خشایارشاه بزرگ

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 379
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
خشایارشاه که در 36 سالگی به شاهنشاهی رسیدو همسر وی هماچهر نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بودو مادر هماچهر خواهر داریوش بوددست به اقداماتی زد: خشایارشاه در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای" فرداد" که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت. خشایارشاه برای دیدار از کشورهای شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. واقعیت آن است که خشایارشاه که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشاه در بازدید از کشورهای آسیای کمتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند،داریوش اول در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن نیروی ایران در ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و وزندگی را بدرود گفت .بعد از او خشایارشاه در صدد بر آمد که اقدام پدر را به نتیجه برساند و به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند آنهارا به سوی آذربایجان بفرستند تااینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشاه بعد از وصول به لیدی خود در راس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت در آمد.

در480 قبل از میلاد،سپاه بسیار عظیم (خشایار شاه) از سارد حرکت کرده و پس از عبور از شهرهای (هلسپونت،تراس و مقدونیه) به حوالی (تسالی) رسید.نیروی دریایی ایران نیز علاوه بر جابجا کردن تجهیزات و سربازان ایرانی،در کنار آنها نیز حرکت می کرد.

خشایارشاه بعد از وصول به لیدی خود در راس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت در آمد

در آن زمان یونان از چند دستگی رنج می برد.این چند دستگی اگرچه به زیان آنها بود اما برای مهاجمان (ایران) نیز توفیقی به همراه نداشت. اکنون که یونان در برابر خشایار شاه در خطر بود،یونانیان موقتا دشمنی را کنار گذاشته و سعی بر ممانعت از ورود ایرانیان به یونان مرکزی گرفتند.سپاه ده هزار نفری یونان (به گفته مورخان غربی300 نفر) در تنگه ترموپیل موضع گرفته و سعی کردند مانع ورود ایرانیان به خاک اصلی یونان شوند اما برتری مطلق نیروهای ایرانی سبب شکست (لئونیداس)،شاه اسپارتا شد.آتنی ها به دلیل آنکه در ترموپیل امید موفقیت داشتند تا قبل از شکست لئونیداس آتن را تخلیه نکرده بودند ولی بلافاصله بعد از شنیدن خبر مرگ شاه اسپارتا آتن به کلی تخلیه شد و در نهایت آتن بدون خونریزی به دست ایران افتاد.

ورود سپاه عظیم ایران به خاک یونان سبب شد تا (آتن) پایتخت یونان بلادفاع در برابر خشایار شاه قرار گیرد و در نتیجه آتنی ها شهر خود را ترک گفته و به اطراف عقب نشستند.آنگونه که مورخان غربی و یونانی ذکر می کنند،ایرانیها،آتن را ویران می کنند.اما نبرد هنوز تمام نشده بود.یونانیان در دریا با استفاده از نبوغ فرمانده یونانی،در تنگه ای میان ساحل و جزیره (سالامین) به نبرد با نیروهای ایران پرداختند.تنگی جا سبب شد ایران نتواند از برتری عددی خود استفاده کند و در نتیجه سالامین (یا سالاماس) محلی برای صدمه جدی ایران شد.
خشایار شاه -هخامنشیان

خشایار شاه که در آن زمان بزرگترین و عظیمترین امپراتوری و جهان و تاریخ را در اختیار داشت،حاضر نبود برای فتح یونان بیش از این زمان صرف کند.از طرفی نیز اخباری که به او می رسید،حکایت از اوضاع درهم ریخته یونان داشت.آتن تسخیر شده بود اما شهرهای (تراس،مقدونیه،اسپارت،تسالی،تب،پلوپنزی و چند شهر دیگر) کاملا مطیع نشده بودند و برای خشایارشاه مقدور نبود که به خاطر این چند شهر کوچک یونانی،کرانه های شرقی،جنوبی و مرکزی کشور و امپراتوریش را چند سال بدون نظارت رها کند.

خروج خشایارشاه از منطقه باعث شد تا مردم یونانیان قوت قلب بیابند.در بهار 479 قبل از میلاد،سربازان پلوپنزی و اسپارتی به کمک آتنی ها آمدند و در دشت (پلاته) نیرویی را جمع کردند .

سپاه 100 هزار نفری متحد شده یونان با اسپارتا در دشت پلاته به نیروهای ایران به فرماندهی سردار ایرانی (مرادنیوس) حمله ور شدند و علی رغم تحمل ضربات سنگین از کمانداران ایرانی در نهایت به دلیل برتری تجهیزات قلب سپاه ایران را درهم شکستند و سپاه ایران در این نبرد سهمگین مجبور به عقب نشینی شد. در این زمان شاه ایران پیشنهاد صلح داد ولی آنها در جواب شاه ایران گفتند:(تا زمانی که خورشید در مدار آسمان خود باقیست ما با خشایار شاه صلح نخواهیم کرد.) لشکر اسپارتا از این پیشرفت مغرور شد و از لاک خود بیرون آمد و چون در کنار چشمه ای مسقر شده بودند و از نظر تامین آب آشامیدنی خیالشان راحت بود.ثانیا این اردو درست در سر راه خطوط پشتیبانی ایرانیان بود.

