اخبار سینما و تلوزیون رقـ*ـص اژدهایان: جنگ داخلی زمان تارگرین ها در کتاب بازی تاج و تخت/ قسمت اول/

Բ໐ՐງēԵ๓Ēຖ໐Ե

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/09
ارسالی ها
2,059
امتیاز واکنش
16,497
امتیاز
696
Deaths_of_Lucerys_and_Arrax-790x793.jpg


رقـ*ـص اژدهایان، نامیست زیبا برای جنگی کثیف و خونین که چهره‌ی وستروس را تغییر داد. سرزمین‌های رودخانه در آتش سوختند، هزاران نفر کشته شدند، خاندان تارگرین و اژدهایانش به نزدیکی انقراض رسیدند…

رقـ*ـص اژدهایان نام جنگی داخلی در زمان حاکمیت تارگرین‌هاست . جنگی بین اگان دوم و خواهر ناتنی‌اش رینیرا تارگرین بر سر جانشنینی بر تخت پدرشان ویسریس اول، که بین سال های سال 129 پس از ورود اگان تا سال 131 پس از ورود اگان به طول انجامید. در نهایت هر دو شهریار رقیب کشته شدند، و پسر رینیرا، اگان سوم به تخت نشست.

شرح کامل وقایع منتهی به شروع جنگ، طولانی‌تر از آن است که در این مقاله بگنجد و شاید به اندازه‌ی خود جنگ طولانی باشد، پس به شرحی کوتاه از وقایع اکتفا می‌کنیم.

قسمت اول: 1-پیش از طوفان
اولین جرقه‌های این جنگ، زمانی پدیدار شدند که ویسریس اول، با رای شورای بزرگ 101 بر تخت آهنین نشست. ملکه‌اش، ایما ارین بود که خود نوه‌ی جیهیریس پیر می‌شد. ملکه ایما پس از چند بار سقط و به دنیا آوردن یک پسر مرده، دختری سالم به نام رینیرا به دنیا آورد. ملکه و پادشاه، دخترشان را عاشقانه دوست داشتند، اما برای وارث، پادشاه به یک پسر نیاز داشت. دیمون تارگرین، برادر پادشاه و وارثش، در نظر پادشاه بیش از حد تندخو و خشن بود. مدتی در دربار پادشاه مشغول به کار بود، اما کار در دربار برای او کسل کننده بود. دیمون پس از مدتی به فرماندهی گارد شهری کینگزلندینگ منصوب شد. در طول مدت فرماندهیش، نگهبانان را به خوبی تجهیز کرد و رداهای طلایی که گارد شهری امروزه به آن مشهور است را در میان گهبانان مرسوم کرد. همچنین دوستان و آشنایان زیادی در میخانه‌ها و بـدکـاره‌خانه‌های کینگزلندینگ پیدا کرد. زمانی که ملکه ایما در حین زایمان جان داد و پسرش هم یک روز بعد از او مرد، پرنس دیمون در یکی از بـدکـاره‌خانه‌های خیابان ابریشم به سلامتی نوزاد مرده نوشید و او را “وارث یک‌روزه” نامید. زمانی که این خبر به ویسریس رسید، غم و اندوهش به خشم تبدیل شد. پادشاه پس از اتمام سوگواریش به سرعت جشنی را تدارک دید که در آن رینیرا، دخترش را وارث اعلام کرد. گرچه این عمل بر خلاف نظر جیهیریس و رای شورای بزرگ 101 بود، صدها لرد و شوالیه به او قسم وفاداری خوردند، اما پرنس دیمون در میان آن‌ها نبود. پس از شنیدن ماجرا، دیمون با خشم از کینگزلندینگ رفت و اژدها و معشـ*ـوقه‌اش را هم با خود برد.
پادشاه ویسریس اما، به دنبال ازدواج بود. به او لینا ولاریون پیشنهاد شد، دوشیزه‌ای دوازده ساله با خویی گرم و سوار بر ویگار غول‌پیکر. ازدواج با لینا می‌توانست سردی میان خاندان ولاریون و تارگرین را از بین ببرد، اما ویسریس با الیسنت های‌تاور ازدواج کرد. ولاریون‌ها در این عروسی حاضر نشدند و در عوض، در دریفت‌مارک همراه پرنس دیمون مشغول ریختن نقشه‌ای برای فتح استپ استونز شدند که تحت فرمان تریارشی (میر، لایس، تایروش) بود. این نقشه، ولاریون‌ها و پرنس دیمون را 5 سال ( تا سال 111) در جنگ درگیر می‌کند. در طول این جنگ‌ها، دیمون با اژدهای خونینش کاراکسیس و ناوگان ولاریون پادشاه استپ‌استونز می‌شود. تخت آهنین از پادشاهی دیمون حمایت می‌کند اما وارد جنگ مستقیم نمی‌شود. به گفته‌ی ویسریس: «بگذارید دیمون در جنگ باشد. جنگ او را از مشکلات دور نگه‌می‌دارد.»

رقـ*ـص اژدهایان

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

رقـ*ـص اژدهایان

در سال 111 پس از فتح، تورنمتی در کینگزلندینگ به مناسبت پنجمین سالگرد ازدواج پادشاه ویسریس و ملکه الیسنت برگزار شد که در آن ملکه الیسنت ردایی به رنگ سبز و پرنسس رینیرا، لباسی به رنگ سیاه و سرخ خاندان تارگرین به تن کرده بود. از زمان آن تورنمنت، هواداران ملکه سبز و به هواداران پرنسس سیاه لقب گرفتند. در تورنمنت، سیاه‌ها با دلاوری سر کریستن کول که در آن زمان از هواداران پرنسس بود، عملکرد بهتری داشتند. اما در تورنمت، مردی که طلا و نقره بر تن کرده بود، سوار بر اژدهایی سرخ در زمین‌های مسابقه ظاهر شد. پرنس دیمون بالاخره از استپ‌استونز برگشته‌بود. دیمون، تاجش را به ویسریس هدیه داد و ویسریس هم تاج را پس داد و گونه‌های برادرش را بوسید. دو برادر بالاخره با هم آشتی کرده‌بودند. اما دیمون هنوز ذات خشنش را در خود داشت. در طول مدت اقامتش در کینگزلندینگ با ملکه و پسرانش، ایموند و ایگان سرد برخورد می‌کرد. اما رینیرا و دیمون، ماجرای دیگری داشتند. دیمون با برادرزاده‌اش بسیار صمیمی بود و همیشه او را همراهی می‌کرد، برای او شعر می‌خواند، داستان می‌گفت، هدیه‌هایی از سفرهایش می‌آورد و حتی سوار بر کاراکسیس با او پرواز می‌کرد. آن‌که سرانجام این رابـ ـطه چه شد را نمی‌توان با قطعیت گفت، اما دوباره میان دو برادر اختلاف افتاد و دیمون به پادشاهیش برگشت. مدتی بعد پرنسس با لینور ولاریون ازدواج کرد و از او صاحب سه پسر شد، جیسریس، لوکریس و جافری. سه پسر که با وجود والیریایی بودن پدر و مادرشان موهای قهوه‌ای رنگ داشتند. این باعث شد برخی، از جمله سبزها، سه پسر را فرزند هاروین استرانگ بدانند.

در سال 115 دیمون از استپ‌استونز به ویل رفت تا زمین‌ها و قلعه‌ی همسر تازه از دنیا رفته‌اش ریا رویس را تصاحب کند، اما از ویل طرد شد و به دریفت‌مارک، مقر خاندان ولاریون رفت. در آن‌جا با لینا ولاریون ازدواج کرد و همراه او به شهرهای آزاد رفت، جایی که با وجود کاراکسیس و ویگار، اژدهای همسرش از او استقبال شد. زمانی که دیمون صاحب دو دختر دوقلو شد، شاه ویسریس اجازه‌ی برگشت او را به دربار داد. لینور و لینا ولاریون در سال 120 مردند و رینیرا به دراگون‌استون نقل مکان کرد، دور از پادشاه و نزدیک به پرنس دیمون، عموی محبوبش. آن دو پس از مدت کوتاهی ازدواج کردند که باعث خشم پادشاه و به دنیا آمدن پسری مو نقره‌ای به نام ایگان شد. در سال 122 هم پسر دوم دیمون به نام ویسریس به دنیا آمد و ایگان پسر شاه ویسریس با خواهرش هلینا ازدواج کرد و سال بعد از او یک دختر و یک پسر به دنیا آورد. برادرش ایموند هم با وجود تک‌چشم بودن تحت نظر سر کریستن کول که اکنون از سبزها شده‌بود، شمشیرزنی ماهر شد و بر اژدهای ویسنیا، ویگار نیرومند سوار شد. با این حال، پادشاه ویسریس در حادثه‌ای دو انگشتش را از دست داد و روز به روز ضعیف تر شد. زمانی که در روز سوم ماه سوم سال 129 پس از فتح، پادشاه به خواب رفت و بیدار نشد، آتش جنگ شعله‌ور شد.

رقـ*ـص اژدهایان

ادامه دارد…
 
بالا