
    مونولوگ یا تک گویی، اساس و زیربنایی که توی اون فقط یک نفر حرف می زنه؛ البته یک تعریف ساده هم از مونولوگ می شه افکار شخصیت!
    افکار یک شخصیت توی شکل گیری باور خواننده نسبت به اون شخصیتِ مورد نظر، نقش خیلی مهمی داره. مونولوگ نویسی برای شخصیت های محوری با زاویه دید های مشخص کاربرد داره و بهتره برای بقیه ی شخصیت ها استفاده نشه.
    مونولوگ نویسی اکثراً برای زاویه ی دید اول شخص کار خیلی مهمی رو انجام می ده؛ چون اون چیزیه که خواننده رو با رمـان همراه می کنه و باعث می شه خصوصیات رفتاری و احساسات شخصیت اصلی رو درک کنه.
    توی زاویه دید سوم هم وجود داره و همون چیزهاییه که از دید راوی روایت می شه؛ اما فرقش با زاویه دید اول شخص اینه که توی اون نویسنده موظفه که احساسات رو با عمق بالا توصیف کنه و توی سوم شخص تا این حد اساسی و حساس نیست.
    ● نمونه مونولوگ مستقیم:
    محو او شد. چرا انقدر تو زیبایی!
    ● نمونه مونولوگ غیر مستقیم:
    محو او شد. همانند آن زنی که سال‌ها پیش دوستش داشت، زیبا بود.
    یه فرق مهم وجود داره، اول اینکه تو مونولوگ مستقیم، شخصیت دلیل افکارش رو برای خودش توضیح نمی ده چون عاقلانه نیست؛ اما توی مونولوگ غیر مستقیم نویسنده دستش بازه که دلیل فکر رو ذکر کنه. توی مثال بالا چون اون شخص مورد نظر شبیه زنی بوده که دوستش داشته؛ پس زیباست و این دلیل فکریه که با خودش کرده.
    مونولوگ توصیف حالات رو هم شامل میشه. توی خیلی موارد پیش میاد که نویسنده اصلا این مرز رو رعایت نمیکنه و بیشتر رمـانش رو دیالوگ تشکیل داده، دقت کنید وقتی میگن مونولوگ گویی شما کمه؛ یعنی اینکه برای این بخش وقت کمی گذاشتین!
    ◄دیالوگ
    «گفتگو» یا «دیالوگ» که یکی از مهمترین عناصر داستانه به صورت صحبت بین «شخصیت‌ها» ی داستان تعریف می‌شه.
    اگه دنبال نوشتن دیالوگ‌هایی هستین که دهن بقیه رو باز بذاره، بهتره یاد بگیرین که کجا باید سکوت کرد. استفاده بی‌جا از دیالوگ نویسی نه تنها اثر خودش رو از دست می‌ده، بلکه باعث می‌شه که دیالوگ‌ها غیر طبیعی هم به نظر برسن!
    این عنصر، مهم‌ترین وسیله برای شخصیت پردازیه و یکی از کلیدی‌ترین ابزارهای نویسنده برای پیشبرد خط طرحه. به طوری که کم پیدا میشن رمـان‌های خوبی که دیالوگ قوی نداشته باشن و برعکس! رمـان هایی هم که دیالوگ قوی نداشته باشن، معمولاً رمـان‌های خوبی از کار در نمی یان.
    دیالوگ در واقع یک ابزار مهم در دست نویسنده‌ست تا «غیرمستقیم» اطلاعات زیادی رو از زبون شخصیت های داستانش به خواننده بده. به همین خاطر، یک گفتگوی خوب، گفتگوییه که در خدمت پیشبرد داستان باشه؛ وگرنه به صحبت های رد و بدل شده بین دو نفر که هیچ کاربردی توی داستان نداشته باشه «مکالمه» میگن نه «گفتگو»!
    منظور از «مکالمه»، صحبت‌های روزمره بین ما انسان‌هاست. صحبت‌هایی که هر روز بین ما رد و بدل می‌شه و نباید توی داستان جایی داشته باشه. بذارید مثالی بزنیم. متن زیر یک مکالمه‌ست:
    - سلام.
    - سلام.
    - چه خبر؟
    - هیچی، سلامتی، شما چه خبر؟
    - ممنون. ما هم بد نیستیم.
    حالا به یک گفتگو توجه کنید:
    - سلام
    - گیرم که علیک!
    - چیه؟ بازم شمشیر از رو بستی اول صبحی.
    - با آدم‌های بی‌چشم و رو باید هم از رو بست!
    متوجه شدید؟ یعنی برای خواننده احوال‌پرسی های عادی و معمولی بین شخصیت های رمـان شما اصلاً جذابیتی نداره و اون یه گفتگو رو دنبال می کنه که فایده ی خوب و اساسی‌ای داشته باشه.
    بنابراین، نوشتن «گفتگو» توی داستان جزئی از مهم‌ترین دغدغه‌های هر نویسنده‌ست و نباید با آوردن چند مکالمه‌ی روزمره اینطوری فکر کرد که یک «دیالوگ» خلق شده.
    دیالوگ ها علاوه بر اطلاعات دادن و کنجکاو کردن، می تونن به شناخت شخصیت ها کمک کنن. علاوه بر اون، نویسنده گاهی اوقات می تونه با نوشتن دیالوگ های ماندگار، خواننده رو تحت تأثیر قرار بده. پس فراموشتون نشه. با هدف بنویسید!
    بنابراین توضیحات، ویژگی دیالوگ ها به اینصورته:
    -‌ کلیشه ای نباشن.
    - متناسب با موقعیت باشن.
    - هدف داشته باشن. (دادن اطلاعات یا دیالوگ ماندگار)اصولاً دیالوگی که نوشته می شه، باید هدف داشته باشه. باید خواننده رو در جهت داستان هدایت کنه و بهش اطلاعاتی بده و یا حتی کنجکاوش کنه!
    - دیالوگ متناسب با شخصیت گوینده باشه.
    - تناسب حجم بین مونولوگ ها و دیالوگ ها.
    - جواب های پیش‌بینی ناپذیر در آن‌ها وجود داشته باشه.
    - ترتیب زمانی توی دیالوگ ها رعایت بشه.
    - واقعاً مهم باشن.
    ، به طوری که با حذف کردن اونها چیزی از رمـان کم بشه.
    - از اسم شخصیت ها مدام توی دیالوگ استفاده نشه.
    - کنجکاوی رو برانگیزه و احساسات مخاطب رو درگیر کنه.
    - مشخص بودن این که چه کسی داره حرف می زنه. گاهی اوقات می شه سه بیشتر از دو نفر دارن با هم حرف می زنن، بعد خواننده گم می کنه که کی داره با کی حرف می زنه. توی این مورد نویسنده باید حواسش باشه که برای خواننده ابهامی پیش نیاد. گاهی اوقات با تنظیم لحن شخصیت ها متناسب با موقعیت و تیپ شخصیتی اون ها و گاهی اوقات با اشاره مستقیم در مونولوگ ها که چه کسی داره حرف می زنه می شه از این گم شدگی اجتناب کرد. برای فهم بیشتر، به این مثال ها توجه کنین :
    مثال شماره 1: می یای بریم شهر بازی؟
    -آخه...
    -آخه نداره که، شهربازی کلی خوش می گذره.بریم؟
    -چیزه خب...
    -چی؟
    -مامانم...
    -ای بابا رکسانا. باز گفتی مامانم؟ تو دیگه بزرگ شدی به اجازه مامانت که نیاز نداری!
    مثال شماره 2: می یای بریم شهر بازی؟
    -اگه نمی گفتی هم خودم می یومدم.
    -نه بابا.
    -زن بابا.
    -اِ....
    -هر وقت گفتم بپر تو گِل!
    مثال شماره 3: می یای بریم شهر بازی؟
    -نه.
    -چرا آخه؟
    -حوصله دوستاتو ندارم.
    -واقعا که سامان.
    - ناراحت نشو عزیزم؛ فقط سعی کردم حقیقتو بگم.
    مثال شماره 4: می یای بریم شهربازی؟
    -معلومه که نه.
    -چرا؟
    -مگه مثل تو سبک و سر به هوام که برم دنبال این قرتی بازیا؟
    -این حرفا چیه؟
    -چیه؟ نکنه دروغ می گم؟
    - سر من داد نکشا.
    -داد میکشم خوبشم می کشم؛ نکنه فکر کردی هر غلطی دلت خواست می تونی بکنی ؟
    دیالوگ آغازین هر 4 مثال یکسان بود؛ ولی مدل شخصیت هایی که جواب می دادن متفاوت بود. نحوه ی جواب دادن هرکدوم از این چهار مثال می‌تونست به ما بفهمونه که شخصیت مقابل چه نوع رفتاری داره، خجالتیه، عصبیه، رکه و یا پرروئه!
    دیالوگ یه دروازه ی بزرگ و مهمه که برای فهمیدن مطلب بعدی که شخصیت پردازی هست، حتماً بهش نیاز داریم؛ چون این درست نوشتن دیالوگ به شما کمک زیادی خواهد کرد.

    با تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.
    @Mah dokht
    @الهه.م
    @*ماه دلم
    @FATEMEH_R
    @Mr.Ebham
     
    آخرین ویرایش:

    ֎GoDFatheR֎

    مدیریت کل
    عضو کادر مدیریت
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    776
    امتیاز واکنش
    17,779
    امتیاز
    899
    آموزش اختصاصی - تاپیک جامع آموزش نویسندگی | انجمن نگاه دانلود | صفحه 2 | انجمن نگاه دانلود
    تمام نویسندگان سایت باید مو به مو این تاپیکو بخونن.بزودی و در آینده ای نزدیک مطالب این تاپیک مبنای تایید رمانها خواهد شد.همه ی مطالب تاپیکو باید با دقت و چندین بار بخونین.و احتمالا از همه نویسندگانم امتحان آنلاین بگیریم برای تایید رمانها،دادن رنک و امتیازات ویژه برای آنها.
    سپاس بیکران از عوامل این تاپیک فوق العاده ارزشمند.
    بچه های گلم‌یقین بدونین با مطالعه ی دقیق این تاپیک،قلم شما بسیار قوی خواهد شد.


    هرگونه نظر و پیشنهادی در رابـ ـطه با روند آموزشی و مطالب این تاپیک دارید حتما با سیماخانم یا فاطمه در میان بذارید.تاپیک باید به حدی جامع و کامل باشه که بی سوادترین آدم هم با مطالعه اون بتونه داستان قابل قبولی ارائه بده.البته تیم تهیه تاپیک قطعا عالی کار کردن اما کاربرا هم نباید فقط خواننده باشن.هر موردی بود باید با مدیران تاپیک در میان بذارن.اوایل قصد داشتم نویسنده های مطرح رو بیارم‌سایت.ولی پشیمون شدم.چون بی فایده بود.ما باید بستری فراهم کنیم که نویسنده هامون بزرگ بشن.هدف از این تاپیک هم خدمت و کمک به نویسنده هامونه.باید ۴ تا نویسنده ی درست حسابی تحویل جامعه بدیم که فردا روزی سرمونو بالا بگیریم و بهشون افتخار کنیم.افتخار کنیم‌که بستری فراهم‌کردیم برای موفقیت بچه هامون.تنها هدفم از ادامه فعالیت سایت اینه که ببینم بچه ها به جایی رسیدن و با افتخار اسمشونو ببرم.ببینم که آروم آروم دارن بزرگ‌میشن.خصوصا دخترا که همیشه درگیر بی عدالتی بودن
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    #شخصیت‌_پردازی
    #پارت_اول