پس از این اتفاق (مردانیوس)،سردار ایرانی تصمیم گرفت با یک جنگ قطعی کار را تمام کند،البته شاید دلیل این تصمیم، نداشتن غذای کافی برای سربازان بود.نقشه او این بود که با سواران کماندار خود به اسپارتها حمله کند و آنها را به دست پا بیندازد،او تا حدودی نیز در این کار موفق بود و تیراندازان با تیرهای خود توانستند به شیوه حمله و گریز سربازان اسپارتی را از پای درآورند لشکر اسپارتها که اوضاع را به نفع ایرانیان می دید شبانه عقب نشینی کرد البته این عقب نشینی به خوشی صورت نگرفت.صبح روز بعد که جنگ اجتناب ناپذیر بود ،سپاهیان ایران به فرماندهی مردانیوس در برابر سپاه اسپارتا که به سه دسته تقسیم شده بودند صف آرایی کردند.مردانیوس که شب گذشته ضربات شدیدی را بر پیکر لشکر اسپارتا زده بود،پیروزی را قطعی می دانست.مردانیوس ابتدا با کمانداران به اسپارتها حمله کرد، اسپارتها که می دانستن توان مقابله با باران تیرهای کمانداران را ندارند با سپرهای خود از خود دفاع کردند وتیرباران دشمن را تحمل کردند تا زمانی که کمانداران ایرانی عقب نشستند،پس از آن سردار ایرانی به سربازان دستور حمله داد.سربازان اسپارتی نیز با حمله وارد معرکه شدند. اینجا بود که سربازان یونانی تازه نفس به کمک سربازان اسپارتا آمدند.

در480 قبل از میلاد،سپاه بسیار عظیم (خشایار شاه) از سارد حرکت کرده و پس از عبور از شهرهای (هلسپونت،تراس و مقدونیه) به حوالی (تسالی) رسید.نیروی دریایی ایران نیز علاوه بر جابجا کردن تجهیزات و سربازان ایرانی،در کنار آنها نیز حرکت می کرد

در این نبرد سربازان ایرانی نیز شجاعت فوق العاده ای از خود نشان دادند ولی تسلیحات و تیر کمانداران آنها کافی نبود و تمام کوشش آنها بی فایده ماند و عاقبت سردار رشید ایرانی (مردانیوس) که سپاه جاوید را فرماندهی می کرد، کشته شد ،بسیاری از سربازان او نیز که در اطرافش بودند کشته شدند،سربازانی که برای بردن جسد مردانیوس جلو آمدند نیز به دست اسپارتها کشته شدند .سپاه ایران از هم پاشید و سربازان پارسی با پریشانی به اردوی خود بازگشتند.

کشتاری که در این جنگ واقع شد بسیار فوق العاده بود به طوری که باقی مانده لشکر ایران دیگر مقاومتی نکرد.

خشایار شاه در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی خواست به این کشور حمله کند . اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایرانیان میدانست و خشایار شاه را به انتقام فرا می خواند . یونانین مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایار شاه درخواست می کردند که به یونان یورش برد .
خشایار شاه



حمله به یونان

سرانجام خشایار شاه به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد . وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاهی را که در تاریخ به سپاه بزرگ معروف است عرب ها، هندی ها ، پارس ها ، مادها ، سکاها، فنیقی ها،مصریها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکر کشی حضور داشتند .

البته لازم به ذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکر کشی راه مبالغه در پیش گرفته اند اما بنا به نوشته ی سایر مورخان تعداد سپاه خشایار شاه یک میلیون نفر بوده که همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان ودر این ارتش خدمت مینمودند . ارتش وی بسیار نیرومند بود.

نبرد ترموپیل و ت صرف آتن

به ابتکار خشایار شاه پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از رو ی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود . در ابتدا خشایار شاه با پادشاه کارتاژ صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند.

علاوه بر این تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایار شاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی های ایران خسارت وارد کرد . سرانجام در دریای آرتمزیوم بین کشتی های دو سپاه جنگ در گرفت و یونانیان شکست خوردند . نبرد دیگر در تنگه ترموپیل در گرفت که علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی ها و اسپارتی ها که برای نخستین بار با هم متحد شده بودند مواجه شد . سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت . یونانیان با آگاهی از این خــ ـیانـت گریختند و فقط لئونیداس حاکم اسپارت به همراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند همگی کشته شدند . سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف در آورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایار شاه به سربازانش سالم ماند.

خشایار شاه در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی خواست به این کشور حمله کند . اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایرانیان میدانست و خشایار شاه را به انتقام فرا می خواند . یونانین مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایار شاه درخواست می کردند که به یونان یورش برد

جنگ سالامیس

پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکیلس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان می گفتند که باید در تنگه کورینت مقاومت کرد . تمیستوکیلس که دید نمی تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند . خشایار شاه پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد.
خشایار شاه

یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند که و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکیلس می خواست.

نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد . و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت . در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد . یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند و در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست !

در همین زمان خشایار شاه اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بماند و شاه به ایران بازگردد . شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.

حمله یونان به مستملکات ایران

پس از عقب نشینی ایرانیان ، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف درآوردند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش بـرده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف در آوردند .

