- عضویت
- 2016/09/09
- ارسالی ها
- 2,059
- امتیاز واکنش
- 16,497
- امتیاز
- 696
قسمت دوم توطئه
نیمه شب، خدمتکاری به اتاق پادشاه رفت و با جسد بیجان او مواجه شد. اولین کسی که از این ماجرا مطلع شد، ملکه بود که اطمینان حاصل کرد مرگ پادشاه مخفی باقی میماند. پس از بررسی بدن پادشاه و اطمینان از مرگ او، اتاق مهر و موم شد و خدمتکار بازداشت شد تا خبر را پخش نکند. سپس جلسهای در شورای کوچک برگزار شد. حاضران شامل ملکهی بیوه، اوتو هایتاور دست پادشاه، لرد فرمانده گاردشاهی کریستون کول، استاد اعظم اوروایل، لرد جسپر وایلد اربـاب قوانین، تایلند لنیستر اربـاب کشتیها، لریس “کلابفوت” استرانگ اربـاب زمزمهها و لرد لیمن بیزبری اربـاب خزانهداری.
ابتدا اکثریت شورا قصد تاجگذاری پرنسس رینیرا را داشتند، اما با مخالفت دست پادشاه اوتو هایتاور و دخترش ملکه الیسنت، رای به سمت پرنس ایگان برگشت. تا نزدیک صبح بحث ادامه پیدا کرد تا اینکه تنها لرد لیمن بیزبری در سمت سیاهها ماند. لرد پیر بلند شد و خواست در اعتراض به “این خــ ـیانـت” شورا را ترک کند که سر کریستون با خنجرش گلوی پیرمرد را شکافت. ادامهی بحث شورا، نقشهکشی جهت جلوگیری از اقدام سیاهها بر علیه آنها بود. در آخر آنها سوگند برادری خوردند و شروع به دستگیری افرادی کردند که به وفاداریشان شک بود. سپس پسران شاه از مرگ پدرشان مطلع شدند و به ایگان اعلام شد که قرار است پادشاه شود. ایگان مخالفت کرد: «کدوم برادری حق قانونی خواهرش رو میدزده؟» در آخر با ادعای اینکه رینیرا او را به عنوان تهدید میبیند و در صورت رسیدن به سلطنت ایگان را میکشد، با اکراه به تاجگذاری راضی شد. زاغهایی به سوی کسترلی راک، هایتاور، ریورران، هایگاردن و هر لرد و شوالیهای که احتمالا از ایگان حمایت میکرد فرستاده شد و ایموند سوار بر ویگار به سوی استورمزاند پرواز کرد تا با پیمان ازدواج خاندان براثیون را به سوی ایگان بیاورد.
هفت روز پس از مرگ شاه، به اصرار پرنس ایگان خبر فوت پادشاه پخش شد و شاه ایگان، دومین با نام او، در دراگونپیت تاجگذاری کرد. تاجی که بر سر او قرار گرفت، تاج ایگان فاتح بود و نه تاجی که پدرش بر سر میگذاشت. تاج پدرش را شب قبل سر استفن دارکلین از گارد پادشاه به دراگوناستون بـردهبود.
زمانی که خبر تاجگذاری به دراگوناستون رسید، پرنسس رینیرا باردار بود. با اینکه هنوز تا زمان زایمانش یک ماه باقیمانده بود، پرنسس با شنیدن خبر تاجگذاری برادرش در خشمی جنونآمیز شکمش را چنگ میزد و برادرش و ملکه و حتی فرزندی که در شکم داشت را نفرین میکرد. نوزادی که مدتی بعد به دنیا آمد، دختری مرده و ناقص، با دمی فلسدار و حفرهای در سـ*ـینهاش بود. پرنسس خشمگین گفت: تاجم رو دزدیدند و دخترم رو کشتن، و برای اینکارشون تاوان خواهند داد…
رقـ*ـص اژدهایان: جنگ داخلی
قسمت سوم: شورای سیاه
رقـ*ـص اژدهایان: جنگ داخلی
پرنسس رینیرا، «شورای سیاه» خودش را در مقابل شورای کینگزلندینگ تشکیل داد. ریاست شورا در دست خود پرنسس و شوهرش دیمون بود. پسرانش نیز در شورا حضور داشتند، همراه سر اریک کارگیل، لورنت ماربرند و یک دوجین از لردهای دریای باریک که بزرگترینشان کورلیس ولاریون ملقب به مار دریا بود که همراه همسرش رینیس تارگرین، «ملکهای که هرگز نبود» در شورا حضور داشت.
این گروه کوچک، هرگز نمیتوانست با قوای بزرگ ایگان که توسط کسترلیراک و اولدتاون حمایت میشد مقابله کند، تنها برتری رینیرا، داشتن 6 اژدهای قدرتمند، 6 اژدهای وحشی و 2 جوجه اژدها در برابر 4 اژدهای سبزها بود. پس پرنسس به دنبال متحدانی در میان لردهای قدرتمند گشت. ایری و استورمزاند بهترین گزینهها به نظر میرسیدند. براثیونها و ارینها با رینیرا نسبت خونی داشتند و لرد بورموند براثیون فقید از هواداران رینیرا بود. از شمال هم احتمال کمک وجود داشت، با اینکه به علت دوری از جبهه اصلی، اثر آن در جنگ جزیی بود. دالتون گریجوی خونخوار، کراکن سرخ، هم به علت نزدیکی به زمینهای لنیستر، متحد خوبی بود. در سرزمینهای رودخانه هم احتمال پشتیبانی از رینیرا وجود داشت، پس شورای سیاه تصمیم گرفت زاغهایی را به سرتاسر لردها بفرستد و همچنین سه اژدها. جیسریس سوار بر ورماکس به ایری و شمال میرود تا حمایت آنها را بهدست آورد، لوکریس به استورمزاند و پرنس دیمون هم هارنهال را به دست میآورد تا مقری برای تجمع لردهای رودخانه که حامی سیاهها هستند باشد.
روز بعد، تاج گذاری شتاب زدهای انجام شد و دیمون تارگرین تاج جیهیریس را بر سر رینیرا از خاندان تارگرین، اولین با نام او، ملکهی اندالها، روینار و مردان اولیه قرار داد. ملکه، اوتو هایتاور و ملکه الیسنت را شورشی خواند ولی ادعا کرد که در صورت تسلیم برادرانش و خواهرش هلینا، آنها را خواهد بخشید. شاه ایگان پس از شنیدن این خبر خشمگین شد اما به پیشنهاد بقیه شورا، استاد اعظم اروایل، همراه آریک کارگیل(برادر سر اریک)، سر گواین هایتاور و عدهای سپتون و کاتب به دراگوناستون فرستاده شدند تا ملکه را به تسلیم بدون خونریزی دعوت کند. رینیرا در سکوت پیشنهادات برادرش را از زبان استاد اعظم شنید، سپس از او درباره شاه ویسریس پرسید:
– شاید شما بتونید به ما بگید که ایشون (ویسریس اول) چه کسی رو وارث و جانشین خودش قرار دادن.
+ شما علیاحضرت.
– با زبانت تایید کردی که من ملکهی بهحقت هستم. پس چرا به برادرم، مدعی دروغین خدمت میکنی؟ به برادرم بگو من یا تخت سلطنتم رو خواهم داشت، یا سر او رو.
سپس ناوگان ولاریون خلیج بلکواتر را بست و سه اژدها از دراگوناستون به پرواز درآمدند…
ادامه دارد…
آخرین ویرایش توسط مدیر: