درباره ی رفتار اعراب با ایرانیان در هنگام فتح ایران

  • شروع کننده موضوع ABAN dokht
  • بازدیدها 348
  • پاسخ ها 2
  • تاریخ شروع

ABAN dokht

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/17
ارسالی ها
2,239
امتیاز واکنش
8,811
امتیاز
596
محل سکونت
البرز
درباره ی رفتار اعراب با ایرانیان در هنگام فتح ایران: خشونت و قساوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.بنی امیه که عصبیت عربی را فراموش نکرده بودند حکومت را بر اصل سیادت عرب نهاده بودند.عرب با خودپسندی کودکانه ای که در هر فاتحی هست مسلمانان دیگر را موالی یا بندگان خویش می خواند.تحقیر و ناسزایی که در این نام ناروا وجود داشت کافی بود که همواره ایرانیان را نسبت به عرب بدخواه و کینه توز نگهدارد اما قیود و حدود جابرانه ای که بر آن ها تحمیل میشد این کینه و نفرت را موجه تر میکرد.نظام حکومت اشرافی بنی امیه آزادگان و نژادگان ایران را مانند بندگان دِرَم خرید از تمام حقوق و شؤؤن مدنی و اجتماعی محروم میداشت.مولی نمیتوانست به هیچ کار آبرومند بپردازد.حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند.اگر یک مولای نژاده [اصیل]ایرانی دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن میکرد[به زنی میگرفت] یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحـریـ*ک و سعایت طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید.حکومت و قضاوت نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولایی به این گونه مناصب و مقامات نمی رسید اما این ترتیب نمی توانست دوام داشته باشد. زیرا عرب برای کشور داری و جهانبانی به هیچ وجه ذوق و استعداد و تجربه ی کافی نداشت...ناچار دیر یا زود برتری موالی را اذعان نمود.عبث نیست که یک خلیفه ی خود خواه مغرور بلند پرواز اموی مجبور شد این عبارت معروف را بگوید که ((از ایرانیها شگفت دارم،هزارسال حکومت کردند و ساعتی به ما محتاج نبودند,وما صد سال حکومت کردیم و لحظه ای از آنها بی نیاز نشدیم.)) منبع:دو قرن سکوت از زرینکوب ص 92 و 93
 
  • پیشنهادات
  • همایون

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/26
    ارسالی ها
    1,439
    امتیاز واکنش
    9,639
    امتیاز
    649
    محل سکونت
    تهران قیطریه
    چو بخت عرب بر عجم چیره شد
    همی بخت ساسانیان تیره شد

    بر آمد ز شاهان جهان رو قفیز
    نهان شد زر و گشت پیدا پشیز

    دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
    ز آزادگان پاک ببرید مهر

    به ایرانیان زار و گریان شدم
    ز ساسانیان نیز بریان شدم

    دریغ آن سر و تاج و آن مهر وداد
    که خواهد شدن تخت شاهی بباد

    کز این پس شکست آید از تازیان
    ستاره نگردد مگر بر زیان

    چو با تخت منبر برابر شود
    همه نام بوبکر و عمر شود


    تبه گردد این رنج های دراز
    نشیبی دراز است پیشش فراز

    نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
    ز اختر همه تازیان راست بهر

    ز پیمان بگردند و ز راستی
    گرامی شود گژی و کاستی

    رباید همی این از آن آن از این
    ز نفرین ندانند باز آفرین

    نهانی بتر ز آشکارا شود
    دل مردمان سنگ خارا شود

    شود بنده ی بی هنر شهریار
    نژاد و بزرگی نیاید بکار

    به گیتی نماند کسی را وفا
    روان و زبان ها شود پر جفا

    از ایران و از ترک و از تازیان
    نژادی پدید آید اند میان

    نه دهقان همه ترک و تازی بود
    سخن ها بکردار بازی بود

    نه جشن و نه رامش نه کوهر نه نام
    بکوشش زهر گونه سازند دام

    بریزند خون از پی خواسته
    شود روز گار بد آراسته

    زیان کسان از پی سود خویش
    بجویند و دین اندر آرند پیش


    ز پیشی و بیشی ندارند هوش
    خورش نان کشکین و پشمینه پوش

    چو بسیار از این داستان بگذرد
    کسی سوی آزادگان ننگرد
     
    آخرین ویرایش:

    همایون

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/26
    ارسالی ها
    1,439
    امتیاز واکنش
    9,639
    امتیاز
    649
    محل سکونت
    تهران قیطریه
    در جای دیگر فردوسی در نامه ای از زبان پور هرمزد شاه به سعد وقاص :


    یکی نامه ای بر حریر سفید
    نوشتند و پر بیم و چندی امید

    بعنوان بر از پور هرمزد شاه
    جهان پهلوان رستم کینه خواه

    سوی سعد وقاص جویند جنگ
    پر از رای و پر دانش و پر درنگ

    بمن باز گوی آنکه شاه تو کیست
    چه مردی و آیین و راه تو چیست

    بگرد که جوئی همی دستگاه
    برهنه سپهبد برهنه سپاه

    به نانی تو سیری و هم گرسنه
    نه پیل و نه تخت و نه بار و بنه

    زشیر شتر خوردن و سوسمار
    عرب را به جایی رسیده ست کار

    که فر کیانی کند آرزو
    تفو بر تو ای چرخ گردون تفو


    شما را به دیده درون شرم نیست
    ز راه خرد مهر و آزرم نیست

    بدین چهر و این مهر و این راه و خوی
    همی تخت و تاج آیدت آرزوی

    جهان گر باندازه جوئی همی
    سخن بر گزافه نگوئی همی

    سخنگوی مردی بر ما فرست
    جهاندیده و گرد دانا فرست

    بدان تا بگوید که رای تو چیست
    به تخت کیان رهنمای تو کیست
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا