بنام خدا
متني که در پيش رو داريد، داستانيست در مورد چگونگي به تخت نشستن داريوش اول هخامنشي و کشته شدن بردياي دروغين ( گئومات ) به دست او و يارانش.
توصيه مي شود، پيش از خواندن اين متن حتماً تاريخ واقعي را بخوانيد. بهترين مرجع هم به نظر من مي تواند، تاريخ ايران باستان نوشته ي حسن پيرنيا ( مشيرالدوله ي سابق ) باشد؛ چرا که اين مرد بزرگ نوشته هاي تمام نويسنگان قديمي را جمع آوري و در يک جا آورده است که از بابت اين کار عظيم واقعاً بايد به ايشان آفرين گفت.
در موقع خواندن داستان هرگز فراموش نکنيد که اگر چه رگه هايي از واقعيت درون آن نهفته است، مع ذلک از عنصر خيال بهره گرفته و بسيار متفاوت از حقيقت محض مي باشد. البته مقصود از حقيقت در اينجا آن چيزيست که در نوشته هاي نويسندگان قديمي مثل هرودت يا کتيبه ي بيستون نگاشته شده است زيرا بسياري از تاريخ دانان معاصر اعتقاد دارند که اين دوره يکي از تاريک ترين دوران تاريخ عظيم ايران زمين است و کسي به درستي نمي داند که در آن چه گذشته.
اين برداشتيست آزاد از حقايقي که مخفي مانده.
باکمال تشکر، علي پاينده جهرمي
افسانه ي هفت رئيس
نوشته: علي پاينده جهرمي
روايت اول.
دو مرد در اتاق تقريباً تاريکي روي صندلي نشسته بودند. چهره هايشان به سختي ديده مي شد. نور تنها شعله ي نيمه عريان اتاق از جايگاه خويش مي گريخت و پس از برخورد با چهره هاي آن دو بر روي ديوار مقابل انعکاس مي يافت تا در اثر آن بر روي ديوار ها اشباح هولناکي پديد آيد، گويي آن اشباح چهره ي واقعي ضمير آن دو را مي نماياند. يکي از آن ها تاج کوچک کنگره اي شکلي به سر داشت. موهاي بلندش روي گوش هايش را کاملاً پوشانده بود. مرد اول که تاج به سر داشت در حالي که افسردگي در صدايش موج مي زد، گفت:
_ من هميشه فرزند دوم باقي خواهم ماند و تا ابد از مواهب اولي بي نصيب مي مانم.
مرد دوم به او پاسخ داد:
_ مطمئن باشيد سرورم، اگر به توصيه هاي من گوش کنيد، امپراطوري از آن شما خواهد بود. در حال حاضر تعداد زيادي از مردم به خاطر ماليات هاي فراواني که برادرتان براي لشکرکشي به مصر دريافت کرده از حکومت ناراضي اند. از طرف ديگر... نمي شود يک امپراطوري عظيم که ملل فراواني جزء آن هستند را با قوانين يک کشور کوچک اداره کرد. عدم اصلاح ساختارهاي اساسي حکومت، بعد از تبديل کشوري کوچک به يک امپراطوري چند مليتي، از ديگر عوامل نارضايتي مردم است. برادر شما به جاي انجام اصلاحات... شورش هاي ناهماهنگ اما گسترده اي که در نقاط مختلف امپراطوري روي داده را با قساوت و بيرحمي سرکوب کرده است. شورش ها سرکوب شده اند ولي اين آتش زير خاکستر است. با تحريک کوچکي... آتش شورش ها دوباره شعله ور مي شود. ما مردم را تحريک مي کنيم و سپس سوار بر موج احساسات آن ها مي شويم. مطمئيناً به تخت نشستن شما همه جا با استقبال رو به رو خواهد شد.
پس از چند ساعت مذاکرات خسته کننده، مرد دوم از اتاق خارج گرديد. مرد ديگري که اشراف زادگي از لباس هايش مشخص بود، بيرون انتظار او را مي کشيد. اشراف زاده از مرد دوم پرسيد:
_ خب نتيجه چي شد؟
مرد دوم پاسخ داد:
_ نگران نباش. من قدرت را دوباره به ماد ها بر مي گردانم.
اشراف زاده با خوشحالي گفت:
_ مردم ما هرگز خدمات شما را فراموش نخواهند کرد. ما اشراف زادگان مادي با تمام توان پشت سر شما هستيم.
***
اين يک افسانه است که تضادهاي فراواني با فرهنگ و تاريخ پارسيان قديم دارد. پس به آن فقط به ديد يک داستان بنگريد، نه بيشتر.
در پايان به بعضي از تضاد ها اشاره خواهد شد.
بازي قدرت 1
( افسانه ي هفت رئيس )
***
داريوش پسر ويشتاسب در باغ بزرگ خود ايستاده بود و داشت برگ يکي از درختان را با دست بررسي مي کرد. برگ درخت در اثر کم آبي زرد رنگ شده بود. با اينکه پدرش هنوز زنده بود، داريوش رياست يکي از ده طايفه ي تشکيل دهنده ي ملت پارس را برعهده داشت. شايد علتش اشتغال ويشتاسب به شغل پر مشغله ي حکمراني پارس ( در آن زمان اين مقام را ساتراپ مي ناميدند. ) بود. طايفه ي داريوش، معروف به پاسارگاديان، اصلي ترين طايفه ي پارسيان بودند و شاهان از خويشاوندان او محسوب مي شدند. صدايي از پشت سرش شنيد . داريوش به پشت سرش نگاه کرد. خدمتکاري که پشت سرش ايستاده بود به او اداي احترام کرد، بدين شکل که دست راست را برافراشته انگشت سبابه را به سمت پيش دراز نمود. خدمتکار با لحن مؤدبانه اي گفت:
_ سرورم دوستتان اُتانِس تشريف آورده اند.
داريوش به خدمتکار پاسخ داد:
_ راهنمايي شون کن.
اُتانس رياست طايفه ي پارسي مَرفَيان را بر عهده داشت که از نظر قدرت، تعداد و ثروت بعد از پاسارگاديان در رديف دوم قرار داشت. او در بين رؤساي طوايف پارسي از همه دانا تر و داريوش از همه جاه طلب تر بود. پس از چند لحظه اُتانس به همراه خدمتکار وارد شد . داريوش و اُتانس مثل دو فرد هم شأن گونه هاي يکديگر را بوسيدند. داريوش رو به خدمتکار کرد و گفت:
_ ما را تنها بگذار.
خدمتکار تعظيمي کرد و آنجا را ترک نمود. اُتانس به درختان باغ نگريست و گفت:
_ به نظر مي رسد باغ تو از کم آبي رنج مي برد؟!
_ آري درست است. پاتي زي تس مغ، رودي که اين باغ از آن نوشیدنی مي شده است را به طرف املاک شاهي برگردانده. در ماه هاي اخير ما مشکلات فراواني با اين مرد داشته ايم.
_ از پدرت ويشتاسب تقاضا کن که در اين مورد پادرمياني کند . هنوز خيلي ها خدمات او به شاه بزرگ کوروش که درود خدايان بر او باد را فراموش نکرده اند. پدر تو در بين جامعه از محبوبيت و احترام زيادي برخوردار است.
داريوش خشمگين شد و به تندي جواب اُتانس را داد:
_ آيا معني سخن تو اين است که پدر من براي آب بايد به يک مادي التماس کند. ما ماد ها را در جنگ شکست داده ايم اما حالا پسر کوروش در نبود خودش... يکي از آن ها را بر ما پارسي هاي اصيل حاکم کرده است.
در آن زمان رقابت شديدي بين اشراف و بزرگان مادي و پارسي در جريان بود و اين دو دسته به شدت از يکديگر تنفر داشتند. شاه که از طرف مادر بزرگ با مادها و از طرف پدر بزرگ با پارس ها قرابت داشت، از اين دو دستگي به نفع خود بهره برداري مي کرد. ( در زمان قديم يک پادشاه قوي الاراده مي توانسته از راه تصرف در مناصب و مشاغل بر نجبا و اعيان مملکت تسلط پيدا کند. او از راه حسادت و چشم و همچشمي اي که براي رسيدن به مشاغل مهم بين اعيان اتفاق مي افتاد، آنها را هميشه در قيد و بند خود نگاه مي داشت. ) اُتانس در حالي که سعي مي کرد با لحن آرام خود خشم داريوش را از فرو نشاند گفت:
_ اين مشکل، مشکل همه ي ما پارسي هاست . در واقع شاه کبوجِيه خواسته با اين کار تسلطش را بر طوايف پارسي افزايش دهد.
داريوش بار ديگر با لحن خشمگين خود گفت:
_ از طريق اتحاد با ماد ها .
_ کلام تو عين حقيقت است. اين کار به کبوجيه اين امکان را مي دهد که اتکاي کمتري به سران طوايف پارسي داشته باشد و قدرت مطلق خويش را حفظ کند.
ناگهان خدمتکاري با عجله وارد شد. خدمتکار در حالي که به سختي نفس، نفس مي زد، ابتدا به دو رئيس طايفه اداي احترام کرد. سپس رو به داريوش کرد و به سرعت گفت:
_ سرورم اتفاق بسيار مهمي داده است. شايد لازم باشد در خلوت به عرض برسد.
داريوش به خدمتکار پاسخ داد :
_ کلام خويش بي پرده هويدا کن چرا که اُتانس از برادر به من نزديک تر مي باشد.
خدمتکار رو به اُتانس کرده و گفت:
_ از شما پوزش مي طلبم.
سپس رويش را به سمت داريوش برگردانده و ادامه داد:
_ شاهزاده برديا که چندي قبل از ايالت پارت آمده بود، بر ضد برادرش شاه کبوجيه کودتا کرده است. افراد او تعداد زيادي از نگهبانان مخصوص شاه را کشته اند. نايب السلطنه پاتي زي تس همراه باقيمانده ي نگهبان ها فرار کرده است.
داريوش و اُتانس به يکديگر نگاه کردند . نگراني در چهره ي هر دوي آن ها نمايان بود. اوضاع پس از سرکوب هاي گسترده ي توده هاي مردم توسط ارتش امپراطوري به تازگي آرام شده بود. برديا فرزند دوم کوروش کبير بود که به حکم پدر فرمانروايي ايالات شرقي ( پارت، گرگان، باختر و خوارزم ) امپراطوري را بر عهده داشت. خبر کودتاي او هر دو رئيس طايفه را غرق نگراني کرد.
***
داريوش به خانه رفت. وقايع اخير او و بسياري ديگر از مردم اعم از عادي و اشراف زاده را در نگراني فرو بـرده بود. بعد از ورود به منزل در ابتدا تعدادي از خادمينش را براي به دست آوردن آخرين اطلاعات فرستاد. سپس در اتاقي به تنهايي نشست و غرق تفکر شد. داريوش مرد بسيار با اراده اي بود. در اتاق باز شد. داريوش به آستانه ي در نگريست. همسرش آرتيستون که زني قد بلند و بسيار زيبا بود، وارد اتاق گرديد . همسر داريوش علاوه بر زيبايي زني جاه طلب و فوق العاده زيرک بود و کلامي پرنفوذ داشت. آرتيستون با لحني شيرين و تأثير گذار شروع به سخن گفتن نمود:
_ آيا از وقايع جديد مطلع گشته ايد.
_ بله. اتفاقات جديد مي تواند تأثيرات سوئي در بر داشته باشد.
_ ولي من اين طور فکر نمي کنم.
داريوش با تعجب به همسرش نگاه کرد. آرتيستون ادامه داد:
_ بگو ببينم اگر هر دو برادر در جنگ با يکديگر کشته شوند، مقام شاهنشاهي به چه کسي خواهد رسيد.
_ خب... با توجه به اينکه زاده ي زن غير عقدي نمي تواند به مقام شاهي برسد و از کاسان دان همسر کوروش بزرگ فقط همين دو پسر باقي مانده اند... اين مسئله بسيار بحث برانگيز خواهد شد. برادران کوروش توانايي لازم را ندارند. در اين موقعيت اگر شاه از بين ماد ها انتخاب شود، پارسي ها او را قبول نخواهند کرد و شاه پارسي، مورد قبول ماد ها نيست. شاه بايد با هر دو ملت رابـ ـطه داشته باشد و فقط کوروش و اقوامش اين خصوصيت را دارا هستند. کوروش بزرگ از طرف پدري از نثل شاهان پارس و از طرف مادري از نژاد ماد ها بود.
