هر وقت که می دیدمش
آروم بود !
شاد و خندون
پر انرژی و قبراق
شوخی می کرد
مهربون بود
با ذوق و پر نشاط
چشماش اما ؛
برق عجیبی داشت
همینطور
توی اون چشما
حرفای زیادی واسه گفتن بود
حرفایی که
خوندنش برای آدم آسون نبود .
یه جوری بودن ؛
انگار که باهات حرف می زدن
می خواستن باهاشون حرف بزنی،
بهشون نگاه کنی،
اونا فقط یه جفت چشم عادی نبودن ...
حتی اون دختر هم ،
یه دختر معمولی نبود ،
حالت ها و رفتاراش
خجالت کشیدناش
ریز خندیدناش
قشنگ بود و خاص !
و من اینطوری عاشق مادرت شدم ...
#زینب_دال
آروم بود !
شاد و خندون
پر انرژی و قبراق
شوخی می کرد
مهربون بود
با ذوق و پر نشاط
چشماش اما ؛
برق عجیبی داشت
همینطور
توی اون چشما
حرفای زیادی واسه گفتن بود
حرفایی که
خوندنش برای آدم آسون نبود .
یه جوری بودن ؛
انگار که باهات حرف می زدن
می خواستن باهاشون حرف بزنی،
بهشون نگاه کنی،
اونا فقط یه جفت چشم عادی نبودن ...
حتی اون دختر هم ،
یه دختر معمولی نبود ،
حالت ها و رفتاراش
خجالت کشیدناش
ریز خندیدناش
قشنگ بود و خاص !
و من اینطوری عاشق مادرت شدم ...
#زینب_دال
آخرین ویرایش: