دلنوشته دلـنوشـتـه هاي مـحـمـد رضـا عـبـدالـمـلـکـیـان

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,580
  • پاسخ ها 76
  • تاریخ شروع

کوکیッ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/04/04
ارسالی ها
20,571
امتیاز واکنش
157,354
امتیاز
1,454
محل سکونت
میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
من که سال ها

دلم برای دیدن یک درخت و

یک پروانه

پر پر می زد

با این همه ابر و

این همه آرامش و

این همه جنگل

چگونه به خانه بر گردم؟

محمدرضا عبدالملکیان
 
  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    حالا که رفته ای

    گلدان کنار پنجره خالی است

    برمی گردم

    از پیراهنت گلی می چینم

    این گونه بهتر است

    خاطره ها پیر نمی شوند

    محمدرضا عبدالملکیان
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    زندگی همین کوه روبه روست

    این سپید سربلند

    این نشانه ی شکوهمند

    این که تا هنوز و تا همیشه

    با زلال آسمان

    گرم گفتگوست

    زندگی همین

    بچه های کوه و دره

    این هماره مردم نجیب

    زندگی همین هوای حیرت است

    آن جوانه ای که چشم بسته

    بی قرارِ فصل فرصت است

    این اشاره

    این بنفشه ای که می رسد

    آن بهانه ای که بر بنفشه

    تاب می دهد

    زندگی همین تبسم طبیعت است

    محمدرضا عبدالملکیان
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    نشست و مثل روشنی من بود

    هنوز دایره آب وسعتش می داد

    هنوز رحل صداقت تلاوتش می کرد

    هنوز معنا داشت

    هنوز فرصت یک پل ادامه اش می داد

    چقدر چشم تماشا داشت

    نگاه روشن او زبان عاطفه را به شهر می آموخت

    و روبه روی دلم ماند!

    چقدر آیینه آمد

    چقدر ناگهان

    و هیچ پای گریزی مرا نمی دزدید

    چقدر آیینه تاریک است

    چقدر گم شده بودم

    چقدر بی حاصل

    چقدر باور باران مرا نباریده است

    چقدر دور شده ام از اشاره خورشید

    چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است؛

    من از کدام جهت رو به نیستی رفته ام!

    کجا تمام شدم از عبور نیلوفر!

    کجا شکفتن دل آخرین نفس را زد؟!

    چراغ در کف من بود

    چگونه سرعت ماشین مرا ز من دزدید!

    چگونه هیچ نگفتم!

    چگونه تن دادم

    چقدر شیوه خواهش مچاله ام کرده است!

    چقدر فاصله دارم من از شکوه درخت

    و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست

    و چشم های من از اضطراب گنجشکان چقدر فاصله دارد

    چقدر بیگانه است؛

    همیشه عاطفه می ترسید

    چقدر سفره تزویر رنگ در رنگ است

    چگونه دل بستم

    چگونه هیچ نگفتم

    چگونه پیوستم...

    و اهل آبادی هنوز سفره شان ساده است

    و اهل آبادی همیشه مثل درختند

    به غیر سبز نمی گویند

    مدام می بخشند

    و اهل آبادی هنوز می دانند چقدر بذر کبوتر هست؛

    چگونه باید کاشت

    چه سوگواری تلخی

    چقدر خالی ام از سبز!

    پرنده با من نیست

    چقدر خالی ام از امتداد زیبایی

    چقدر خالی ام از درد اهل آبادی

    چراغ در کف من بود

    چگونه روشنی راه را نفهمیدم!

    چقدر گم شده ام

    چقدر دور شده ام از غرابت دریا

    چقدر سوخته در من گیاه نام کسی که مثل روشنی من بود

    و رود حنجره اش را به کوچه ها می برد و از تولد شبنم مرا خبر می کرد

    کسی که مثل پدر همنشین مزرعه بود

    ستاره می پاشید؛ سپیده بر می داشت

    و چشم های نجیبش پر از طراوت بود

    مجال سبز صنوبر مرا ز خاطر برد

    پدر کجاست که باران دوباره برگردد؟

    چقدر سوخته در من عبور چلچله ها

    چقدر فاصله سنگین است

    چقدر اهل طراوت مرا نمی خواهند.

    چراغ در کف من بود

    چگونه باخته ام ارغوان و آیینه را

    چقدر پشت دلم خالی‌ست...

    نشست و روبه روی دلم راز گل ورق می خورد

    چقدر فاصله دارم

    چقدر تاریکم و روبه روی دلم بیکرانِ روشن دشت...!

    محمدرضا عبدالملکیان
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    بی‌ آنكه چیزی گفته باشی

    از همین كوچه آغاز می‌شود

    توقف می‌كنم

    چراغ كدام خانه روشن می‌شود

    برای شعری كه به سراغم آمده است؟

    محمدرضا عبدالملکیان
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    حالا که آمده ای

    باز هم به گیلاس آباد می رویم

    به آن باغبان بگو نگران نباشد

    ما گیلاس ها را نمی چینیم

    ما فقط با گیلاس ها حرف می زنیم!

    محمدرضا عبدالملکیان
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    جای من خالی است

    جای من در عشق

    جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار

    جای من در شوق تابستانی آن چشم

    جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت

    جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت

    جای من خالی است

    من کجا گم کرده ام آهنگ باران را !؟

    من کجا از مهربانی چشم پوشیدم !؟...

    محمدرضا عبدالملکیان
     
    بالا