_ بگو ببينم از نسل هخامنش، سر سلسله ي سلطنت پارس، چند نفر واجد شرايط هستند.
_ افراد زيادي از نسل هخامنش وجود دارند ولي فکر نمي کنم از نظر قدرت، شهرت ، ثروت و توانايي شخص واجد شرايطي وجود داشته باشد. هيچ کدام از آن ها مثل کوروش و فرزندانش با آستياگس ( اژدهاک ) ماد قرابت ندارند و ماد ها چنين شاهي را نمي پذيرند.
آرتيستون مستقيم در چشمان داريوش نگريست و با کلام پرنفوذ خود گفت :
_ آيا تو کاملاً مطمئني که خدايان هيچ شخص واجد شرايطي را براي در دست گرفتن سرنوشت ملت پارس در اين لحظه ي تاريخي نيافريده اند.
داريوش و آرتيستون چند لحظه در سکوت به يکديگر نگاه کردند تا اينکه سرانجام داريوش متوجه معني سخن آرتيستون شد. داريوش گفت:
_ من؟!
_ آري تو. کوروش، کبوجيه و برديا، مشروعيت خودشان را براي سلطنت از هخامنش سر سلسله ي سلطنت پارس نگرفته اند. بلکه آن ها خودشون را جانشينان بر حق آستياگس ماد که پدر بزرگ مادري کوروش بود مي دانند. حالا تو به من بگو کدام ملت در فتوحات کوروش سهم بيشتري داشته است. آيا ملت ماد؟... يا ما پارسي ها؟
_ قطعاً پارسي ها سهم بيشتري داشته اند.
_ اما اکنون در نبود شاه چه کسي نايب السلطنه است. اشراف زادگان کدام ملت پست هاي کليدي بيشتري را در اختيار دارند. آيا زمان آن فرا نرسيده که يک پارسي اصيل به پا خيزد و قدرت را کاملاً به انقياد ما در آورد.
لحظه اي آرتيستون سکوت کرد و نگاه چشمان زيبايش ژرف در عمق وجود داريوش رسوخ نمود. آن گاه ادامه داد.
_ تو بايد با ديگر بزرگان پارسي صحبت کني. قطعاً آن ها هم مثل ما مي انديشند. اين زمان بهترين موقعيت براي ايجاد سلطنتي کاملاً پارسيست. سلطنتي که مشروعيتش را نه از آستياگس ماد... بلکه از شاهان قديمي پارس بگيرد و به نام هخامنش سر سلسله ي سلطنت پارس ملبس باشد.
سخنان آرتيستون به سختي بر روي داريوش اثر گذاشت. همان روز او با خود عهد کرد که راهي را که آرتيستون پيش پايش گذاشته بود، با تمام توان دنبال کند.
***
ادامه دارد...
نوشته: علی پاینده جهرمی.
توضيحات:
در نوشتن اسامي از بين منابع متعدد من آن چه را که آسان تر مي پنداشتم انتخاب کرده ام و بعضي از اسامي تغيير يافته يا عوض شده اند. به طور مثال، کبوجِيه را در کتيبه ي بيستون داريوش اول _ کبوجِيه. در نسخه ي بابلي همان کتيبه _ کمبوزيه. در اسناد مصري _ کنبوت يا کمبات. هرودوت، ديودور سيسيلي، آريان، ژوستن، آگاثياس و غيره _ کامبوزس. از مصنفين قرون اسلامي ابوريحان بيروني در آثارالباقيه _ قُمب سوس و قُمبوزس. ابولفرج بن عبري در مختصر الدول _ قُمباسوس بن کوروش و نويسندگان اروپايي نظر به اينکه يوناني ها اين شاه را کامبوزس ضبط کرده اند او را کامبيز ناميده اند. بعضي نويسندگان تصور مي کنند که اسم اين شاه کمبوجيه بوده و اگر در نوشته هاي داريوش کبوجيه نوشته شده از اين جهت است که ميم غنه نوشته نمي شده ولي بايد گفت تمام مدارکي که ذکر شد به جز کتيبه ي داريوش همه غير ايراني هستند.
........................
منبع:هم میهن
متني که در پيش رو داريد، داستانيست در مورد چگونگي به تخت نشستن داريوش اول هخامنشي و کشته شدن بردياي دروغين ( گئومات ) به دست او و يارانش.
توصيه مي شود، پيش از خواندن اين متن حتماً تاريخ واقعي را بخوانيد. بهترين مرجع هم به نظر من مي تواند، تاريخ ايران باستان نوشته ي حسن پيرنيا ( مشيرالدوله ي سابق ) باشد؛ چرا که اين مرد بزرگ نوشته هاي تمام نويسنگان قديمي را جمع آوري و در يک جا آورده است که از بابت اين کار عظيم واقعاً بايد به ايشان آفرين گفت.
در موقع خواندن داستان هرگز فراموش نکنيد که اگر چه رگه هايي از واقعيت درون آن نهفته است، مع ذلک از عنصر خيال بهره گرفته و بسيار متفاوت از حقيقت محض مي باشد. البته مقصود از حقيقت در اينجا آن چيزيست که در نوشته هاي نويسندگان قديمي مثل هرودت يا کتيبه ي بيستون نگاشته شده است زيرا بسياري از تاريخ دانان معاصر اعتقاد دارند که اين دوره يکي از تاريک ترين دوران تاريخ عظيم ايران زمين است و کسي به درستي نمي داند که در آن چه گذشته.
اين برداشتيست آزاد از حقايقي که مخفي مانده.
باکمال تشکر، علي پاينده جهرمي
افسانه ي هفت رئيس
نوشته: علي پاينده جهرمي
روايت اول.
دو مرد در اتاق تقريباً تاريکي روي صندلي نشسته بودند. چهره هايشان به سختي ديده مي شد. نور تنها شعله ي نيمه عريان اتاق از جايگاه خويش مي گريخت و پس از برخورد با چهره هاي آن دو بر روي ديوار مقابل انعکاس مي يافت تا در اثر آن بر روي ديوار ها اشباح هولناکي پديد آيد، گويي آن اشباح چهره ي واقعي ضمير آن دو را مي نماياند. يکي از آن ها تاج کوچک کنگره اي شکلي به سر داشت. موهاي بلندش روي گوش هايش را کاملاً پوشانده بود. مرد اول که تاج به سر داشت در حالي که افسردگي در صدايش موج مي زد، گفت:
_ من هميشه فرزند دوم باقي خواهم ماند و تا ابد از مواهب اولي بي نصيب مي مانم.
مرد دوم به او پاسخ داد:
_ مطمئن باشيد سرورم، اگر به توصيه هاي من گوش کنيد، امپراطوري از آن شما خواهد بود. در حال حاضر تعداد زيادي از مردم به خاطر ماليات هاي فراواني که برادرتان براي لشکرکشي به مصر دريافت کرده از حکومت ناراضي اند. از طرف ديگر... نمي شود يک امپراطوري عظيم که ملل فراواني جزء آن هستند را با قوانين يک کشور کوچک اداره کرد. عدم اصلاح ساختارهاي اساسي حکومت، بعد از تبديل کشوري کوچک به يک امپراطوري چند مليتي، از ديگر عوامل نارضايتي مردم است. برادر شما به جاي انجام اصلاحات... شورش هاي ناهماهنگ اما گسترده اي که در نقاط مختلف امپراطوري روي داده را با قساوت و بيرحمي سرکوب کرده است. شورش ها سرکوب شده اند ولي اين آتش زير خاکستر است. با تحريک کوچکي... آتش شورش ها دوباره شعله ور مي شود. ما مردم را تحريک مي کنيم و سپس سوار بر موج احساسات آن ها مي شويم. مطمئيناً به تخت نشستن شما همه جا با استقبال رو به رو خواهد شد.
پس از چند ساعت مذاکرات خسته کننده، مرد دوم از اتاق خارج گرديد. مرد ديگري که اشراف زادگي از لباس هايش مشخص بود، بيرون انتظار او را مي کشيد. اشراف زاده از مرد دوم پرسيد:
_ خب نتيجه چي شد؟
مرد دوم پاسخ داد:
_ نگران نباش. من قدرت را دوباره به ماد ها بر مي گردانم.