    درمورد شخصیت پردازی یک اشاره ی کوچیک توی مبحث دیالوگ کردیم. باید بدونین که این مبحث جزو مهمترین چیزهاییه که باعث مشهور شدن قلم شما می شه؛ چون ارتباط خواننده مستقیم با شخصیت های شماست و نویسنده‌ای که شخصیت پرداز قوی‌ای باشه، مطمئناً خیلی زودتر به اصل مطلب توی نویسندگی می رسه.
    شخصیت پردازی چیست؟
    ●شخصیت پردازی یکی از عناصر بسیار مهم داستانه. اگه شخصیت رو یک سنگ کربن در نظر بگیریم، شخصیت پردازی؛ یعنی تبدیل اون سنگ به الماس؛ یعنی چکش کاری شخصیت‌های داستان؛ یعنی چارچوب بندی اون‌ها.
    ● شخصیت‌پردازی، ساختن و پرداختن شخصیت برای یک روایته.
    ● نویسنده با پرداختن به امیال، دغدغه‌ها و اتفاقات شخصیت‌های داستان، باید بتونه حوادث پی در پی و جالب توجهی توی داستانش خلق کنه.
    کیفیت شخصیت های یک اثر داستانی، تعیین کننده ی کیفیت داستانه؛ مثلاً ممکنه یک داستان پتانسیل خیلی بالایی داشته باشه و هر خواننده ای با خوندن بخش های اولش هیجان زده بشه؛ اما وقتی مدتی از خوندن اثر گذشت و خواننده نتونست شخصیت پردازی صحیح نویسنده رو درک کنه، دیگه چیزی نمی‌تونه اونو مجبور به ادامه خوندن اثر کنه. اگه خواننده نتونه شخصیت ها رو بشناسه، عاشق اون‌ها بشه و یا از اون‌ها متنفر بشه دلیل خاصی برای دنبال کردن داستان نمی‌مونه!
    خب اولین قدم برا اینکه یک شخصیت ماندگار بسازیم اینه که وقت صرف کنیم و شخصیت اصلی داستانمون و حتی شخصیت‌های مکمل رو بشناسیم! باید به عمق گذشته اون‌ها بریم و انگیزه‌هاشون رو پیدا کنیم. درکشون کنیم، پله پله باهاشون زندگی کنیم، براشون یک گذشته پیچیده بسازیم و یه آینده پیچیده تر شکل بدیم. اصلاً یک نویسنده بزرگ شدن روی این اساسه که شما خودتون شخصیتی که خلق کردین رو بشناسین! تا شما شخصیتتون رو نشناسین خواننده هم نمیشناسه و نمی فهمه با کی طرفه! به عنوان مثال:
    لیلا شخصیت اصلی رمـانتونه. از ابتدا اونو خجالتی و منزوی نشون می دین و یه گذشته ی بسیار غمگین براش می‌نویسین که همه براش غصه می‌خورن؛ اما بعداً یه جای دیگه چنان زبون دراز و پررو نشونش می دین که تمام اون موارد قبل یک شبِ نقض می شه! خب دیگه خواننده از خوندن چنین داستانی منصرف می شه؛ چون معتقده شخصیت شما یه بازیگر بی ‌خاصیته که تمام مدت احساساتشو گول زده!
    باید بتونین تیپ های شخصیتی رو بشناسین و با انواعش آشنا بشین. ما اینجا چنین نوع شخصیتی رو برای شما شرح می‌دیم.
    1)‍ پروتاگونیست (قهرمـان)
    2) آنتاگونیست(مقابل قهرمـان)
    3)ضدقهرمـان
    4) شخصیت های فرعی
    5) شخصیت قالبی
    6) شخصیت های قراردادی
    7) شخصیت های نوعی
    8) شخصیت های تمثیلی
    9) شخصیت های نمادین یا سمبولیک

    پروتاگونیست (قهرمـان):
    پروتاگونیست دراصل یک لغت توی یونان باستان بود که به شخصیت مرکزی نمایشنامه اطلاق می‌شد و الان تبدیل به شخصیت محوری و قهرمـان داستان و فیلم شده.
    پروتاگونیست در مرکز همه اتفاقاتی که داخل داستان رخ می ده قرار می‌گیره. باید تصمیمات سختی بگیره که روی روند داستان و دیگر شخصیت‌ها تاثیرگذاره! پروتاگونیست هیچ وقت چالش ساده‌ای نداره، احتمال شکستش خیلی زیاده و هرگز شکست ناپذیر نیست! نکته مهم اینجاست که پروتاگونیست بی نقص نیست؛ اتفاقاً پر از نقص و تغییر پذیره. اگه شخصیتش از اول تا آخر داستان تغییر نکنه دیگه اصلاً پروتاگونیست نیست؛ ضمناً پروتاگونیست یه هدف یا انگیزه داره.
    اشتباه بزرگی که بعضیا مرتکب می شن اینه که فکر می کنن پروتاگونیست باید خیلی خاص باشه! اتفاقاً اگه پروتاگونیست شبیه خواننده باشه، خواننده خیلی راحت‌تر باهاش ارتباط برقرار می کنه! خیلی ساده‌تر درکش می‌کنه و خیلی پرشورتر هدفش رو دنبال می‌کنه؛ البته از این حرف نباید برداشت کنین که شخصیت زیادی باید عادی باشه! نه! اتفاقاً پروتاگونیست یک یا چند ویژگی خاص داره که اون رو از بقیه شخصیتا جدا می کنه؛ مثل تسلیم ناپذیری!
    آنتاگونیست (مقابل قهرمـان):
    آنتاگونیست شخصیتیه که اهداف و اقداماتش و مسیری که تو داستان پیش می گیره، مخالف پروتاگونیسته. باور غلطی که جا افتاده اینه که آنتاگونیست لزوماً شخصیت بد و منفیه؛ اما همیشه اینطور نیست. آنتاگونیست می تونه یک شخصیت فوق العاده مثبت باشه که تنها تفاوتش با پروتاگونیست داستان، هدفیه که دنبال می‌کنه. آنتاگونیست تکمیل کننده پروتاگونیسته و بدون اون داستان هیچه؛ حتی بار هیجانی داستان در بیشتر مواقع بر دوش آنتاگونیست می‌افته. رفتارا و کارهای آنتاگونیست دقیق برنامه ریزی شده و برپایه یک شخصیت پردازی پیچیده صورت می‌گیره. همیشه یه چالش بزرگ برای پروتاگونیست داستان بوده و علتی برا کارهایی که انجام می ده داره. نویسنده نباید آنتاگونیست داستانش رو نادیده بگیره؛ چون اونم حق داره برا هدفش بجنگه دقیقاً مثل پروتاگونیست! گاهی آنتاگونیست می تونه یک عقیده باشه یا حتی یک بیماری! معمولاً نویسنده‌هایی که توی آنتاگونیست سازی خیلی حرفه ای می شن، می زنن تو خط اینطور ایده‌ها. اتفاقاً داستان‌های روانشناسی خوبی رو هم درمی یارن که هم هیجان‌انگیزه و هم پرمحتوا؛ حتی گاهی اون عقیده آنتاگونیستی تو ذهن شخصیت پروتاگونیست جریان داره و همش یه چالش ذهنیه که پروتاگونیست شدیداً باهاش درگیره!
    ضد قهرمـان:
    درباره آنتاگونیست صحبت کردیم و گفتیم که لزوماً یه شخصیت منفی نیست؛ بلکه فقط اهدافش متفاوت با پروتاگونیست داستانه؛ اما ضدقهرمـان تعریفش می شه قهرمـان نامتعارف! شاید کارهاش از نظر خواننده درست نباشه؛ اما طوری پردازش شده که خواننده درکش کنه و با همین اعمال نادرستش باز هم به عنوان شخصیت اصلی قبولش داشته باشه. توی این دوران این دسته از شخصیت‌ها خیلی زیاد محبوبن؛ چون از یک شخصیت ایده‌آل و کامل فاصله گرفتن و بیشتر شبیه خودمون شدن.ضدقهرمـان برای یک‌رمـانی که می خواد به دل مسائل اجتماعی و سیـاسـی و ... بزنه واقعاً عالیه. برای نشون دادن خباثت‌های انسانی یکی از بهترین گزینه هاست. ضد قهرمـان اون کلیشه همیشگی خیر و شر رو می‌شکنه؛ چون خودش هم خیره و هم شره؛ چون ذات واقعی بشریت رو نمایش می ده و سیاه مطلق یا سفید مطلق نیست و از نظر منطقی خیلی ایده‌آله.
    شخصیت‌های فرعی:
    این تیپ شخصیت‌ها الگوهای بسیار زیادی دارن؛ مثلاً از الگوی همیار تا الگوی مرشد و جادوگر و شیاد و... . بنابراین معرفی تک تکشون در واقع اضافه گوییه! نکاتی که بین شخصیت‌های فرعی مشترکه اینه که تعادل تو شخصیت پردازیشون خیلی مهمه. نه باید اونقدر کم باشه که حذف بشن و نه باید اونقدر زیاد باشه که به اندازه شخصیت‌های اصلی بهشون پرداخته بشه؛ معمولاً به عنوان وسیله‌ای برای پیشبرد داستان و تکمیل شخصیت پردازی شخصیت‌های اصلی استفاده می شن.یک تیپ شخصیتی دوست داشتنی و محبوب توی شخصیت‌های فرعی که همیشه بوده و هنوز هم جذابه، مرشده! مرشد درواقع استاد و راهنمای قهرمـان اصلی قصه هاست و به قهرمـان در راه رسیدن به بلوغ و تکامل کمک می‌کنه. سرنوشتش هم در بیشتر مواقع مرگ و رها کردن قهرمـان تو سردرگمیه. تیپ شخصیتی مرشد با وجود اینکه قدیمی و کلیشه ایه؛ اما می‌تونین با خلاقیت ازش استفاده کنین، چون هنوز طرفدارای خودش رو از دست نداده.
    شخصیت های قالبی:
    شخصیت هایی که به صورت نسخه بدل یا کلیشه ی شخصیت های دیگه باشن. شخصیت های قالبی، شخصیت هایی با الگوهای قابل پیش‌بینی هستن؛ یعنی طرز عمل و نوع رفتارشون تا حد زیادی مشخص و معینه. اون‌ها از خودشون هویت مستقلی ندارن. یه راه خوب برای تشخیص شخصیت های قالبی اینه که ببینیم می‌تونیم به اون‌ها واژه های «مآب» یا «نما» رو اطلاق کنیم یا نه! مثل آدم‌های مظلوم‌نما، رعیت‌مآب و یا روشنفکر.نویسنده هایی که بیش از اندازه از شخصیت های قالبی و شناخته شده استفاده می‌کنن، چندان به خودشون زحمت نمی دن که دنبال شخصیت های واقعی باشن و به همین دلیل نمی‌تونن شخصیت‌های زنده ای خلق کنن. توی این‌طور آثار همه ی شخصیت‌ها به هم شباهت دارن و به راحتی می شه اون‌ها رو به آثار دیگه منتقل کرد.توی آثار نویسنده های بزرگ، اثری از شخصیت های قالبی دیده نمی‌شه؛ مثلاً توی «جنگ و صلح» تولستوی، پونصد و پنجاه شخصیت وجود داره و هرکدوم از اون‌ها انسانی یگانه و منحصر به فرده!
    شخصیت های قراردادی:
    یادتونه توی داستان های قدیمی غول، جادوگر، آدم‌های خسیس، آدم‌های بخشنده یا آدم‌های فداکار وجود داشتن؟ اینا کسایی هستن که طبق یک قرارداد نانوشته، از ویژگی های تقریباً یکسانی برخوردارن؛ یعنی همیشه آدمای بخشنده، بیشتر از آدمای دیگه بخشنده‌ن. جادوگرا معمولاً ویژگی های منفی دارن و آدمای خسیس، درنهایت محبوب و دوست‌داشتنی نیستن.
    این جور آدم‌ها توی داستان، شخصیت های قراردادی نامیده می شن.
    شخصیت های نوعی:
    این نوع شخصیت نشان‌دهنده خصوصیات گروه یا طبقه ای از مردمه که این خصوصیت‌ها اونو از دیگران متمایز می‌کنه. برای خلق چنین شخصیتی باید حقیقت رو از چند نمونه زنده و واقعی گرفت و بعد با مهارت و هنرمندی باهم مخلوط کرد تا بشه یه شخصیت نوعی موردنظر دست پیدا کرد. ممکنه خصلت یا رفتار تازه‌ی گروهی یا طبقه ی خاصی رو نشون بده که توی ادبیات سنتی مثل اون‌ها نیست؛ مثل خصوصیت‌های نوعی وکیل های حیله‌گر و مکار! اگه در گذشت زمان خصوصیت‌های نوعی دستخوش تغییر و دگرگونی بشن و مصداق های خودشون رو از دست بدن، دیگه نمی‌تونیم این شخصیت‌ها رو نوعی حساب کنیم؛ چون شخصیت های قراردادی محسوب می شن.
    تفاوت شخصیت‌های نوعی با قراردادی چیه؟
    می‌تونیم بگیم هر شخصیت قراردادی نماینده شخصیت نوعی گروه یا طبقه خاصی بوده که توی گذر زمان، خصوصیات گروه یا طبقه نوعی بودن خودش رو از دست داده.
    شخصیت های تمثیلی:
    شخصیت هایی که جانشین‌شونده هستن، تمثیلی نامیده می شن؛ مثلاً آقای دیوصفت، تنبل‌خان، شیطانک یا عوضی! یعنی شخصیت یا شخصیت هایی که جانشین فکر و خلق و خصلت و صفتی می‌شن. شخصیت های تمثیلی تک‌بُعدی هستن، کسی انتظار نداره چند بُعدی باشه. ویژگی خاصی رو مجسم می‌کنن که معمولاً مبتنی به فکرهایی مثل عشق، خردمندی، بخشش یا عدالت و یا ویژگی های منفی مثل رذالت، عداوت یا تنفره؛ مثلاً شخصیت سوپرمن رو می‌تونیم یک شخصیت تمثیلی بنامیم که هم می‌تونه بیانگر توانایی های خارق‌العاده در کمک به دیگران و رفتارای شیطانی دربرخورد با افراد شرور باشه.
    شخصیت های نمادین یا سمبولیک:
    شخصیت سمبولیک، به نویسنده کمک می‌کنه تا مفاهیم اخلاقی یا کیفیات روحی و روشنفکری رو در قالب عمل دربیاره. قصه های عارفانه فارسی رو می‌تونیم سرشار از نمادها ببینیم؛ مثل شخصیت ایوب توی داستان ایوب نبی، نمادی از صبر و استقامته.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    *SiMa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/04/17
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    23,337
    امتیاز
    948
    #شخصیت_پردازی
    #پارت_دوم