کشته شدن خشایارشا

خشایارشا پس از 20 سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شدهبودند، در خوابگاه خویش کشته شد. سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا داریوش را کشت. چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت داشت. او بطور موقت، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند و خودش از طریق پسران خویش قصد داشت به هنگام فرصت وی را نیز از میان بردارد، اما اردشیر از این توطئه آگاهی یافت و در دفع او پیشدستی کرد. در طی یک زد و خورد داخلی که در چهار دیوار حرمخانه در گرفت، اردشیر، اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه شد
 
  • پیشنهادات
  • parmida.d

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/02
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    412
    امتیاز
    186
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران - خرم اباد
    خَشایارشای یکم (به پارسی باستان:
    30px-OldPersian-XA.svg.png
    22px-OldPersian-SHA.svg.png
    24px-OldPersian-YA.svg.png
    27px-OldPersian-A.svg.png
    20px-OldPersian-RA.svg.png
    22px-OldPersian-SHA.svg.png
    27px-OldPersian-A.svg.png
    )، یا خَشایارشای بزرگ،فرنامیده به شاه شاهان پسر داریوش بزرگ وآتوسا دختر کوروش بزرگ، چهارمین پادشاه هخامنشی در سال‌های (۴۸۵ تا ۴۶۵ پیش از میلاد) است.

    داریوش بزرگ پسران بسیاری داشت که بزرگ‌ترین آنها آرتابرزن بود، ولی داریوش خشایارشا را که بزرگ‌ترین فرزند آتوسا دختر کوروش بود به جانشینی برگزید. خشایارشا در سال ۴۸۶ پیش از میلاد در سی و چهار سالگی پس از مرگ پدر به پادشاهی رسید.خشایارشاه بر کشوری فرمان می‌راند که بزرگترین شاهنشاهی تاریخ جهان از نگر درصد مردمانی که در آن می‌زیسته‌اند است. ۴۴ درصد مردمان جهان در این گستره زندگی می‌کرده‌اند.

    نام خشایارشا از دو بخش «خشای» به معنای «فرمان‌روا» و «آرشا» به‌معنای «قهرمان‌مرد» پدید آمده‌است. معنای این نام می‌تواند «کسی که در میان شاهان پهلوان است» یا فرمانروای قهرمانان باشد.


    خشایارشا در عهد عتیق
    عهد عتیق از اشونسک‌های (کتاب‌های مقدس) یهودیان است. کتاب استر پنجمین بخش از تخش یا همان عهد عتیق است. نسک استر به شه‌بانو شدن دختری یهودی به نام استر می‌پردازد. همانااستر همسر یهودی اخشورش، پادشاه پارس است و بسیاری اخشورش را همان خشایارشا می‌دانند. استر جایگزین شه‌بانوی وَشتی شده‌است تا یهودیان در ایران را از برنامه‌های هامان بدنهاد برهاند.هامان وزیر اخشورش فرمان کشتار یهودیان را داده است و این شه‌بانو می‌کوشد تا از کشتار یهودیان پیش‌گیری کند. تلاش او با شکستن فرمان کشتار یهودیان به بار می‌نشیند. هم‌چنین هامان به دار آویخته می‌شود (هر ساله جشن پوریم به یادآوری این رهایی برگزار می‌شود)



    دیدگاه‌های نادرستی اشونسک استر
    بسیاری از پژوهندگان داستان استر را یک داستان افسانه‌آمیز که از افسانه‌های آشوری برگرفته شده است، می‌دانند.این داستان تنها در بن‌مایه‌های یهودی آمده است و نشانی از آن در گفته تاریخ‌نگاران یونانی و نشانه‌های به جا مانده از هخامنشیان نیست. هم‌چنین برخی از گاه‌نگاران یونانی پامی فشرند که خشایارشا تنها یک شه‌بانو به نام آمستریس داشته است. آمستریس به سال پیری رسیده است و از این رو جایگزینی شه‌بانو در زمان خشایارشا رخ نداده‌است. افزون بر این، نام همسر خشایارشا به گواه هرودوت، آمستریس دختر اتانس بوده ولی هیچ نشانی از وشتی یا استر در تاریخ هرودوت نیست. هم‌چنین، در نسک استر اخشورش (خشایارشا) بر بیش از ۱۲۷۷ استان از هند تا حبشه فرمان می‌راند و باژ بر زمین و کرانهٔ دریا می‌نهد؛ ولیک هیچ سخنی از یورش ناکام به یونان و گسترش پارسه نشده‌است. پافشاری نویسنده نسک استر بر ۱۲۷ استان شاهنشاهی ایرانبا راستینگی تاریخی بیست شهربانی ناسازگار است. هم‌چنین، بیش‌تر نام‌هایی که در این نسک آمده، نام‌های سامی و عبری و نه نام‌های ایرانی‌اند. این ناسازگاری‌ها گویا از روی ناآگاهی نویسنده از تاریخ ایران بوده‌است. به گفته مک‌کولوگ شاید اندکی راستی در پشت داستان استر باشد ولی نسک در دیسهٔ کنونی‌اش دارای کژی‌ها و دوگانگی‌هایی است. از این روی باید نسک را افسانه‌ای تاریخی و نه گزارشی تاریخی برشمرد. مهم‌ترین دلیلی که پژوهش‌گران بر بی‌پشتوانگی گزارش اشونسک استر دربارهٔ همسری خشایارشا به آن دست می‌یازند، این گفتهٔ هرودوت (۷٫۶۱) است که شه‌بانو خشایارشا آمستریس بود نه وَشتیِ اشونسک استر (استر، ۹:۱۱). آمستریس زنی بی‌اندازه نیرومند و کینه‌توز و با نفوذ بود. داستان واکنشش به دل باختن خشایارشا به دختری دیگر این کینه‌جویش را به خوبی نشان می‌دهد. دل‌باختگی خشایارشا در زمان بودن او در سارد هنگام لشکرکشی به یونان روی داد. خشایارشا نخست دل دادهٔ زن برادر خود ماسیست شد (نیاز به منبع دارد)؛ ولیک چون از او پاسخ نه شنید با دختر او آرتائونته نرد دل باخت (نیاز به منبع دارد). پادشاه به این زن جامه‌ای را بخشید که آمستریس بافته بود. آمستریس از این دلباختگی آگاه و سخت خشمگین شد. آیین باستانی بایسته می‌کرد که شهریار هر درخواستی را که در یک مهمانی پادشاهی از او می‌شد برآورده می‌کرد؛ از این رو آمستریس تا بزم زادروز شاه دست نگه داشت تا کینه‌اش را در این مهمانی بتوزد. آمستریس نیز درخواست کشتن مادر آرتائونته را کرد. خشایارشا نیز ناگزیر به خواستهٔ همسرش گردن نهاد. آمستریس دستور داد تا مادر آرتائونته را تکه‌تکه کنند

    دیدگاه‌های درستی اشونسک استر
    با این همه، برخی از پژوهندگان هماهنگی‌هایی را میان اشونسک استر و گزارش‌های تاریخی می‌یابند. از این میان استافورد رایت و ویلیام شِی می‌گویند که با پذیرفتن برخی ویرایش‌ها می‌توان وَشتی را با آمستریس یکی دانست.[۱۷][۱۸][۱۹] شِی می‌کوشد تا نشان دهد که هماهنگی‌هایی میان اشونسک و گزارش‌های تاریخی هست و آن را با رد دیدگاه‌های دیگران در نادرستی اشونسک همراه می‌سازد. از این میان، از دلیل‌هایی که برای نادرست بودن اشونسک استر می‌آورند آن است که چون که آمستریس / وَشتی پس از دست یافتن پسرش اردشیر اول به تاج و تخت در سال ۴۶۴۴ پ. م، فرمان و خواست خود را می‌رانده، استر نمی‌توانسته شه‌بانو شود. شِی در این باره یک گاه‌نگاری ساخته تا نشان دهد می‌توان این دلیل را رد کرد. در گاه‌نامه او شکافی در رویدادهای اشونسک استر میان سال سوم (استر، ۳:۱) و سال هفتم (استر، ۱۶:۲) هست. این شکاف درست هماهنگ است با نبود خشایارشا به دلیل لشکرکشی‌اش به یونان از سال ۴۸۰ تا ۴۷۹ پ.م. او می‌گوید: «در اصل هرودوت روایت خود دربارهٔ سلطنت خشایارشا در این برهه را (سال ۴۷۹ پ. م) پس از شرح آن رویدادهایی به پایان می‌رساند که در سال هفتم سلطنت متعاقب بازگشت شاه از لشکرکشی یونان اتفاق افتادند؛ بنابراین، این گفته که آمستریس بین سال‌های هفتم تا دوازدهم سلطنت ملکهٔ خشایارشا بوده، اغراق‌آمیز است، چرا که ما تا زمانی که پسرش اردشیر اول بر تخت پادشاهی ایران نشست هیچ آگاهی دیگری از او نداریم. با توجه به سکوت منابع، هیچ مدرک مشخصی وجود ندارد که نشان دهد آیا آمستریس از سال هفتم سلطنت خشایارشا تا پایان سلطنت او همسر اصلی اش به شمار می‌رفته یا نه.».از سوی دیگر، اشونسک تنها کاسته‌شدن جایگاه وَشتی را در پرده‌سرا می‌گزارد و نه کشته شدن یا جدایی‌اش از پادشاه. شِی می‌گوید که اگر کنش سنگ‌دلانهٔ آمستریس / وَشتی درست باشد و پس از بازگشت خشایارشا از باختر در شوش رخ داده باشد، شاه انگیزهٔ بیشتری در گزیدن همسری دیگر داشته است.

    از دیگر گواه‌هایی که به درستی استر می‌آورند، سخن کلاینز دربارهٔ زمان پیری آمسترس است. او برداشت رایت از سرنگونی و همراهی (آمستریس/ وشتی) را نادرست می‌انگارد. رایت می‌گوید: «دشواری دیدگاه رایت این است که (آمستریس/ وشتی) که در استر در سال سوم پادشاهی خشایارشا (۴۸۳/۴) سرنگون شد، بر اساس گفتهٔ هرودوت دست کم در بخشی از مبارزهٔ خشایارشا علیه یونان (۴۸۱–۴۷۹ پ. م) همراه اوست.» او گوید که نباید وَشتی و آمستریس را یکی شمرد. هم‌چنین در رد همراهی آمستریس با خشایارشا به گفتهٔ هرودت دست می‌یازد. هرودت می‌گوید که آمستریس یک بار به اندازه شمار پسران و دخترانی که در کنار رود اسرومون در تراس به خاک سپرده شده بودند، پارسی به خاک سپرد. برخی چنین برداشت کرده‌اند که این خاک‌سپاری نشان از هم‌راهی آمستریس با خشایارشا در لشکرکشی‌ها بوده است؛ ولی شِی می‌گوید که این برداشت درست نیست. هرودوت نمی‌گوید که آمستریس همراه خشایارشا بود؛ او به روشنی می‌گوید که این روی‌داد هنگامی که آمستریس «رو به پیری» بود رخ داده است.

    افزون بر آنچه گفته شد، پژوهندگان هماهنگی‌هایی دیگری نیز میان اشونسک استر و گزارش‌های هرودت می‌یابند. برای نمونه، بر پایهٔ نوشتهٔ آندره باروک و مور اَخشورُش در استر را با آن‌که هرودوت گزارش می‌دهد یکسان می‌دانند. باروک می‌گوید آخشورش که در استر آمده است «به طور کامل با خشایارشایی که از طریق هرودوت می‌شناسیم مطابقت دارد.» مور در این باره می‌گوید: «بیش تر آنچه نویسندهٔ استر دربارهٔ خشایارشا می‌گوید به گونه‌ای نسبتاً دقیق بر آنچه این نویسندهٔ یونان باستان می‌بایست دربارهٔ چنین چیزهایی می‌گفته است، مطابقت دارد.» از دیگر نمونه‌هایی که اخشورش گزارده شده در اشو نسک استر یکسان می‌داند نگارهٔ شناخته‌شدهٔ استر در کنیسهٔ دورااروپوس است. این نگاره اخشورش را با شلوار پارتی نشسته بر تخت پادشاهی نشان می‌دهد. دالیا لویت-تاویل می‌گوید: «در نتیجه، نظر ما این است که صحنهٔ نشستن اَخشورُش بر تاج و تخت نماد حق‌الهی و مشروع شاه ایران برای پادشاهی است، چنان‌که نقش او به عنوان حامی قانون و عدالت مروج چنین حقی است.»

    فرونشاندن شورش مصر و بابل
    خشایارشا پس از نشستن به تخت با لشکری به سوی مصر رفت و توانست که شورشی را که در آن جا بر پا شده بود فرو بنشاند. او برادر خود هخامنش را ساتراپ (شهربان) مصر کرد و بزرگ‌زادگان و دین‌بران مصر به کارانه و آزادکاری‌های پشین خود بازرسانید. این شورش در سال (۴۸۶ پیش از میلاد) روی داد.

    بابل نیز در همین زمان‌ها سر به نافرمانی برداشت. همانا خشایارشا توانست شورش را فرو بنشاند و زوپیر از سوی ایران شهربان بابل شد؛ ولی پس از چندی شهربان کشته شد و پسرش بغابوخش(مگابیز دوم به نوشته یونانی‌ها) به جای او برگماشته شد. هرودوت در کتاب خود می‌نویسد که به دستور خشایارشا دژ و پرستش‌گاه‌های بابل را رمباندند و خدای بزرگ آنها را به ایران آوردند. این تندیس زرین نزد بابلیان بسیار ارجمند بود و هر پادشاهی باید در آغاز سال بابلی دست آن را می‌گرفت. خشایارشا از شورش بابل آن اندازه آزرد که از آن پس فرنام شاه بابل را از فرنام‌های خود زدود و خود را تنها شاه پارسی‌ها و مادی‌ها خواند. بدین سان بابل با شورش‌های بسیار از پایتختی بی‌بهره شد. در آینده شهرهای دیگری از آن سرزمین چون نیپور، سلوکیه، تیسفون و بغداد پیشرفت کردند. شورش بابل در سال سوم یا چهارم پادشاهی خشایارشا برابر با سال (۴۸۲ یا ۴۸۱ پیش از میلاد) روی داد.

    در بابل، زیگورات بزرگ (اته منانکی) و معبد مردوک (اساگیلا) ویران شدند. آریان (۳:۱۶) نوشته است: «اسکندر که وارد بابل شد پیشنهاد کرد اهالی بابل پرستشگاه‌هایی را که خشایارشا ویران کرده بود، از نو بسازند، به ویژه پرستشگاه بل که بیش از همهٔ خدایان مورد احترام بابلیان بود.» استرابو (Geography 16:15) نوشته است که اسکندر نتوانست این زیگورات را بازسازی کند.

    همه این کارها درست وارونهٔ آن سیاست دلجویانه‌ای بود که کوروش بنیاد نهاده بود. خشایارشا بایست در دوران طولانی اقامت پیش از پادشاهی خود در بابل به خوبی با مذهب بابلیان و آیین آن آشنا شده باشد. او می‌دانست که پیکرهٔ مردوک برای برگزاری مراسم جشن سال نو ضرورت دارد
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    parmida.d

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/02
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    412
    امتیاز
    186
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران - خرم اباد
    لشکرکشی به یونان
    نوشتار اصلی: جنگ‌های ایران و یونان
    200px-Pers%C3%A9polis._Darius.jpg

    نقش‌برجستهٔ داریوش بزرگ در تخت جمشید
    330px-Persian_Empire%2C_490_BC.png

    گسترهٔ ایران در سال ۴۹۰ پیش از میلاد.
    داریوش بزرگ در واپسین سال‌های زندگانی می‌خواست که برای تاوان‌خواهی از یونانیان برای چپاول و به آتش کشیدن سارد پایتخت لیدیه و هم‌چنین به تاوان شکست سپاه ایران، در نخستین سری جنگ‌های ایران و یونان و نبرد ماراتون، به یونان لشکر بکشد؛ ولی پیش از آن داریوش زندگی را بدرود گفت. پس از او پسرش خشایارشا آهنگ خونخواهی کرد تا کار پدر را به سرانجام برساند. شاید به جز این، آنچه وی را به این اندیشه انداخت، پافشاری مردونیه (داماد داریوش بزرگ و پسر گبریاس) و به ویژه دورشدگان (تبعیدیان) آتنی در پناه دربار بود. در خود آتن هم همانا این خون‌خواهی را پیش‌بینی می‌کردند و تمیستوکل سردار آتن پس از سرگذشت ماراتون، بخش بزرگی از سرمایهٔ آتن را در راه توانمندی نیروی دریایی هزینه کرد.

    سرانجام خشایارشا آهنگ جنگ با یونان کرد و بی‌گمان نیرویی را که پیش از دیده نشده بود آماده کرد؛ ولی این نیرو آن اندازه هم که هرودوت می‌داود (داوی می‌کند)، نمی‌توانست ارتشی میلیونی باشد، چرا که چنین شمار سپاه و افزارها اگر هم سازوبرگش برای خشایارشا شدنی بود، آماده کردن افزار و توشهٔ آن در سرزمین‌های تراکیه و مقدونیه انجام‌پذیر نبود. بااین همه، این که هرودوت می‌گوید چهل و هشت تیرهٔ گوناگون درین سپاه بوده‌اند شاید درست باشد. بر پایهٔ گفتهٔ هرودوت خشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به سوی یونان لشکر کشید.

    تنگهٔ داردانل[ویرایش]
    200px-Turkey_location_map.svg.png

    8px-Red_pog.svg.png

    تنگهٔ داردانل

    200px-Dardanelles_locator.png

    جایگاه تنگهٔ داردانل.
    با نوآوری خشایارشا پلی از کرجی‌ها بر روی داردانل (هلس پونت)، به دست اندازه‌گیران مصری، فنیقی و (لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن گذشته و به خاک یونان درآید. یونانی‌ها که در برابر این تندآب سپاه، ستیزه‌جویی را بیهوده یافتند در مقدونیه و تسالی (در کانون یونان) هیچ ایستادگی نشان ندادند و تا آن جا که در خود آتن هم دربارهٔ جنگ دودلی و لغزش در میان بود ولی کسی از آتن به نام تمیستوکل گام پیش نهاده مردم را به جنگ و افزارآرایی آن برانگیخت، سرانجام پشتیبانان جنگ پیروز شدند و شهرهای دیگر یونانی هم که اسپارت و سی شهر دیگر از آن میان بودند، به دشمنی ایران در یک هم‌پیمانی یونانی درآمدند.
    نبرد ترموپیل
    330px-Map_Greco-Persian_Wars-en.svg.png

    زمان و جای جنگ میان سپاه ایرانیان و یونانیان.
    نخستین جنگ از دومین سری جنگ‌های ایران و یونان نبرد ترموپیل بود. چون یونانیان می‌دانستند که در دشت گسترده از پس سپاهیان سواره ایران برنخواهند آمد، نیروهای یونانی در تنگهٔ ترموپیل باریکه‌ای میان کوه و دریا در چشم به راه دشمن نشستند. در نبرد ترموپیلفرماندهی نیروی زمینی یونان با لئونیداس پادشاه اسپارت بود و فرمان‌دهی نیروی دریایی را آوری بیاد بر دوش داشت.

    در آغاز جنگ در دریا درگرفت که از برای بادهای تندی که وزید برنامه‌های جنگی ایران کارساز نیفتاد و نبرد دریایی بدون این که برآیند صددرصد داشته باشد، پایان یافت. در این هنگام نیروی ایران که از راه خشکی پیش می‌آمد به تنگهٔ ترموپیل رسید و به سپاه لئونیداس برخورد. گذر از تنگه برای سپاه سترگ خشایارشا شدنی نشد ولی فرماندهٔ سپاه ایران از یک کوره‌راه، خود را به پشت سپاه یونانی رساند و سپاه یونانی پراکنده شد و تنها لئونیداس سردار و پادشاه اسپارتی و یک دستهٔ اندک از کسان اسپارت که او خویشتن برگزید، در آنجا پایداری بی‌باکانه‌ای از خود نشان دادند و خود را به کشتن دادند، تا مردمشان بتوانند پشت بنشینند.

    گشایش آتن
    نوشتار اصلی: فتح آتن در زمان خشایارشا
    پس از گشایش ترموپیل آتن نیز در آژیر یورش بود و آتنی‌ها ناچارانه همراه زنان و کودکان خویش، به سوی آبخوست سالامیس در جنوب آتن روانه شدند.

    پس از اینکه خشایارشا به آتن درآمد اردوگاه خود را در بیرون آتن برپا کرد. وی می‌دانست که یونانیان در پلوپونز در جنوب یونان ارتشی دارند و پیش‌بینی می‌کرد که آن ارتش به آتن بیاید و وی را در آن شهر در چنبره اش بگیرد. این بود که ارتش ایران را در برون از آتن گرد آورد. پس از درآمدن به شهر، خود خشایارشا همراه با گارد جاوید در ساختمان «پوله ته ریوم» که ساختمان مجلس سنای آتن بود ماند. روزی که ارتش ایران به آتن درآمد در آن شهر هتا یک کس هم به چشم نمی‌خورد، ولی ساختمان آکروپل پر از مردمانی بود که به آن پناه بـرده بودند تا خدای آتنه که خدای آتن بود از آنها نگاهداری کند. همین هم شد و خشایارشا فرمود که کسی آنها را نیازارد. آنهایی که در آکروپل گرد آمده بودند کسانی بودند که نتوانسته بودند خود را از آتن دور کنند، برخی از آنها از روی کمبود ترابرها و برخی از روی نداشتن دارایی در پرستشگاه بزرگ بست نشسته بودند. به امید این که خدای آتنه آنتیان را خواهد رهانید، از همین روی خشایارشا از یورش به آکروپل و کسانی که در آن بودند بازایستاد. خشایارشاه می‌دانست آنهایی که در آکروپل نشسته‌اند از نبود خواربار به تنگ خواهند آمد و به آنها آزادی داد که از آنجا برون آیند و برای خود خوراک فراهم آورند.[۳۱]

    نبرد سالامیس
    پس از گشودن آتن اگر ایرانیان خودشان دست به جنگ نمی‌زدند، داستان پایان یافته بود و یونانی‌ها جز گردن نهادن چاره‌ای نداشتند. به راستی به جنگ دیگری نیاز نبود، چرا که نیروی دریایی ایران در آن هنگام بر دریاها چیره بود. با این همه، در دریا نیرنگ تمیستوکل نیروی دریایی ایران را در تنگنای گذرگاه سالامیس به یک جنگ بی‌پروایانه واداشت و تنگی جا و میدان کار آسیب و کشته‌های بسیاری را برای این ناوگان سترگ به بار آورد.

    پس از گشایش آتن، یونانیان کنکاشیدند. یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکل باور داشت که در آبخوست سالامیس به پدافند بپردازند. نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت و خود را از هواداران ایران نشان داده گفت که چون سپاهیان یونان می‌خواهند بگریزند هنگام آن است که سپاه ایران آنان را یک‌سره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته، ناوگان مصری فرمانبردار ایران، آبخوست پنسیلوانیا را گرفت. یونانیان در آبخوست سالامیس گیر افتادند و از این روی گفتند یا باید در همین‌جا پایداری کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس می‌خواست.

    هرودوت دربارهٔ فرماندهان نیروی دریایی ایران چنین نوشته‌است، از میان فرماندهان یک فرمانده برجسته به نام بانو آرتمیس هست که از یاد نامش نتوان خودداری کرد. به نگر من بسیار دور و شگفت‌انگیز می‌نماید که این بانو پاد یونان برخاست. پس از مرگ شوهرش فرمان‌روایی کاریا به دستش افتاد و خود با اینکه پسر بزرگی داشت و نیازی به یاری او در جنگ نبود، خود در نیروی دریایی خشایارشا انبازید و ازخودگذشتگی‌ها کرد. هیچ‌کدام از فرماندهان پیرو ایران به اندازهٔ او به خشایارشا کنکاش درست نداده و راه‌نمایی گران‌بها نکرد. پیش از جنگ سالامیس همهٔ فرماندهان ایران، رایشان با درگیری با نیروی دریایی یونان بود مگر نگر یک تن و آن رای دیگر را آرتمیس داد.

    نیروی دریایی ایران در نبرد سالامیس پاد کشتی‌های یونانی که آرایش رسته‌ای داشتند از روی تنگی جا ستونی یورش برد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن جای گرفت. جنگ تا شب دنبال شد و در این جنگ بیش از نیمی از کشتی‌های ایران نابود شدند و بنابراین سپاه ایران پشت نشست. یونانیان که نخست از پیروزی خود آگاه نبودند، در بامداد روز پسین با شگفتی دیدند که از کشتی‌های ایرانی نشانی نیست.

    در همین زمان خشایارشا پیام‌های بدی از ایران دریافت کرد و از این روی با سرداران خود کنکاشید. نگر مردونیه این بود که خود مردونیه با سیصد هزار سپاهی برای گشایش همهٔ یونان در این سرزمین بمانند و خشایارشا به ایران بازگردد. پادشاه پس از رایزنی با آرتمیس این نگر را پذیرفت و با بیش‌تر سپاه خویش به پارس بازگشت.

    نبرد پلاته
    250px-Boeotia_ancient-en.svg.png

    شهر باستانی پلاته در یونان.
    خشایارشا مردونیه را با شمار چشمگیری از نیروهایش در یونان به جای گذاشت که به گفتهٔ هرودوت سیصد هزار تن بوده‌اند. پژوهندگان برآنند که شمار درست آنان نزدیک به صد هزار یا شصت هزار تن بوده است. مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که اگر از ایران فرمان پذیرند، در کارهای درون‌کشوری خویش آزادند؛ ولی آنان این پیشنهاد را نپذیرفتند. دوباره جنگی درگرفت و مردونیه آتن را باز شکست داد. سپس، به سال ۴۷۹۹ پیش از میلاد، در نزدیکی پلاته، صدهزار یونانی رویاروی مردونیه رسته‌ها آراستند و زد و خورد خونینی میان مردونیه و پوزانیاس (پائوزانیاس) روی داد. در آغاز انگار که ایرانیان پیروز هستند چرا که بی‌اندازه دلاوری کردند ولی این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ، با تیری کشته شد و سپاه بی‌سردار ایرانی نبرد بی‌بهره‌ای را آغازیدند که تنها سه هزار ایرانی از آن جان به در بردند.