اشراف زاده با خوشحالي گفت:
_ مردم ما هرگز خدمات شما را فراموش نخواهند کرد. ما اشراف زادگان مادي با تمام توان پشت سر شما هستيم.
***
اين يک افسانه است که تضادهاي فراواني با فرهنگ و تاريخ پارسيان قديم دارد. پس به آن فقط به ديد يک داستان بنگريد، نه بيشتر.
در پايان به بعضي از تضاد ها اشاره خواهد شد.
بازي قدرت 1
( افسانه ي هفت رئيس )
***
داريوش پسر ويشتاسب در باغ بزرگ خود ايستاده بود و داشت برگ يکي از درختان را با دست بررسي مي کرد. برگ درخت در اثر کم آبي زرد رنگ شده بود. با اينکه پدرش هنوز زنده بود، داريوش رياست يکي از ده طايفه ي تشکيل دهنده ي ملت پارس را برعهده داشت. شايد علتش اشتغال ويشتاسب به شغل پر مشغله ي حکمراني پارس ( در آن زمان اين مقام را ساتراپ مي ناميدند. ) بود. طايفه ي داريوش، معروف به پاسارگاديان، اصلي ترين طايفه ي پارسيان بودند و شاهان از خويشاوندان او محسوب مي شدند. صدايي از پشت سرش شنيد . داريوش به پشت سرش نگاه کرد. خدمتکاري که پشت سرش ايستاده بود به او اداي احترام کرد، بدين شکل که دست راست را برافراشته انگشت سبابه را به سمت پيش دراز نمود. خدمتکار با لحن مؤدبانه اي گفت:
_ سرورم دوستتان اُتانِس تشريف آورده اند.
داريوش به خدمتکار پاسخ داد:
_ راهنمايي شون کن.
اُتانس رياست طايفه ي پارسي مَرفَيان را بر عهده داشت که از نظر قدرت، تعداد و ثروت بعد از پاسارگاديان در رديف دوم قرار داشت. او در بين رؤساي طوايف پارسي از همه دانا تر و داريوش از همه جاه طلب تر بود. پس از چند لحظه اُتانس به همراه خدمتکار وارد شد . داريوش و اُتانس مثل دو فرد هم شأن گونه هاي يکديگر را بوسيدند. داريوش رو به خدمتکار کرد و گفت:
_ ما را تنها بگذار.
خدمتکار تعظيمي کرد و آنجا را ترک نمود. اُتانس به درختان باغ نگريست و گفت:
_ به نظر مي رسد باغ تو از کم آبي رنج مي برد؟!
_ آري درست است. پاتي زي تس مغ، رودي که اين باغ از آن نوشیدنی مي شده است را به طرف املاک شاهي برگردانده. در ماه هاي اخير ما مشکلات فراواني با اين مرد داشته ايم.
_ از پدرت ويشتاسب تقاضا کن که در اين مورد پادرمياني کند . هنوز خيلي ها خدمات او به شاه بزرگ کوروش که درود خدايان بر او باد را فراموش نکرده اند. پدر تو در بين جامعه از محبوبيت و احترام زيادي برخوردار است.
داريوش خشمگين شد و به تندي جواب اُتانس را داد:
_ آيا معني سخن تو اين است که پدر من براي آب بايد به يک مادي التماس کند. ما ماد ها را در جنگ شکست داده ايم اما حالا پسر کوروش در نبود خودش... يکي از آن ها را بر ما پارسي هاي اصيل حاکم کرده است.
در آن زمان رقابت شديدي بين اشراف و بزرگان مادي و پارسي در جريان بود و اين دو دسته به شدت از يکديگر تنفر داشتند. شاه که از طرف مادر بزرگ با مادها و از طرف پدر بزرگ با پارس ها قرابت داشت، از اين دو دستگي به نفع خود بهره برداري مي کرد. ( در زمان قديم يک پادشاه قوي الاراده مي توانسته از راه تصرف در مناصب و مشاغل بر نجبا و اعيان مملکت تسلط پيدا کند. او از راه حسادت و چشم و همچشمي اي که براي رسيدن به مشاغل مهم بين اعيان اتفاق مي افتاد، آنها را هميشه در قيد و بند خود نگاه مي داشت. ) اُتانس در حالي که سعي مي کرد با لحن آرام خود خشم داريوش را از فرو نشاند گفت:
_ اين مشکل، مشکل همه ي ما پارسي هاست . در واقع شاه کبوجِيه خواسته با اين کار تسلطش را بر طوايف پارسي افزايش دهد.
داريوش بار ديگر با لحن خشمگين خود گفت:
_ از طريق اتحاد با ماد ها .
_ کلام تو عين حقيقت است. اين کار به کبوجيه اين امکان را مي دهد که اتکاي کمتري به سران طوايف پارسي داشته باشد و قدرت مطلق خويش را حفظ کند.
ناگهان خدمتکاري با عجله وارد شد. خدمتکار در حالي که به سختي نفس، نفس مي زد، ابتدا به دو رئيس طايفه اداي احترام کرد. سپس رو به داريوش کرد و به سرعت گفت:
_ سرورم اتفاق بسيار مهمي داده است. شايد لازم باشد در خلوت به عرض برسد.
داريوش به خدمتکار پاسخ داد :
_ کلام خويش بي پرده هويدا کن چرا که اُتانس از برادر به من نزديک تر مي باشد.
خدمتکار رو به اُتانس کرده و گفت:
_ از شما پوزش مي طلبم.
سپس رويش را به سمت داريوش برگردانده و ادامه داد:
_ شاهزاده برديا که چندي قبل از ايالت پارت آمده بود، بر ضد برادرش شاه کبوجيه کودتا کرده است. افراد او تعداد زيادي از نگهبانان مخصوص شاه را کشته اند. نايب السلطنه پاتي زي تس همراه باقيمانده ي نگهبان ها فرار کرده است.
داريوش و اُتانس به يکديگر نگاه کردند . نگراني در چهره ي هر دوي آن ها نمايان بود. اوضاع پس از سرکوب هاي گسترده ي توده هاي مردم توسط ارتش امپراطوري به تازگي آرام شده بود. برديا فرزند دوم کوروش کبير بود که به حکم پدر فرمانروايي ايالات شرقي ( پارت، گرگان، باختر و خوارزم ) امپراطوري را بر عهده داشت. خبر کودتاي او هر دو رئيس طايفه را غرق نگراني کرد.
***
داريوش به خانه رفت. وقايع اخير او و بسياري ديگر از مردم اعم از عادي و اشراف زاده را در نگراني فرو بـرده بود. بعد از ورود به منزل در ابتدا تعدادي از خادمينش را براي به دست آوردن آخرين اطلاعات فرستاد. سپس در اتاقي به تنهايي نشست و غرق تفکر شد. داريوش مرد بسيار با اراده اي بود. در اتاق باز شد. داريوش به آستانه ي در نگريست. همسرش آرتيستون که زني قد بلند و بسيار زيبا بود، وارد اتاق گرديد . همسر داريوش علاوه بر زيبايي زني جاه طلب و فوق العاده زيرک بود و کلامي پرنفوذ داشت. آرتيستون با لحني شيرين و تأثير گذار شروع به سخن گفتن نمود:
_ آيا از وقايع جديد مطلع گشته ايد.
_ بله. اتفاقات جديد مي تواند تأثيرات سوئي در بر داشته باشد.
_ ولي من اين طور فکر نمي کنم.
داريوش با تعجب به همسرش نگاه کرد. آرتيستون ادامه داد:
_ بگو ببينم اگر هر دو برادر در جنگ با يکديگر کشته شوند، مقام شاهنشاهي به چه کسي خواهد رسيد.
_ خب... با توجه به اينکه زاده ي زن غير عقدي نمي تواند به مقام شاهي برسد و از کاسان دان همسر کوروش بزرگ فقط همين دو پسر باقي مانده اند... اين مسئله بسيار بحث برانگيز خواهد شد. برادران کوروش توانايي لازم را ندارند. در اين موقعيت اگر شاه از بين ماد ها انتخاب شود، پارسي ها او را قبول نخواهند کرد و شاه پارسي، مورد قبول ماد ها نيست. شاه بايد با هر دو ملت رابـ ـطه داشته باشد و فقط کوروش و اقوامش اين خصوصيت را دارا هستند. کوروش بزرگ از طرف پدري از نثل شاهان پارس و از طرف مادري از نژاد ماد ها بود.