    حالا با شناخت انواع شخصیت‌ها، به دو گروه شخصیت های ایستا و گروه شخصیت های پویا می‌پردازیم:
    شخصیت های ایستا:
    شخصیتی كه توی داستان تغییر نكنه یا اندكی تغییر کنه «به عبارت دیگه در پایان داستان همون باشه كه در آغاز بوده.» به طوری كه حوادث داستان روی اون تاثیر نذاره و در صورت تأثیر، تغییر خیلی کمی پیدا کنه.
    شخصیت های پویا:
    شخصیتی كه مداوم در طول داستان، دچار تغییر و تحول بشه و جنبه‌ای از شخصیتش، عقاید و جهان‌بینیش یا خصلت و خصوصیات شخصیش دگرگون بشه. این دگرگونی توی شخصیت ممكنه عمیق یا سطحی و پیش‌پا افتاده، پردامنه یا محدود باشه. ممكنه در جهت سازندگی شخصیت‌ها یا تخریب و ویرانگری اون‌ها عمل كنه؛ یعنی در جهت متعالی‌كردن فرد یا در زمینه ی تباهی و نابودی اون پیش بره. این تغییر اساسی و حائز اهمیته و تغییر لحظه‌ای و زودگذر نیست كه حالت یا عقیده شخص رو دگرگون کنه.
    تغییر و تحول شخصیت باید سه اصل رو داشته باشه:
    1- تغییرات و دگرگونی‌ها باید در حد امكانات اون شخصیتی باشه كه این تغییرات رو موجب می‌شه.
    2- تغییرات باید معلول اوضاع و احوالی باشه كه شخصیت توی اون شرایطه.
    3- زمان كافی برای انجام این تغییرات وجود داشته باشه تا به تناسب درجه اهمیت اون، تغییرات باوركردنی به نظر برسه. پس تغییر باید اساسی صورت بگیره و زمان توی اون بسیار مهمه. چرا كه تغییر ناگهانی توی دید خواننده باوركردنی و واقعی نیست.

    قبل از اینکه با انواع شخصیت پردازی آشنا بشیم، درباب شخصیت پردازی چند مرحله داره که ما بهش اشاره می‌کنیم:
    درنظر گرفتن کامل ایده برای مراحل بعدی: هماهنگی شخصیت با ریتم داستان
    ساخت چهره و ظاهر شخصیت: پیشنهاد میشه یه لیست از ویژگی های ظاهری تهیه و ویژگی مورد نظرتون رو واسه هر شخصیت انتخاب کنین، سعی کنین کلیشه ای نباشن! (یعنی حتما لازم نیست یه کاراکتر ایرانی چشم‌های آبی درشت داشته باشه و موهاش طلایی باشه! اکثراً شخصیت های معمولی با اخلاق خاص بیشتر توی ذهن خواننده میمونه)
    وضعیت اجتماعی، تحصیلات و فرهنگی شخصیت و خانواده: نباید بین اخلاق و رفتار شخصیت، وضعیت سنی، اجتماعی، فرهنگی و تحصیلات خانواده تضاد باشه که غیرواقعی جلوه می‌کنه.
    علایق، سلایق، بیزاری ها و ترس های شخصیت
    ایجاد صفاتی، با وجود هماهنگی با گزینه های بالا.

    نویسنده ها و نظریه پردازهای داستان، روش های شخصیت‌پردازی رو به سه دسته تقسیم کردن:
    روش اول: روش مستقیم
    توی روش اول، نویسنده با شرح تحلیل رفتار، اعمال، خصلت و افکار آدم‌های داستان، شخصیت های اصلی داستان رو به خواننده معرفی میکنه. به بیان دیگه، خصوصیات شخصیت های داستان، از زاویه دید شخصی داستان نویس (راوی)، توضیح داده میشه. مثلاً درباره شخصیت خودش صریح می‌نویسه : «او عادل است، هیچ حسادتی ندارد و... »
    روش ارائه مستقیم به دلیل واضح بودن و صرفه جویی لازمه؛ اما هرگز به تنهایی نباید ازش استفاده کرد. شخصیت‌ها تا وقتی که وجود دارن، باید عمل کنن. وقتی که شخصیت‌ها عمل نکنن، داستان به یک مقاله شبیه‌تر خواهد شد. علاوه بر این، روش مستقیم به تنهایی هیچ وقت متقاعد کننده نیست.
    روش دوم: شخصیت پردازی با عمل شخصیت‌ها
    توی این روش شخصیت‌پردازی، اعمال و رفتار اشخاص نمایش داده می شه. درست مثل صحنه یک تئاتر که هنرپیشه با رفتار و گفتار خود، شخصیتش رو به مخاطب نمایش می ده.
    روش سوم: غیر مستقیم (ارائه دهنده درون شخصیت بدون تعبیر و تفسیر)
    توی این روش، نویسنده از طریق رفتار، اندیشه ها، گفتار، و حتی نام شخصیت‌ اطلاعاتی رو به طور غیرمستقیم دراختیار خواننده قرار می ده، به این ترتیب، خواننده می تونه شخصیت داستان رو به صورت غیرمستقیم بشناسه. از اونجا که انگیزه و هدف شخصیت های داستانی برای ما پوشیده‌ست؛ حتی گاهی برای خود شخصیت هم پوشیده فرض میشه!
    توی اینطور داستان ها ممکنه نویسنده هیچ‌وقت نگه که این شخصیت داستان، فردی قاتل یا دروغگوئه و لازم هم نیست که بگه؛ اما با اولین دروغ یا اولین جنایت روشن می شه که با چه نوع شخصیتی مواجه هستیم. این شخصیت ها در اعمالی که انجام می دن، درون خودشون رو نشون می دن. روح و انگیزه و روان افراد رو اعمال به خصوصی نشان داده نمیشه، بلکه در جزئیات رفتار و گفتار خودش رو نشون می دن که با دقت و موشکافی می شه به اون‌ها پی برد. مثلاً اگه شخصیت داستان آدم مغرور و خودخواهی باشه، نویسنده نمی‌گـه این شخصیت این خصوصیت رو داره، بلکه با رفتار و گفتاری که از شخصیت توی داستان سرمیزنه خواننده به خصلت‌های اون پی می‌بره.
    شخصیت پردازی غیرمستقیم به چند طریق انجام میشه که عبارتند از:
    الف: رفتار (اعمال)
    ب: گفت‌وگو
    ج: نام
    هـ: قیافه ی ظاهری
    و: توصیف
    ز: جریان سیال ذهن