    نبرد میکال
    واپسین نبرد از دومین چرخهٔ جنگ‌های ایران و یونان نبرد میکال بود. بخشی از نیروی دریایی ایران هم که در نزدیکی دماغهٔ میکال (در جنوب باختریآسیای کوچک) جای داشت در همین زمان به دست یونانی‌ها نابود شد. پس از آن شکست، دریای اژه نیز به دست یونانیان افتاد دریایی که داریوشرسیدن بدان را برای نگاه‌داری درهٔ نیل (مصر) بایسته می‌شمرد.

    محققان بر این باورند که هر چند هر دو نبرد پلاته و میکال در ماه اوت سال ۴۷۹ پ. م روی داده‌اند، اما نبرد میکال (موکاله) بایست پس از جنگ پلاته رخ داده باشد.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    parmida.d

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/02
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    412
    امتیاز
    186
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران - خرم اباد
    رویدادهای پس از جنگ
    300px-Xerxes_Cuneiform_Van.JPG

    سنگ‌نبشتهٔ سه زبانهٔ خشایارشا
    سرلشکر پوزانیاس (پائوزانیاس) برادرزادهٔ لئونیداس از روی خردسالگی پسر لئونیداس، سرپرست این شاه‌زاده بود و گذارانه بر اسپارت فرمان می‌راند، پوزانیاس پنهانی با دربار خشایارشا چانه‌زنی می‌کرد. پوزانیاس می‌خواست ایران دوباره بر روند سیـاس*ـی یونان چیره شود. لو رفتن این چانه‌زنی‌ها، مایهٔ رسوایی و مرگ پوزانیاس، در سال ۴۷۰ پیش از میلاد شد.[۳۲]

    تمیستوکلس پیروز آتنی نبرد سالامیس، پس از رانده شدن از آتن به دربار ایران در شوش پناه برد و شاید نخستین نام‌آور باختریست که در دربار ایران می‌توانست با زبان ایرانی سخن بگوید.

    پس از پیش‌نشستن ایرانیان، یونانیان با به چنگ آوردن بسفور و داردانل آنچه را در افسانه‌های پهلوانی خویش در جنگ تروآ برای آن کوشیده بودند، در چنگ خویش یافتند. پس از چندین سال نیز به دارایی‌های ایران یوریدند و برخی از آبخوست‌های باختری آسیای کوچک، چون قبرس را به چنگ درآوردند.

    چرایی‌های ناکامی ایران بر یونانیان
    lossy-page1-200px-Tachar-palace_%286%29.tif.jpg

    سنگ‌نبشتهٔ سه زبانی خشایارشا بر جرز غربی ایوان جنوبی کاخ تچر
    گاه‌نگاران چرایی‌های ناکامی ایران را در گشایش همهٔ یونان چنین برمی‌شمرند:

    ۱. پرهیز پذیر بودن این جنگ‌ها برای ایران: براستی ایران نیازی به این لشکرکشی‌ها نداشت. خشایارشا با ساستارهای (سیاستهای) درست بهتر می‌توانست به خواستش برسد تا با این جنگ‌ها و لشکرکشی‌های کلان.

    ۲. شمار بیش از اندازه سپاهیان ایران: هر چند بازگفت‌ها و شمارهای یونانی‌ها، در این باره آشکارا بسیار گزاف برمی‌آید.

    ۳. درخور نبودن جنگ‌افزار ایرانیان در برابر جنگ‌افزارهای سنگین یونانیان: به جز هنگ جاویدان، ماندهٔ سپاه ایران ناورزیده بودند و از افزارهایی سبک هم‌چون تبر داشتند.

    ۴. ناهمواری جلگه‌های یونانی: سپاهیان سوارهٔ ایران به جنگ در جلگه‌های گسترده خو کرده بودند و نمی‌توانستند به سپاهیان پیاده در سرزمین کوهستانی و گذرگاه‌های تنگ یونان کمک کنند.

    ۵. آغاز جنگ و نبردی دیگر در سالامیس: براستی نیازی نبود و در پایان مایهٔ ناآگاهی ارتش و نیروی دریایی ایران شد.

    ۶. انگیزهٔ بالای یونانیان: یونانیان مردمانی خودسالار بودند و تن به فرمان‌برداری از ایران نمی‌دادند. در لشگریان ایران آن شور و از خودگذشتگی یونانی‌ها نبود. یونانیان در و برای خانهٔ خود می‌جنگیدند و پیروزی و شکست، پرسمان زندگانیشان بود.

    کشته شدن خشایارشا به دست اردوان
    گویند که خشایارشا از شاه‌بانو آمستریس شش یا هفت فرزند و از دیگر همسرانش پنج فرزند داشت. خشایارشا پس از ۲۰ سال پادشاهی، در اکتبر ۴۶۵ پیش از میلاد در خواب‌گاه خویش به دست فرنشین هنگ شاهنشاهی اردوان و یک خواجه به نام میترا یا اسپنت‌میترا که با یکدیگر هم‌دست شده بودند، کشته شد. سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا به نام داریوش را کشت. چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که استاندار باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه جانشینی پادشاه را داشت. او گذارانه، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند. اردوان و پسرانش می‌خواستند به‌هنگام اردشیر را نیز از میان بردارند، ولی اردشیر از این نیرنگ آگاه شد و پیش‌دستی کرد. در پی یک زدوخورد درونی که در چهار دیوار پرده‌سرا درگرفت، اردشیر اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه خواند. (اردشیر یکم)



    منبع :خشایارشا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    بالا