_ بگو ببينم از نسل هخامنش، سر سلسله ي سلطنت پارس، چند نفر واجد شرايط هستند.
_ افراد زيادي از نسل هخامنش وجود دارند ولي فکر نمي کنم از نظر قدرت، شهرت ، ثروت و توانايي شخص واجد شرايطي وجود داشته باشد. هيچ کدام از آن ها مثل کوروش و فرزندانش با آستياگس ( اژدهاک ) ماد قرابت ندارند و ماد ها چنين شاهي را نمي پذيرند.
آرتيستون مستقيم در چشمان داريوش نگريست و با کلام پرنفوذ خود گفت :
_ آيا تو کاملاً مطمئني که خدايان هيچ شخص واجد شرايطي را براي در دست گرفتن سرنوشت ملت پارس در اين لحظه ي تاريخي نيافريده اند.
داريوش و آرتيستون چند لحظه در سکوت به يکديگر نگاه کردند تا اينکه سرانجام داريوش متوجه معني سخن آرتيستون شد. داريوش گفت:
_ من؟!
_ آري تو. کوروش، کبوجيه و برديا، مشروعيت خودشان را براي سلطنت از هخامنش سر سلسله ي سلطنت پارس نگرفته اند. بلکه آن ها خودشون را جانشينان بر حق آستياگس ماد که پدر بزرگ مادري کوروش بود مي دانند. حالا تو به من بگو کدام ملت در فتوحات کوروش سهم بيشتري داشته است. آيا ملت ماد؟... يا ما پارسي ها؟
_ قطعاً پارسي ها سهم بيشتري داشته اند.
_ اما اکنون در نبود شاه چه کسي نايب السلطنه است. اشراف زادگان کدام ملت پست هاي کليدي بيشتري را در اختيار دارند. آيا زمان آن فرا نرسيده که يک پارسي اصيل به پا خيزد و قدرت را کاملاً به انقياد ما در آورد.
لحظه اي آرتيستون سکوت کرد و نگاه چشمان زيبايش ژرف در عمق وجود داريوش رسوخ نمود. آن گاه ادامه داد.
_ تو بايد با ديگر بزرگان پارسي صحبت کني. قطعاً آن ها هم مثل ما مي انديشند. اين زمان بهترين موقعيت براي ايجاد سلطنتي کاملاً پارسيست. سلطنتي که مشروعيتش را نه از آستياگس ماد... بلکه از شاهان قديمي پارس بگيرد و به نام هخامنش سر سلسله ي سلطنت پارس ملبس باشد.
سخنان آرتيستون به سختي بر روي داريوش اثر گذاشت. همان روز او با خود عهد کرد که راهي را که آرتيستون پيش پايش گذاشته بود، با تمام توان دنبال کند.
***
ادامه دارد...
نوشته: علی پاینده جهرمی.
توضيحات:
در نوشتن اسامي از بين منابع متعدد من آن چه را که آسان تر مي پنداشتم انتخاب کرده ام و بعضي از اسامي تغيير يافته يا عوض شده اند. به طور مثال، کبوجِيه را در کتيبه ي بيستون داريوش اول _ کبوجِيه. در نسخه ي بابلي همان کتيبه _ کمبوزيه. در اسناد مصري _ کنبوت يا کمبات. هرودوت، ديودور سيسيلي، آريان، ژوستن، آگاثياس و غيره _ کامبوزس. از مصنفين قرون اسلامي ابوريحان بيروني در آثارالباقيه _ قُمب سوس و قُمبوزس. ابولفرج بن عبري در مختصر الدول _ قُمباسوس بن کوروش و نويسندگان اروپايي نظر به اينکه يوناني ها اين شاه را کامبوزس ضبط کرده اند او را کامبيز ناميده اند. بعضي نويسندگان تصور مي کنند که اسم اين شاه کمبوجيه بوده و اگر در نوشته هاي داريوش کبوجيه نوشته شده از اين جهت است که ميم غنه نوشته نمي شده ولي بايد گفت تمام مدارکي که ذکر شد به جز کتيبه ي داريوش همه غير ايراني هستند.
........................
منبع:هم میهن