دلنوشته دلคliنوค๓irشته

amIRali

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/06/23
ارسالی ها
926
امتیاز واکنش
5,502
امتیاز
639
سن
24
محل سکونت
Rain City
تمامی متن ها متعلق به خودم است.
لطفا برای حمایت از گزینه تشکر استفاده کنید.
همچنین برای دنبال کردن از گزینه اشتراک استفاده نمایید.
سپاس:aiwan_light_heart:
 
  • پیشنهادات
  • amIRali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/23
    ارسالی ها
    926
    امتیاز واکنش
    5,502
    امتیاز
    639
    سن
    24
    محل سکونت
    Rain City
    وقتی لبخند زدی
    خواستم بخشی از لبخندت شوم
    وقتی عطر زدی
    خواستم بخشی از عطرت شوم
    وقتی رفتی
    باران شروع به باریدن گرفت
    دیگر چیزی نخواستم و تنها
    بخشی از اشکهایش شدم
     

    amIRali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/23
    ارسالی ها
    926
    امتیاز واکنش
    5,502
    امتیاز
    639
    سن
    24
    محل سکونت
    Rain City
    دلم یک نگاه می خواهد، یک نگاه آرام و مطمئن، نگاهی که اضطراب را از تنم بگیرد و به دلم آرامش تزریق کند. بعد می نشینم و بدون نگرانی درد هایم را به زبان می آورم، بدون واهمه رازهایم را می گویم، آنقدر ادامه می دهم تا خالی شوم.
    توی چشم آدما زل می زنم و دنبال این نگاه می گردم، یکی پس از دیگری در این امتحان مردود می شنود.
    تنها چیزی که دستگیرم شده این بوده که، چشم ها هم دروغ می گویند
     
    آخرین ویرایش:

    amIRali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/23
    ارسالی ها
    926
    امتیاز واکنش
    5,502
    امتیاز
    639
    سن
    24
    محل سکونت
    Rain City
    وقتی یک روز به پشت سرت نگاه کردی و من را دیدی، آن لبخند همیشگی ات را بزن، سیگار همیشگی ات را بکش و مثل گذشته رفتار کن
    انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
    وقتی یک روز به پشت سرت نگاه کردی، بدان من درست همان جا هستم، روی همان صندلی ای که جای تو روبرویش بود.
    این تمام چیزیست که من منتظر اش هستم، تمام سهمی که از زندگی میخواهم، یک با تو بودنِ دوباره
    اما اتفاق نمی افتد،
    زندگی یک خیالِ مُرده است.
     
    بالا