اخبار سینما و تلوزیون رقـ*ـص اژدهایان: جنگ داخلی زمان تارگرین ها در کتاب بازی تاج و تخت/ قسمت سوم/

Բ໐ՐງēԵ๓Ēຖ໐Ե

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/09
ارسالی ها
2,059
امتیاز واکنش
16,497
امتیاز
696
Deaths_of_Lucerys_and_Arrax-790x793.jpg


قسمت چهارم: اولین خون
زمانی‌که اژدهای خونین دیمون، کاراکسیس، بر برج کینگزپایر هارن‌هال نشست، لرد هارن‌هال قلعه را تسلیم کرد. دیمون، بزرگ‌ترین قلعه‌ی ریورلندز را به همراه ثروت آن و سه گروگان از خاندان استرانگ به دست آورد. جیسریس هم وفاداری ایری، سیسترتون، وایت هاربر و وینترفل را به دست آورد و پیمانی میان خاندان تارگرین و استارک بست که بعدها به نام پیمان آتش و یخ شناخته خواهد شد.
اما سفر پرنس کوچک‌تر، لوکریس، به این خوبی تمام نشد. زمانی که سوار بر آراکس به استورمزاند رسید، ویگار را دید که با دیدن او غرشی کرکننده کرد. در تالار استورمزاند، لرد بوروس براثیون و در کنارش ایموند تک‌چشم با لوکریس مواجه شدند. ایموند با پیشنهاد ازدواج لرد را به سمت سبزها آورده بود، اما با این حال لوکریس نامه‌ی مادرش را به لرد بوروس تحویل داد. زمانی که استاد قلعه، نامه را برای لرد خواند، لرد از لوکریس پرسید:«و اگر من مطابق خواسته‌ی مادرت عمل کنم، با کدوم دخترم ازدواج می‌کنی؟ یکی رو انتخاب کن.» اما پرنس لوکریس که نامزد دخترعمویش ریلا بود، این پیشنهاد را رد کرد. «پس برو خونه توله‌سگ و به اون مادر بـدکـاره‌ات بگو که لرد استورمزاند یه سگ نیست که بتونه اون رو با سوت زدن به سمت دشمناش بفرسته.» در اینجا ایموند سعی کرد با لوکریس بجنگد، اما قول لوکریس به مادرش و مداخله‌ی لرد استورمزاند مانع او شد. اما زمانی که لوکریس استورمزاند را ترک کرد، ایموند هم از لرد اجازه‌ی ترخیص خواست و سوار بر ویگار به خلیج کشتی‌شکن رفت.
طوفان می‌غرید و آراکس جوان به سختی تعادلش را در هوا حفظ می‌کرد، ویگار نیرومند به آراکس رسید و با او درگیر شد. نگهبانان روی دیوارهای استورمزاند، انفجارهای آتشینی را در میان ابرها دیدند و غرشی را شنیدند که صدای رعد را پوشاند. مدتی بعد، موج‌ها بدن بی سر آراکس و جسد درهم‌شکسته‌ی پرنس لوکریس را به ساحل آوردند. اولین خون جنگ ریخته شد و جنگ زاغ‌ها به جنگ آتش و خون تبدیل شد.

Screen-Shot-2015-12-21-at-2.19.30-PM-810x429.png

رقـ*ـص اژدهایان: جنگ داخلی زمان تارگرین ها

رقـ*ـص اژدهایان: جنگ داخلی زمان تارگرین ها

قسمت پنجم: توطئه‌ی دیمون
ملکه رینیرا، با شنیدن خبر مرگ پسرش، غش کرد و خواست جنگ را همانجا پایان دهد. اما زاغی از سوی دیمون رسید، «انتقام لوکریس گرفته خواهد شد.» آشنایان پرنس دیمون در خیابان‌های کینگزلندینگ وارد عمل شدند، دو مرد که تنها به نام خون و پنیر شناخته می‌شوند. پنیر، یک موش‌گیر در قلعه‌ی سرخ بود که راه‌های مخفیش را می‌شناخت و خون، یک رداطلایی سابق که به علت قتل یک بـدکـاره ردایش را از دست داده‌بود.
با راهنمایی پنیر، این‌دو به اتاق ملکه الیسنت در برج دست وارد شدند و ملکه بیوه را دستگیر کردند. زمانی که ملکه هلینا همراه دو پسر و دخترش وارد شد، خون و پنیر نگهبانان را کشتند و به ملکه گفتند که باید تسویه حساب کند.«یه چشم در ازای یه چشم، یه پسر در ازای یه پسر. کدوم رو میخواین از دست بدین، علیاحضرت؟» ملکه هلینا التماس کرد که خودش را بکشند، اما خون و پنیر تهدید کردند که اگر یکی را انتخاب نکند، همه را می‌کشند. ملکه پسر کوچکترش میلور را انتخاب کرد، شاید فکر می‌کرد کوچک‌تر از آن است که بفهمد، یا چون که پسر بزرگ‌تر وارث پادشاه بود. «میشنوی کوچولو؟ مامانت میخواد تو بمیری.» سپس خون با یک ضربه سر پسر بزرگ‌تر را قطع کرد. در کمال تعجب، آن‌دو بدون آسیب زدن به شخص دیگری، به همراه سر قطع شده‌ی جیهیریس از اتاق بیرون رفتند. زمانی که نگهبانان به اتاق رسیدند، ملکه هلینا هنوز جسد بی‌سر پسرش را در آغـ*ـوش گرفته‌بود و می‌گریست. ملکه هلینا با غم از دست دادن پسرش دیوانه شده بود.
خبرهای شوم دیگر هم برای ایگان آمدند، علاوه بر وینترفل و ایری، بسیاری از لردهای جنوب به سمت رینیرا رفتند و تعدادی از لردهای رودخانه هم در هارن‌هال به دور پرنس دیمون جمع شدند و در نبردهای آسیاب‌سوزان و استون‌هج (حصار سنگی، قلعه‌ی خاندان براکن) سبزها را شکست دادند. ایگان هم که می‌دید از همه جهت به او ضربه وارد می‌شود، سر اوتو را از مقام دست خلع و سر کریستون را دست جدیدش اعلام کرد. مشت آهنینی که تصمیم داشت با جنگ، دشمنان ایگان را از میان بردارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا