متون ادبی کهن تصنیف‌های عارف قزوینی

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
بسمه تعالی

در این تاپیک اشعار تصنیف عارف قزوینی قرار می‌گیره.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی

    الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

    افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی

    الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

    گر گویم سروش، نبود سرو خرامان

    این قسم شتابان، چون کبک خرامان

    ور گویم گل، پیش تو گل همچو گیاهی

    الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

    این نیست مگر آینۀ لطف الهی

    الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

    صد بار گدائیش به از منصب شاهی

    الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    نمی دانم چه در پیمانه کردی (جانم)

    تو لیلی وش مرا دیوانه کردی

    (جانم، دیوانه کردی، جانم، دیوانه کردی، خدا، دیوانه کردی)

    چه شد اندر دل من جا گرفتی (جانم)

    مکان در خانۀ ویرانه کردی

    (جانم، ویرانه کردی، جانم، ویرانه کردی، خدا، خدا، ویرانه کردی)

    ای تو تمنای من، یار زیبای من، توئی لیلای من

    مرا مجنون صفت دیوانه کردی

    (جانم، دیوانه کردی، جانم، دیوانه کردی، خدا، دلم، دیوانه کردی)

    زدی از هر طرف آتش چو شمعم

    مرا بیچاره چون پروانه کردی

    پریشان روز عالم شد از آن روز

    که بر زلف پریشان شانه کردی

    ای یار سنگین دلم

    لعبت خوشگلم

    سراپا در دلم

    به فقیران نظر شاهانه کردی...الخ

    شدی تا آشنای من از آن روز

    مرا از خویش و از بیگانه کردی

    چه گفتت زاهدا پیر خرابات

    که ترک سبحۀ صد دانه کردی

    ای تو تمنای من

    یار زیبای من

    توئی لیلای من

    مرا مجنون صفت دیوانه کردی... الخ

    به رندی شهره شد نام تو عارف

    که ترک دین و دل رندانه کردی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    نکنم اگر چاره دل هر جائی را

    نتوانم و تن ندهم رسوائی را

    نرود مرا از سر سودایت بیرون

    اگرش بکوبی تو سر سودائی را

    همه شب من اختر شمرم، کی گردد صبح

    مه من چه دانی، تو غم تنهائی را

    چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند

    نبود جز این فایده ای بینائی را

    چه قیامت است این که تو در قامت داری

    بنگر به دنبالت عجب غوغائی را

    به چمن بکن جلوه که تا سرو آموزد

    ز قد تو ای سرو روان رعنائی را

    نه چو وامقی همچون من گیتی دیده است

    نه نشان دهد چرخ چو تو عذرائی را

    همه جا غم عشق تو رفت و باز آمد

    چو ندید خوش تر ز دلم مأوایی را

    تو جهان پر از شهد سخن کردی عارف

    ز تو طوطی آموخته شکر خائی را
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای امان از فراقت، امان

    مردم از اشتیاقت، امان

    از که گیرم سراغت، امان (امان امان امان امان)

    مژده ای دل که جانان آمد

    یوسف از چه به کنعان آمد

    دور مشروطه خواهان آمد (امان امان امان امان)

    عارف و عامی سر می نشستند

    عهد محکم به ساقی بستند

    پای خم توبه را بشکستند (امان امان امان امان)

    چشم لیلی چو بر مجنون شد

    دل ز دیدار او پر خون شد

    خون شد از راه دل بیرون شد (امان امان امان امان)

    شکرلله که هجران طی شد

    دیده از روی او روشن شد

    موسم عشرت و شادی شد (امان امان امان امان)

    شکرلله که آزادی شد

    مملکت رو به آبادی شد

    موسم عشرت و شادی شد (امان امان امان امان)
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ع جمع همه عشاق به هر انجمنی

    به سر زلف پریشان تو دلهای پریش

    همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی

    ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟

    تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟

    سیم اندام ولی سنگ دلی

    سست پیمانی و پیمان شکنی

    اگر درد من به درمان رسد چه میشه؟

    شب هجر اگر به پایان رسد چه میشه؟

    اگر بار دل به منزل رسد چه گردد؟

    سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟َ

    سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟َ

    گر عارف «نظام السلطان» شود چه میشه؟

    ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم

    ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید

    افتخار دل و جان می آید

    یار بی پرده عیان می آید

    ***

    تو اگر عشـ*ـوه بر خسروپرویز کنی

    همچو فرهاد رود در عقب کوه کنی

    متفرق نشود مجمع دلهای پریش

    تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی

    ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟

    تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟

    سیم اندام ولی سنگ دلی

    سست پیمانی و پیمان شکنی (سست پیمانی و پیمان شکنی)

    به چشمت که دیده از صورتت نگیرم

    اگر می کشی و گر می زنی به تیرم

    تو سلطان حسن و من کمترین فقیرم

    گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟

    گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟

    ز غمت خون می گریم

    بنگر چون می گریم

    ز مژه دل می ریزد

    ز جگر خون می آید

    به سر کشتۀ جان می آید

    خون صد سلسله جان می ریزد
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    1دل هـ*ـوس سبزه و صحرا ندارد (ندارد)

    میل به گلگشت و تماشا ندارد (ندارد)

    دل سر همراهی با ما ندارد (ندارد)

    خون شود این دل که شکیبا ندارد (ندارد)

    ای دل غافل، نقش تو باطل،

    خون شوی ای دل، خون شوی ای دل

    دلی دیوانه داریم، ز خود بیگانه داریم

    ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا) نداریم

    چه ظلم ها که از گردش آسمان ندیدیم

    به غیر مشت دزد همره کاروان ندیدیم

    در این رمه به جز گرگ دگر شبان ندیدیم

    به پای گل به جز زحمت باغبان ندیدیم

    به کوی یار جز حاجب پاسبان ندیدیم

    حب وطن در دل بدفطرتان نیست

    خانه ز همسایۀ بد در امان نیست

    رم کن از آن دام که آن دانه دارد

    خانه ز همسایۀ بد در امان نیست

    ای دل غافل...الخ

    دلی دیوانه کردی...الخ

    چه ظلم ها...الخ

    یوسف مشروطه ز چه بر کشیدیم

    آه که چون گرگ خود او را دریدیم

    پیرهنی در بر یعقوب دیدیم

    هیچ ز اخوان کسی حاشا ندارد

    ایضاً

    چند ز پلتیک اجانب به خوابید

    تا به کی از دست عدو در عذابید

    دست برآرید که مالک رقابید

    مرد به جز مرگ تمنا ندارد

    ایضاً

    همتی ای خلق گر ایران پرستید

    از چه در این مرحله ایمن نشستید

    منتظر روزی ازین بد ترستید؟

    صبر ازین بیش دگر جا ندارد

    ایضاً

    گر نبری رنج، توانگر نگردی

    این ره عشق است دلا برنگردی

    شمع صفت سوز که تا کشته گردی

    عارف بی دل سر پروا ندارد

    ایضاً
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    تو ای تاج، تاج سر خسروانی

    شد از چشم مـسـ*ـت تو بی پا جهانی

    تو از حالت مستمندان چه پرسی؟

    تو حال دل دردمندان چه دانی؟

    خدا را نگاهی به ما کن

    نگاهی برای خدا کن

    به عارف خودی آشنا کن

    دو صد درد من

    از نگاهی دوا کن

    حبیبم طبیبم عزیزم، توئی درمان دردم، زکویت برنگردم

    به هجرت در نبردم به قربان تو گردم

    ***

    ز مژگان دو صد سـ*ـینه آماج داری

    دل سنگ در سینۀ عاج داری

    سر فتنه و عزم تاراج داری

    ندانم چه بر سر تو ای تاج داری

    به کوی تو غوغای عام است

    چه دانی که عارف کدام است؟

    می ات در صراحی مدام است

    نظر جز به روی تو بر من حرام است

    تو شاهی

    تو ماهی

    الهی گواهی

    تو یکتا در جهانی، تو چون روح و روانی

    ز سر تا پا تو جانی، خدای عاشقانی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    نه قدرت که با وی نشینم

    نه طاقت که جز وی ببینم

    شده است آفت عقل و دینم

    ای دلارا، سروبالا

    کار عاشقم چه بالا گرفته

    بر سر من جنون جا گرفته

    جای عقل عشق یک جا گرفته

    جای عقل عشق یک جا گرفته

    آفت تن، فتنۀ جان

    رهزن دین، دزد ایمان

    ترک چشمت نی ز پنهان

    آشکار، آشکار (آشکار) ای نگارا

    خانۀ دل به یغما گرفته

    خانۀ دل به یغما گرفته

    سوزم از سوز دل ریش

    خندم از بخت بد خویش

    گریم از دست بداندیش

    خواهمش بینم کم و بیش

    گریه راه تماشا گرفته

    گریه راه تماشا گرفته

    ***

    ***

    به صبح رخ همچون شب تار

    ز مو ریختی مشک تاتار

    درازی و تاریکی ای یار

    ای پری روی عنبرین موی

    زلف از شام یلدا گرفته

    کارم آشفتگی ها گرفته

    عشقت اندر سراپا گرفته

    عشقت اندر سراپا گرفته

    چشم مستت همچو چنگیز

    ترک خونخوار است و خونریز

    گشته با خلقی دلاویز، زینهار، زینهار، (زینهار) ای نگارا

    آتش فتنه، بالا گرفته

    آتش فتنه، بالا گرفته

    بر دل ریشم مزن نیش

    ز آه مظلومان بیندیش

    کن حذر از آه درویش

    گوئیت دل ای جفاکیش

    سختی از سنگ خارا گرفته

    سختی از سنگ خارا گرفته

    ***

    ***

    ز عشق تو ای شوخ شنگول

    شد عقلم چو سلطان معزول

    چه خوش خورد از اجنبی گول

    یار مقبول، عقل معزول

    قدرت عشق عجب پا گرفته

    دشت و کهسار و صحرا گرفته

    همچو مشروطه دنیا گرفته

    همچو مشروطه دنیا گرفته

    آفت تن، فتنۀ جان

    رهزن دین، دزد ایمان

    ترک چشمت نی ز پنهان

    آشکار، آشاکار (آشکار) ای نگارا

    خانۀ دل به یغما گرفته

    خانۀ دل به یغما گرفته

    سوزم از سوز دل ریش

    خندم از بخت بد خویش

    گریم از دست بداندیش

    خواهمش بینم کم و بیش

    گریه راه تماشا گرفته

    گریه راه تماشا گرفته

    ***

    ***

    تو سلطان قدرت نمائی

    مکن جان من، با گدائی

    چو عارف تو زورآزمایی

    شوخ و مهوش ای پری وش

    کو به کوی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود (حبیبم)

    جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود (برود)

    گر رود «شوستر» از ایران رود ایران بر باد (حبیبم)

    ای جوانان مگذارید که ایران برود (برود)

    بجسم مرده جانی، تو جان یک جهانی

    تو گنج شایگانی، تو عمر جاودانی

    خدا کند بمانی، خدا کند بمانی!

    *****

    *****

    شد مسلمانی ما، بین وزیران تقسیم

    هرکه تقسیمی خود کرد به دشمن تقدیم

    حزبی اندر طلبت بر سر این رأی مقیم

    کافریم ار بگذاریم که ایمان برود

    به جسم مرده جانی...الخ

    مشت دزدی شده امروز در این ملک وزیر

    تو در این مملکت امروز خبیری و بصیر

    دست بر دامنت آویخته یک مشت فقیر

    تو اگر رفتی از این مملکت عنوان برود

    به جسم مرده جانی...الخ

    شد لبالب دگر از حوصله پیمانۀ ما

    دزد خواهد به زمختی ببرد خانۀ ما

    ننگ تاریخی عالم شود افسانۀ ما

    بگذاریم اگر «شوستر» از ایران برود

    به جسم مرده جانی...الخ

    سگ چوپان شده با گرگ چو لیلی و مجنون

    پاسبان گله امروز شبانی است جبون

    شد به دست خودی این کعبۀ دل کن فیکون

    یار مگذار کز این خانۀ ویران برود

    به جسم مرده جانی...الخ

    تو مرو گر برود جان و تن و هستی ما

    کور شد دیدۀ بدخواه ز همدستی ما

    در فراقت به خماری بکشد مـسـ*ـتی ما

    نالۀ عارف از این درد به کیوان برود

    به جسم مرده جانی...الخ
     
    بالا