    الف: شخصیت پردازی از طریق رفتار(اعمال)
    رفتار انسان، قسمت اعظم تفکرات، احساسات و اعمال اون رو شامل می‌شه و قصه نویس از طریق رفتار متفکرانه، عاطفی و یا عینی اشخاص، به موقعیت شخصیت ها پی می‌بره. بیشتر از همه، فرد در رابـ ـطه ی متقابل با محیط اجتماعی و همنوعان خودشه که داستان رو پدید میاره؛ چون محیط اجتماعی هر آدمی نقش بزرگی توی شکل گیری اندیشه و منش اون ایفا می کنه.
    ب: شخصیت پردازی از طریق گفتگو
    گفت‌وگو یکی از طبیعی ترین نیازهای انسانه. انسان در هرحالتی باید حرف بزنه، توی خوشحالی، غم و حتی هنگام کار. كلمات به كار رفته، تأكيد برهجاهاي خاص، موضوع و مضمون گفت و گوها، مكث ها، پستي و بلندي صدا، تلفظ هاي نادرست يا غلط و لغزش هاي زباني، همه نشون دهنده ي پيشينه ي ذهني، تجربي و رواني افراد داستانه.
    ج: شخصیت پردازی از طریق نام
    نویسنده به راحتی می‌تونه برای القای هدفش در شخصیت پردازی از نام استفاده کنه. استفاده و انتخاب به‌جا و درستِ نام اشخاص داستاني بستگي به اهميت موضوع مورد نظر نويسنده داره و نويسنده، با توجه به شرايط داستان و موقعيت و مضمون داستان، نام اشخاص داستاني خودش رو انتخاب مي كنه. معنای پنهانی توی هر نام وجود داره که می‌تونه ماهیت درونی شخصیت رو بهتر نشون بده.
    د: شخصیت پردازی از طریق قیافه ظاهری
    توصیف ظاهر، یکی از ابعاد شخصیت پردازیه که از قدم مورد توجه بوده؛ یعنی به مشخصات و ویژگی های ظاهری فرد توی داستان توجه می شده؛ مثلاً قهرمـان های داستان های حماسی دارای جثه های بزرگ و همه بسیار زیبا بودن.
    هـ: شخصیت پردازی از طریق محیط

    محيط داستان عبارته از شرايط و اوضاع خاصي كه داستان توی اون واقع میشه؛ به بیان ديگه، محيط داستان عبارته از زمان و مكان و چگونگي موقعيت اشخاص توی داستان. مكان يا محل وقوع داستان، عنصر فوق العاده مهميه. انتخاب محيط؛ يعني زمان و مكان داستان، تا حد قابل ملاحظه اي به نقش و موقعيت اشخاص داستان بستگي داره. كارهايي كه اشخاص داستان مي كنن، لزوماً بر انتخاب محيط داستان تأثير مي ذاره.
    و: شخصیت پردازی از طریق توصیف
    توصيف، جلوه اي از دنياي دروني و احساسات شخصيت يا هرچیزی كه موجب تحرك و پويايي داستان مي شه رو به ما ارائه مي ده. ما بـا توصيف، چيزهاي تازه تري درباره ي شخصيت اصلي و آرزوها و روياهايش یاد می‌گیریم؛ اما به طور كلي اون‌چیزی که به توصيفات فيزيكي اعتبار مي بخشه، واكنش شخصيت ها نسبت به محيط خودشونه. هدف توصیف القای تصویر و تجسم موضوعه.

    با تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.
    @Mah dokht
    @الهه.م
    @*ماه دلم
    @FATEMEH_R
    @Mr.Ebham
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    #توصیفات

    بسیار بسیار دیده شده که نویسنده های محترم نسبت به بخش توصیفات رمـان کم کاری انجام دادن و این نکته ی منفی‌ای برای هررمـان به حساب میاد!
    توصیف داستانی چیست؟
    توصیف یعنی نوشتن تصاویر ثابتی که حرکت ندارن.
    توصیف داستانی به بیان ساده و کوتاه؛ یعنی بیان (روایت) به شیوه ای متفاوت.

    متفاوت؛ یعنی اول تلاش می‌کنیم پدیده رو اونطوری که همه نمی‌بینن ببینیم و بعد این نگاه متفاوت رو به مخاطب انتقال می دیم؛ پس نویسنده به جای توضیح دادن مستقیم پدیده ها، اون ها رو توصیف می کنه تا خواننده وقت خوندن متن، مجبور بشه تخیلش رو به کار بندازه و منظور نویسنده رو کشف کنه. خواننده محتاج کشف کردنه و این هنر شما به عنوان نویسنده‌ست که هم‌زمان نه اونو گیج و خسته کنین؛ مثل مثال های شعری که معمولا ابهام دارن و نه لـ*ـذت کشف رو ازش بگیرین؛ یعنی اینکه روایت مستقیم و عادی باشه.
    مثلاً نویسنده به جای اینکه توضیح بده «فریدون از اینکه زن همسایه رو با مریم اشتباه گرفت و شاخه گلش رو به اون تعارف کرد، خجالت کشید و سرخ شد»، از تکنیک توصیف استفاده می کنه:
    «فریدون وقتی فهمید گل را اشتباهی به زن همسایه تقدیم کرده، دعا کرد در همان لحظه زلزله‌ای سیلی یا طوفانی بیاید و همه‌ی شهر با آدم‌هایش نابود شود و هیچ اثری از او و شاخه‌گلش باقی نماند»
    اگه واقعا احساس می‌کنین که به توصیف کردن نیاز دارین و از عهده ی نوشتن توصیف برنمی یاین، راهکارش اینه:
    «تمام حواستون رو به کار بندازین. بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه. بعد وقتی توی یک موقعیت از داستان قرار گرفتین، از تمامی حواستون برای توصیف استفاده کنین.»
    در حالت کلی:
    ● این مدل توصیف کردن، ممکنه متن عادی مارو طولانی کنه؛ اما تا جایی که به زیاده گویی نرسه، ایرادی نداره.
    ● خیلی وقت ها برای توصیف داستانی از کلمات «مثل»، «مانند» و... استفاده می‌کنیم. ایرادی نداره؛ اما خیلی قشنگ نیست.
    ● توصیف، زینت متنه. ادویه‌ست. نمکه! ناگفته پیداست که مقدار لازم نمک رو حجم و نوع آش مشخص میکنه. کم یا زیاد بشه، باید آش رو دور بریزیم. متن شما هم همینطوره!
    ● نگاه متفاوت و خلاقانه، لازمه ی توصیف داستانیه؛ مثلاً اثر فرورفتگی و کوبیدگی پای مبل توی موکت رو میشه یه اتفاق ساده دید و گفت: «موکت از فشار پایه ی مبل کوبیده شده بود»اما همین رو می شه متفاوت دید، به مبل جانبخشی بشه و موکت رو فقط یه موکت ساده ندید و اینطور نوشت:« ردپای مبل روی موکت، مثل جای پای مردی در زمینی برفی...»
    توصیفات به چهار بخش تقسیم میشن: حالت و احساس، مکان، زمان و ظاهر.
    توصیف حالت و احساس به دو بخش تقسم میشه:
    الف) توصیف ظاهری: توی این بخش نویسنده سعی میکنه تا اون چیزی که با چشم سر قابل دیدنه رو توصیف کنه و توجه خواننده رو به ویژگی های ظاهری شخصیت داستانیش جلب کنه. یک مثال برای توصیف ظاهری:
    «دست کم چهل و پنج سال را داشت و درجه ی ستوان سومی را چسبانده بود روی شانه‌هاش. از آن مردهایی بود که کمی زودتر از وقتش پیر می‌شوند. سر و ته ریش کوتاه و کم پشتش سفید سفید بود...آدم برش‌داری به نظر می‌رسید توی صورتش شوخ طبعی و جدیّت یک‌جا جمع شده بود...»
    ب) توصیف باطنی: این از اونطور توصیف هاست که بازتاب درون مایه اصلی داستان هم هست، نگاه خواننده رو عمیق می‌کنه و اون رو به ژرفای ادراک حقیقی می‌بره. یه سری ژست های حرکتی هم هست که معمولاً هر شخصیت توی خودش داره و این کمی به شخصیت پردازی هم مرتبط میشه. مثل: افسردگی، سرگردانی، بلاتکلیفی با تعبیرهایی مثل: سرخم کردن، درهم شکستن، منقبض شدن عضلات و...
    نکته: دقت کنین، توی توصیف حالت، سعی کنین که از کلمات استفاده نکنین و جای کلمات، توصیف کنین؛ مثلاً درمورد ترسیدن، خشمگین شدن، استرس، ناراحتی سعی کنین توصیفش کنین. چون اینطوری هم زیبا تره و هم اینکه خواننده بهتر اینو درک میکنه، به عنوان مثال به دو جمله ی پایین دقت کنین:
    -‌ از دیدن او شوکه شد.
    - به ناگاه دچار حالتی عجیب شد، حس کرد قلبش از گوشه ی سـینه اش کنده و در میان اجزای بدنش گم و گور شد. چشم‌های در حدقه گرد شده اش را به صورت او دوخت. آیا درست می‌دید؟

    مسلماً جمله ی دوم حالتی بهتر از شوکه شدن رو به خواننده منتقل خواهد کرد.
    توصیف مکان:
    نویسنده در آغاز رمـانش، به واقعیت مکانی که تمام ماجراها و اتفاقات داستان به اونجا ختم میشه، اشاره میکنه. مکان بر خلاف زمان در طول داستان ثابته و با نشانه‌های مادی شناخته میشه. مکان با خصوصیاتی مثل نوع، حالت، فضا، کاربرد، منحصر به فرد بودن، ارتباط با شخصیت، ریزه‌پردازی میشه. اگه نویسنده از حالت و اثرات نهفته توی مکان استفاده کنه، صحنه واقع‌گرایی بیشتری داره. مثال:
    «از دهی می‌گذشتند یا دهستانی. خانه‌ها پخش شده بودند و دو طرف رود؛ توسری خورده و انگار بخشی از شیب خاک رسی تپه‌ای که بچه‌ها نشسته بودند بالاش و دست تکان می‌دادند برای قطاری که می‌گذشت و او دید که از شهری می‌گذرند؛ یعنی نه از خود آن که از نزدیکی‌اش و با فاصله‌ای که نتوان کوچه‌ها و خیابان‌ها را از هم تشخیص داد؛ اراک بود یا بروجرد؟ شاید هم دورود؟»
    توصیف زمان:
    نویسنده با توصیف دقیق زمان داستان، توی انتقال این عنصر به حوزه احساس، ادراک، فهم و تخیل مخاطب‌هاش پا می‌گذاره. جاذبه های زمان وقوع داستان چه در طول سال، فصل، ماه و حتی لحظه هایی از روز، نباید از دید نویسنده مخفی بمونه؛ چون «تغییر صحنه‌ها با تغییر زمان و مکان صورت می‌گیره. زمان نمودار دگرگونی و حرکت گذشته، حال و آینده توی بافت داستانه. شخصیت داستان هدفی رو توی آینده تعقیب می‌کنه. برای برآورده شدن اون توی زمان حال تلاش می‌کنه و بعد از تموم شدن داستان، زمان رو پشت سر گذاشته و گذشته.»
    توصیف ظاهر:
    این توصیف شامل چهره و پوشش ظاهری می شه و ارتباط زیادی با شخصیت پردازی داره. در این قسمت توجه داشته باشید که توصفات رو یکجا نیارید و سعی کنید مثلا تو یک پست رنگ مو چند پست بعد رنگ چشم و... رو بیان کنید. بهره بردن از آرایه های ادبی و تکرار توصیفات هم می تونه باعث موندگاریش در ذهن خواننده بشه. توصیه می کنم از توصیفات کلیشه ای پرهیز‌ کنید و از توصیف ظاهر شخصیت های فرعی هم نگذرید.
    هر چقدر توصیفات بیشتر و قابل لمس تر باشه، ذهن خواننده بیشتر با رمان درگیر و برای خوندن ادامه رمان ترغیب می شه؛ پس به هیچ وجه قید توصیفات رو نزنید!

    تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.

    @Mah dokht
    @الهه.م
    @*ماه دلم
    @*سیما*
    @Mr.Ebham
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    *SiMa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/04/17
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    23,337
    امتیاز
    948
    #فضا_سازی

    فضاسازی به تعیین لحن داستان کمک می کنه و اغلب از موضوع داستان پشتیبانی می کنه. فضاسازی اغلب می تونه به عنوان یک شخصیت توی مفهوم داستان شما نیز عمل کنه؛ بنابراین فضاسازی توی نوشتن یک داستان برجسته، اهمیت ویژه داره.
    فضاسازی چیست؟
    فضاسازی داستان چیزی فراتر از مکان وقوع داستانه. فضاسازی شامل عواملی مثل پیشینه تاریخی، فرهنگ، محیط اقتصادی - اجتماعی و جو میشه. فضاسازی به عواملی مثل زبان شخصیت، سبک نوشتن، نوع داستان و محیط کلی تأثیر می ذاره. همه این عناصر باید مطابق با طرح و پیرنگ داستان، شخصیت ها و موضوع داستان شما عمل کنن.
    فضاسازی داستان بخش جدایی ناپذیر داستانه؛ بنابراین توجه داشته باشین که انتخاب فضاسازی به بهترین شکل ممکن اون چیزی که می خواید رو به خواننده منتقل کنه.
    حالا سوالی که پیش میاد اینه که فضاسازی توی داستان چه نقشی داره؟
    1)‌ فضا سازی به تعیین پارامترهای داستان کمک می کنه.
    وقتی یه فضا رو برای داستان انتخاب می‌کنین در واقع داستان خودتون رو محدود کردین و این نکته مثبتی می‌تونه باشه؛ چون به شما این امکان رو می ده تا روی بهترین گزینه ها تمرکز کنید.
    2) فضاسازی به وحدت عناصر داستان کمک می‌کنه.
    فضاسازی نقش زیادی توی وحدت یک داستان داره و بخش بزرگ اون در سطح ناخودآگاه اتفاق میوفته؛ اما یک تکنیک وجود داره که میشه با استفاده آگاهانه از اون بخش های متحرک داستان، خودتون رو به یه کل منسجم پیوند بدین‌ و به یک عنصرخاص مکرر ارجاع کنید؛ به عنوان مثال، اگه داستان توی شهری در کنار یک رودخونه خروشان فضاسازی شده باشه و موضوع به ماهیت ناخوشایند گذر زمان اشاره داره، می شه از اون رودخونه به عنوان یک عنصر اصلی استفاده کرد. در اوایل داستان یک یا دو بند به توصیف رودخونه با جزئیات حسی خاص پرداخته بشه تا خواننده درک کنه که رودخونه چقدر سریع، طویل و خروشان در جریانه. بعد از رودخونه به عنوان نمادی وحدت بخش دوباره و دوباره استفاده بشه؛ مثلاً در مورد رودخونه توی روزنامه ای که شخصیت داستان می خونه مقاله ای منتشر شده باشه. شخصیت دیگه‌ای از مرگ برادرش توی اون رودخانه بگه یا دو شخصیت اونجا ملاقات کنن. به این ترتیب اون رو به ستون اصلی داستان تبدیل کنید که سایر عناصر رو با هم پیوند می ده.
    3) فضاسازی به بیان تمِ داستان کمک می کنه.
    فراتر از ارائه یک چارچوب سازگار و پیوند دادن عناصر داستان، فضاسازی می تونه به بیان تِم و موضوع داستان هم کمک کنه؛ به عنوان مثال توی داستانی هنگامی که جهت وزش باد تغییر می کنه و آسمان صاف می شه، این می تونه نشونی از امید توی شخصیت ها باشه.
    4) فضاسازی می تونه به تعریف شخصیت داستان شما کمک کنه.
    اگه شخصیت داستانتون رو به عنوان محصولی از محیط خود نشون بدین، هرکاری که برای توسعه و رشد فضای داستان انجام بدین، به شخصیت داستان شما هم منعکس می شه. این یه روش عالی برای انتقال جنبه های مهم شخصیت داستان به خواننده‌ست؛ در مقابل، می تونید شخصیتتون رو توی محیطی کاملاً خلاف ماهیتش قرار بدین.
    5) فضاسازی می تونه طرح داستان رو پیش ببره.
    تغییر توی فضای داستان می تونه شخصیت های شما رو مجبور به کُنش کنه و طرح داستان رو پیش ببره. همچنین، چنین تغییراتی سطح تَنش رو هم افزایش می ده.
    مثلاً سدی می شکنه؛ سیل شهری رو در بر می گیره. یک کارخانه ورشکست میشه و مردم شغل خودشون رو از دست می دن. خانواده ای خونه رؤیاییشون رو سرانجام می سازه که فرزنداشون با خیال راحت بتونن بازی کنن؛ ولی دولت یک زندان در کنار اونا می سازه.
    فضا رو تغییر بدید، طرح داستانتون رو پیش ببرین و لزوماً این تغییر نباید ملموس باشه؛ می تونه تغییر توی چشم انداز باشه.
    به عنوان مثال، زنی از همسرش راضیه. شوهر هرگز شکایت نمی کنه که زنش روزهاش رو با دوستاش توی کافی شاپ ها می گذرونه. اون در مورد پخت و پز و کارهای خونه‌ش ایراد نمی گیره. بعد زن موی بلوند و بلندی رو از جوراب همسرش هنگام شستن لباس هاش بیرون می کشه و دیدگاهش تغییر می کنه.
    6) تحقیق درمورد فضا سازی میتونه منجر به ایده های جدید بشه.
    توی بیشتر موارد، حداقل باید کمی تحقیق کنید تا فضاسازی داستانتون رو بتونین تعیین کنین. انجام این کار معمولاً احتمالات و رویدادهای داستانی جدیدی که قبلاً در نظر نگرفتین رو ایجاد می کنه.

    با تشکر از عزیزانی که در جمع آوری و جمع بندی مطالب کمک کردن.
    @M
    ah dokht
    @الهه.م
    @*ماه دلم
    @FATEMEH_R
    @Mr.Ebham
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا