- عضویت
- 2016/08/09
- ارسالی ها
- 1,186
- امتیاز واکنش
- 10,905
- امتیاز
- 748
- سن
- 21
روشنفکری (در انگلیسی Intellectualism) به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته میشود.
روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعهاست که با دغدغههای انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیـاس*ـی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی میکنند.
تندیس اندیشهگر اثر رودن نماد
روشنفکری به شمار میآید.
تعریف
جمعبندی تعریفهای متعارض ارائه شده در رابـ ـطه با روشنفکری، نمیتوان که گزاره یا گزارههایی جامع و مانع را برای تعریف مفهوم روشنفکری ارائه داد. اما، بطور کلی، میتوان گفت که روشنفکری Intellectualism، به معنی مکتب تفکیک دو امر از همدیگر است. بههمین دلیل است که روشنفکری، به عنوان روح ممیز و انتقادی شناخته میشود. همچنین، از روشنفکری، به فلسفه اصالت هوش و قریحه یاد میگردد. این فلسفه، معتقد است که علم ناشی از عقلاست یا سادهتر اینکه علم را فقط، بهوسیله قریحه یا هوش میتوان بهدستآورد. بهطور کلی، اگر بخواهیم که واژه روشنفکر را تفسیر کنیم، گفته میشود که روشنفکران، کسانی هستند که اهل قضاوت عقلی و سنجشگرانه در امور هستند. بهطور خلاصه، روشنفکری غربی، مکتبی است بر اساس سه اصل روش علمی (بیکن و دکارت)، رفاه و خوشبختی (مور) و فایده انگاری (بنتام).
بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابـ ـطه با روشنفکر میتوان آن را چنین بیان داشت. روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعهاست که با دغدغههای انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیـاس*ـی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی میکنند.روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایستهها احساس مسئولیت و تعهد میکند.
روشنفکری در منظر کلی شامل مجموعه خصلتهایی است:
روشنفکر سیـاس*ـی بیرون از سیاست است، و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، حتی نسبت به گروههای هم آرمان هم تعلق و وابستگی ندارددارای امید به آینده و حرکت در آن جهت و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست.مخالف هرگونه عقب ماندگی و جهل و خرافهاست و در جهت رشد و نوسازی تلاش میکند.منتقد است و تحول خواهبا سه گروه تعامل ندارد:
1.اصحاب قدرت (دولت-حکومت)
2.اصحاب دین (کلیسا-روحانیت)
3.اصحاب ثروت (زمین داران-سرمایه داران)
برای اولین بار، واژه روشنفکر در ماجرای محکوم شدن ناعادلانه دریفوس و حمایت امیل زولا از وی بر میگردد. پس از محکومیت زولا، سیصدتن از اندیشمندان و نویسندگان در بیانیهای به حمایت از وی برخاستند که به «بیانیه روشنفکران» شهره شد.
تاریخچه:
جریان روشنفکری در قرون وسطی پا گرفت. دانشگاههای آن دوره محل تحصیل قشری بوده که به طور نسبی از قشر حاکم فئودال مستقل بودند.
قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی که از سدههای آخر قرون وسطی بهشمار میروند، مهبط پیدایش و مهد پرورش روشنفکری در غرب میباشند. بیتردید، روشنفکر غربی، در شهرها و جوامع مدنی غرب متولد شد و روشنفکری، از شهرها نشات یافت. تاریخ نگاران، قرن دهم و یازدهم میلادی را مبدأ شکلگیری کامل زندگی شهری برشمردهاند. با این وجود، روشنفکری، بهطور سنتی، در قرن دوازدهم میلادی، قابل تشخیص گردید. قرن سیزدهم میلادی که در غرب از آن، بهعنوان قرن اتحادیههای حرفهای، علمی و دانشگاهی یاد میشود، سرآغاز تشکلهای دانشگاهی و دانشجویی بود. در این قرن بود که بهتدریج، دانشجویان با تشکیل اتحادیهها و اجتماعات خویش، رفته رفته، از توان و قدرت زائد الوصفی برخوردار گردیدند. قرون پانزده و شانزده میلادی، سرآغاز رشد علوم و فنون و تحولات فکری و اجتماعی دراروپا است. در چنین شرایطی بود که توماس مور، در سال ۱۵۱۶ میلادی، در کتاب خود، بنام اتوپیا، جامعه ایدهآلی خود را که جزیره ایست در اقیانوس، با سازمانی اجتماعی، بر پایه رفاه و خوشبختی عموم، ترسیم کرد. سال ۱۶۲۰ میلادی، با انتشار کتاب ارغنون نوین، توسط فرانسیس بیکن، فیلسوف بزرگ انگلیسی که به پدر علوم تجربی شهرت دارد و همچنین، با انتشار کتاب گفتار در روش، توسط رنه دکارت متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی، فلسفه جدید مبتی برمشاهده و تجربه، رونق گرفت. بدین ترتیب، روشنفکری در غرب، یک نهضت آزاداندیشی بود، برای رهایی از حاکمیت افکار کلیسا. به بیان سادهتر، دانشمندان غربی، بعد از انقلاب فرانسه و یا مدتی قبل از آن، باین نتیجه رسیده بودند که دانش، فکر و فهم آنها از صاحبان کلیسا بیشتر است. فایده انگاری (یوتیلیتیتاریانیسم) که در آرای بنتام، به روشنی، بهعنوان فلسفهای کارآمد و مورد اقبال مطرح شد، یکی از ارکان نظم اخلاقی و سیـاس*ـی روشنفکران روزگار ما است. در یکصد سال گذشته، حوزه اندیشه در کشور ما، شاهد تکرار، تکرار و بازهم تکرار بوده است. چارچوب اندیشهای نویی توسط هیچ متفکر، نواندیش، روشنفکر و دگراندیشی عرضه نگشتهاست.
روشنفکری به معنی مدرن آن نخستین بار در جریان محاکمه آلفرد دریفوس مشاهده شد. این شخص یک افسر ارتشی بوده که به جرم خــ ـیانـت به جزایر شیطان تبعید شده بود ولی پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یافت گردید. در جریان محاکمه مجدد این افسر یهودی امیل زولا و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره نامهای با عنوانمن متهم میکنم به رئیس جمهور مینویسند که آن نامه به نام اعلامیه روشنفکران مشهور شد. این اقدامات منجر به عقبنشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار آمد.
جریانات روشنفکری نخستین بار در زمان به وقوع پیوستن انقلاب فرانسه تلاش نمودند تا اندیشههای خود را در جامعه اشاعه دهند. این قشر که برآمده از جریان آزادیهای سیـاس*ـی آن دوره بودند تلاش نمودند انسانمداری، افکار لائیک ولیبرالیسم را در جامعه رواج دهند. روشنفکران قرن ۱۸ مانند سخنگویان بورژوازی عمل میکردند و سعی در توجیه روابط حاکم بر جامعه آن روز داشتند. در قرن نوزدهم گروه جدید از روشنفکران سوسیالیست قوت گرفتند و برعکس روشنفکران نسل پیش علیه بورژوازی تبلیغ میکردند. ضدامپریالیسم در قرن بیستم نیز تأثیرات خود را بر روشنفکران به صورت ملموس تداوم بخشید.
جریان روشنفکری در ایران:
روند تاریخی جریان روشنفکری در ایران را میتوان در چهار گروه تقسیمبندی کرد.
روشنفکران نسل اول(دوران مشروطه)
در زمان حکومت دودمان قاجار و به ویژه در پی شکست ایران از روسیه قشر فرهیخته ایران به فکر کشف علل عقب ماندگی ایران و شکست آن از روسیه بودند. این شکست نظامی سران قاجار را هم برای رفع عقب ماندگی تشویق کرد. یکی از کسانی که در این امر مصر بود عباس میرزا بود که خود شاهد شکست ارتش ایران در جنگ با روسیه به علت عقب ماندگی فناوری نظامی بود. وی برای اولین بار دانشجویانی جهت تحصیل به اروپا ارسال کرد تا از فناوری آنها بهرهمند گردند (خرم رویی، ۱۳۹۱). اولین گروه از تحصیلکردگان ایرانی مانند میرزا ملکم خان و طالبوف بیشتر طرفدار حکومت بودند زیرا اولاً از داخل قشر حاکمه بودند و ثانیاً توسط دولت رشد کرده بودند. در دوران امیرکبیر شکاف بیشتری میان اصلاحگرها و محافظه کاران در دربار قاجار شکل گرفت که نهایتاً به پیروزی محافظه کاران انجامید.
یکی از مهمترین شخصیتهای ایرانی مؤثر بر جریان روشنفکری ایرانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) بود. او که اهل تبریز ولی مقیم گرجستان روسیه بود، با اینحال کتابهای مهمی به فارسی نوشت که از جمله آنها مکتوبات جلال الدولهاست. این کتاب را میتوان بیانیهای شورانگیز بر ضد سنتهای ایران عصر قاجاری دانست. رنسانسی در بازگشت به ارزشهای ایرانی و اعتراضی بر اندیشههای رایج ایران در سنجش با اندیشههای اروپایی.
در اواخر دوران ناصرالدین شاه روزنامههای ممنوعه که در خارج از کشور به چاپ رسیده و در داخل ایران مخفیانه پخش میشد نقش مهمی در جریان روشنفکری داشتند. به ویژه سه شخصیت، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و طالبوف تبریزی ادبیات مشروطه خواهی ایران را که بر پایه رنسانس ایرانی و روشنفکری بود سامان دادند. از میان این سه آقاخان کرمانی به ویژه با کتاب جنجالی خود سه مکتوب و کتابهای دیگری که در نقد تاریخ ایران داشت، تلاش کرد فلسفه تاریخ ایرانی را بنیاد بگذارد. آقاخان مقیم استانبول بود و در روزنامههای آوانگارد آنزمان یعنی روزنامه قانون و روزنامه اختر قلم میزد. او از آثار روشنفکران و فیلسوفان مدرن فرانسوی و انگلیسی به ویژه روسو، ولتر و اسپنسر بهره گرفت (خرم رویی، ۱۳۹۱). آقاخان نهایتاً به دستور مظفرالدین شاه قاجار اعدام شد و شاید بتوان او را نخستین روشنفکر اعدام شده ایران دانست.
همچنین نباید از نقش جنبش باب در شکلگیری نگاه نقادانه به مذهب و سنتهای ایرانی غافل شد. جنبش باب اگرچه به شدت سرکوب و محکوم شد ولی اندیشههای ایرانی را تا اندازهای متأثر کرده و به شکل غیرمستقیم بر نگاه ایرانیان به دین تأثیر گذاشت.
در این دوران گروههای روشنفکر در گروهها و انجمنهای پنهانی متشکل شدند. از جمله این انجمنها میتوان بهفراموشخانه میرزا ملکم خان، لژ بیداری ایران، انجمن آدمیت و انجمن ترقی اشاره کرد. این گروهها با پخش اعلامیهها و انتشار روزنامهها افکار خود را منتشر میکردند. این گروه به لزوم اصلاحات سیستم ارضی و اداری و کم شدن نقشروحانیون از جامعه و نیز محدود ساختن حاکمان در چهارچوب قانون تأکید میکردند.
با پیروزی مشروطه خواهان و آزادی نسبی شکل گرفته در مطبوعات، روشنفکران ایرانی جایگاه اجتماعی و سیـاس*ـی خود را پیدا کرده و از همان آغاز با روحانیت و دربار به مشکل برخوردند. از جمله مهمترین این روزنامه نگاران روشنفکر میتوان به جهانگیرخان صوراسرافیل و علی اکبر دهخدا اشاره کرد. صوراسرافیل در جریان استبداد صغیر اعدام شده و به یکی دیگر از سمبلهای روشنفکری تبدیل گشت. از دیگر روشنفکران مؤثر در تاریخ سیـاس*ـی ایران باید به علیقلی خان سردار اسعد بختیاری اشاره کرد. او یکی از سه فاتح تهران جریان مشروطیت بود که به مقام وزارت جنگ و سردار سپهی رسید. او دو دوره در پاریس اقامت داشت و نهایتاً برای مبارزه با محمدعلی شاه به ایران آمده و با قشون بختیاری به تهران آمد.
پس از مشروطه روشنفکران را با نام فرانسوی انتلکتوئال و عربی منورالفکر میشناختند و بعدها روشنفکر بیشتر باب شد. در این دوره نگاه روشنفکران ایرانی به فرانسه بود. فرانسه به جهت آنکه درگیری مستقیمی در تحولات ایران نداشت و از سوی دیگر رقیب جدی استعمار انگلیس بود، پایگاهی برای تحصیل و اقامت ایرانیان بود. از آن زمان تا دوران پهلوی دوم، آشنایی با زبان فرانسه جزو ملزومات طبقه فرهیخته ایرانی بود و در واقع زبان فرانسوی جایگاه سنتی زبان عربی را به عنوان زبان تخصصی اهل فضل، تصاحب کرد. تقریباً همه آثار ادبیات و فلسفه و تاریخ غربی از راه زبان فرانسوی به فارسی برگردانده شد. با این حال نباید تأثیر اندیشه و فرهنگ انگلیس را هم نادیده انگاشت. چراکه اتفاقاً با توجه به پادشاهی بودن سامانه سیـاس*ـی ایران، نظام سیـاس*ـی مشروطه انگلیس که در آن پادشاه نمادین بوده و در سیاست دخالت نمیکرد، همواره الگوی فکری ایرانیان، حتی انگلیس ستیزانی چون محمد مصدق بود. همچنین نباید از نقش آمریکا به عنوان یک نیروی سوم در نبرد استعماری روس و انگلیس در ایران گذشت. آمریکا تا سال ۱۳۳۲ مورد احترام روشنفکران غیرچپ ایرانی بود. برعکس روسیه تزاری مهمترین دشمن روشنفکران قلمداد میشد. هرچند پس از کمونیستی شدن شوروی، روشنفکری چپ نگاهی توأم با احترام به شوروی داشت.
مهمترین شخصیتهای جریان روشنفکری ایرانی پس از مشروطه سید حسن تقیزاده، محمد علی تربیت علامه قزوینی، میرزاده عشقی، ملک الشعرای بهار، ابراهیم پورداوود، محمدعلی جمالزاده و حسین کاظمزاده ایرانشهر بودند که برخی از آنان به روزنامه نگاری نیز مشغول بودند و برخی از آنان در مجله ایرانشهر و مجله کاوه با یکدیگر همکاری کردند. این گروه به همراه سایر روشنفکران از جمله حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی،عبدالحسین تیمورتاش، سید احمد کسروی، فرخی یزدی، ملک الشعرای بهار،اربـاب کیخسرو شاهرخ، سید ضیاالدین طباطبایی، ایرج میرزا و عارف قزوینی چهرههای دیگر روشنفکری آن زمان بودند که نقش مهمی در تحولات سیـاس*ـی و اجتماعی ایران از جمله ظهور رضاشاه ایفا کردند.
از مهمترین خصوصیات روشنفکران نسل اول (دوران مشروطه) می توان به سه خصیصه اشاره کرد : نگاه متضاد (نه کاملاً مثبت و نه کاملاً منفی) به غرب بود. به این معنا که آنان از یکسو دستاوردهای فکری و علمی غرب را به ویژه در حوزه ساختار سیـاس*ـی و حکومت (نظام مردمسالاری) می ستودند. اما از سوی دیگر به سیاست های خارجی دولت های استعماری غربی (مثلاً انعقاد قرارداد ۱۹۱۹) به شدت حمله می کردند. در این زمینه می توان به اشعار میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی، و ایرج میرزا اشاره کرد. روشنفکران در این اشعار به شدت به انگلستان حمله کردند و به ویژه عمدتاً در اشعارشان موضعی ضد انگلیسی داشتند. لبه تیز این انتقادها، بیش از همه متوجه انگلیس و روسیه بود تا دیگر دول غربی (مثلاً آمریکا).
دومین خصوصیت مهم روشنفکران نسل اول دفاع از آزادی زنان و تأکید بر برابری مرد و زن و انتقاد از مناسبات رسوم و سنت های اجتماعی و فرهنگی بود که مانع حضور زنان در اجتماع می شد. در این زمینه نیز، شاعران روشنفکری مانند میرزاده عشقی، ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی، و ایرج میرزا اشعاری در مخالفت با حجاب زنان سرودند، زیرا آن را از جمله مهمترین موانع حضور زنان در جامعه می دانستند.
سومین خصوصیت نسل اول روشنفکران در ایران، انتقاد آنان از مذهب و نهادهای مذهبی بود. آنان به ویژه از مذهب به دلیل آمیخته شدن آن با خرافات از یکسو، و تصلب و تعصب فکری برخی از مذهبیون از سوی دیگر انتقاد می کردند. البته، در این زمینه، برخی مانند ایرج میرزا به مذهب و عوام مذهبی حمله می کردند، در حالیکه برخی دیگر از روشنفکران مانند میرزاده عشقی و ملک الشعرای بهار لبه تیغ تیز انتقاد خود را عمدتاً متوجه عوام و متولیان مذهب (روحانیون) می نمودند تا خود نهاد مذهب.
بالاخره، چهارمین خصوصیت نسل اول روشنفکران (که شاید بتوان گفت خصیصه مشترک روشنفکران ایرانی در تمام دوران معاصر بوده است)، انتقاد آنان از جامعه و مردم بود. آنها این انتقادها را عمدتاً متوجه آن دسته از آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی می دانستند که باعث عقب ماندگی ایران و مانع ترقی و حرکت سریع تر آن به سوی مدرنیته و مظاهر آن (مثل عقب نگهداشته شدن زنان) بود.
زمینه مناسبی که پس از صدور فرمان مشروطیت در مرداد سال و فضای باز سیـاس*ـی حاصل از آن برای فعالیت روشنفکران بوجود آمده بود، پس از قدرت گرفتن رضاخان از بین رفت. رضاخان، پس از به قدرت رسیدن—چه در دوره نخست وزیری و چه در دوران سلطنت—کوشید نسل اول روشنفکران را از میان بردارد. در این راه، برخی از روشنفکران به گونه ای فیزیکی حذف شدند . میرزاده عشقی در دوازدهم تیرماه سال ۱۳۰۳ به دستور رئیس نظمیه (شهربانی) وقت در خانه اش هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد و فرخی یزدی در هیجدهم مهر سال ۱۳۱۸ در زندان قصر به دست پزشک احمدی با آمپول هوا به قتل رسید. روشنفکران دیگر مانند ملک الشعرای بهار و عارف قزوینی زندانی، تبعید و یا خانه نشین شدند.
صادق هدایت از روشنفکران نسل اول
و خالق بوف کور
روشنفکران نسل دوم(دوران پهلوی اول)
با بر تخت نشستن رضا شاه دوره اول روشنفکری به پایان رسید و نسل دوم روشنفکری بوجود آمد. این نسل روشنفکری با الگو گیری از غرب سعی داشت که مفاهیم جدید غربی را در ایران پیاده سازد. سیاست همگن سازی فرهنگی و اجتماعی در آن دوره محبوبیت فراوانی یافته بود زیرا در غرب نیز چنین ایدههایی طرفداران بسیاری داشتهاست. ایجاد نهادهای جدید مانند مدرسه و دانشگاه از کارهای این گروه از روشنفکران بودهاست. این نسل بیش از آنکه همانند نسل قبلی در جهت مدرنیته و غربی شدن تلاش کند، بر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی ایران تکیه میکرد. از آنجایی که تفکر آن دوران برمبنای کشور تک فرهنگی استوار بوده لذا سرکوبی سایر فرهنگهای کشور به اوج خود رسید. ایدههایی نظیر تمدن بزرگ و تاریخ هزاران ساله و غیره محصول این نسل از روشنفکران بودهاست.
روشنفکران نسل سوم(دوران پهلوی دوم)
از اواخر دوران پهلوی یکم، روشنفکری چپ در ایران بنیاد گذاشته شد و شاید تقی ارانی و اسکندر میرزا را بتوان از مؤسسین این جریان دانست.
با ایجاد دانشگاهها و مدارس و اعزام بیشتر دانشجویان ایرانی به اروپا در دوره پهلوی یکم، ایرانیان با سرعت بیشتری با اندیشههای غربی آشنا شدند. بدین ترتیب زمینه ایجاد نسل سوم روشنفکری بوجود آمد؛ که خود را در دوران پهلوی دوم نمایان کرد. پس از سرنگونی رضاشاه و ترور احمد کسروی، روحانیت و نگاه دینی بر نگاه سکولار و روشنفکری چیرگی یافت؛ و با جریان ملی شدن نفت و سپس سرکوب آزادیها در بسته شدن فضای سیـاس*ـی، روشنفکری سکولار ایرانی به شدت محدود شد. از آنان میتوان به حمید عنایت، پرویز ناتل خانلری و سید فخرالدین شادمان اشاره کرد.
اکثریت روشنفکران این نسل برخلاف نسل پیش غرب را نه تنها مقدس نمیشمرد بلکه آن را شیطانی و منحوس میدانست. دو نگرش متفاوت در این نسل نمود داشتهاست: اسلامگرایان و سوسیالیستها.
ویژگی مشترک این روشنفکران را میتوان در دو دسته خلاصه کرد. ۱- این روشنفکران جامعه و افراد جامعه را نقد میکردند و نیز در مورد رفتارهای درست و یا نادرست قضاوت میکردند و نیز تحت تأثیر توتالیتاریسم خواهان برپایی نظامی بودند که تنها دیدگاه خودشان در آن حاکم باشد. ۲- این نسل از نوگرایی بومی دفاع میکردند و از غرب و نظام آن متنفر بودند.
روشنفکری دینی
در سالهای جنگ سرد روشنفکری در سراسر جهان از جمله ایران دچار تاثیرپذیری فراوان شد. در کشورهای متحد با بلوک غرب از جمله ایران، فضا برای کار روشنفکران چپ کاملاً مسدود شد و همین باعث شد تا به روشنفکرانی که اجازه فعالیت در داخل داشتند، نگاه منفی وجود داشته باشد.
برخی از روشنفکران کوشیدند تا تلفیقی از آموزههای روشنفکری و فرهنگ ایرانی-اسلامی به دست دهند. آنها همچنین به شدت تحت تأثیر روشنفکران استعمارستیز کشورهای جهان سوم نظیر ماهاتما گاندی، اقبال لاهوری و فرانتس فانونبودند. از شاخصترین چهرههای این جریان میتوان به علی شریعتی و جلال آل احمد اشاره کرد. بخصوص این گروه با سعی در بهرهگیری از ظرفیتهای تشیع نقش عظیمی در مبارزه با حکومت پهلوی و برانگیختن جامعه به سوی انقلاب اسلامی داشتند.
در کنار اینان برخی از روشنفکران دینی بشدت مشغول به چالشهای اسلام و مدرنیته بودند. آنها سعی میکردند تا شرایط جدید را فهمیدنی سازند و موضعی مشخص در میانه تقابل اسلام و غرب ارائه دهند. البته این دسته دیدگاههایی بشدت متعارض دارند و اشتراکشان تعلق خاطر به مباحث فلسفی اسلامی و غربی است. از مهمترین چهرههای آن میتوان از علی شریعتی، مهدی بازرگان، عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری یاد کرد.
از دیگر ویژگیهای روشنفکری در دوران جنگ سرد (پهلوی دوم) اتهام بستن به آنان دربارهٔ شکستها و ناکامیهای ملی بود. سردسته این گروه علی شریعتی بود که میگفت: «من ادعا میکنم در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری امضای یک آخوند نجفرفته نیست؛ در حالی که در زیر همة این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست»
همچنین جلال آل احمد به ویژه با دو کتاب «غرب زدگی» و «در خدمت و خــ ـیانـت روشنفکران» تندترین حملات را به جریان روشنفکری داشت. او دربارهٔ شیخ فضل الله نوری از مخالفان مشروطه و یکی از مهمترین نمادهای جریان روحانیت و سنتی ایران که او را مقتول روشنفکران مشروطه میدانستند، مینویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد»
مرتضی مطهری اگرچه نه خودش و نه دیگران او را روشنفکر ندانستهاند ولی از مهمترین منتقدان و تحلیلگران جریان روشنفکری بودهاست. او نیز مهمترین اتهام روشنفکران معاصر ایران را غربزدگی سهوی یا خــ ـیانـت عمدی به اسلام و ایران میدانست.
روشنفکری از نگاه جلال آل احمد:«روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد وتعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری میکند و نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت میگذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی میگذارد.»
روشنفکران نسل چهارم
در این دوران با تغییرات اساسی در گروههای چپ ایران و نوسازی دیدگاههای سوسیالیستی براساس شرایط جدید بینالمللی و نیز با به پایان رسیدن شور و شوق اولیه انقلابی در ایران نسل جدید روشنفکری در ایران در حال پا گرفتن میباشد. این نسل روشنفکری که بیشتر در بین نسل جوان از حمایت زیادی برخوردار است سه نسل گذشته روشنفکری را رد میکند و بیشتر مایل به گفتگو و پذیرش نظرهای مخالف است و این نسل به جای بهرهبرداری مُدوار از غرب به مدرنیته توجه دارد. برخلاف نسلهای پیشین نظام چند حزبی و پذیرش منطقی غرب در این نسل رواج دارد.
روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعهاست که با دغدغههای انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیـاس*ـی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی میکنند.
تندیس اندیشهگر اثر رودن نماد
روشنفکری به شمار میآید.
تعریف
جمعبندی تعریفهای متعارض ارائه شده در رابـ ـطه با روشنفکری، نمیتوان که گزاره یا گزارههایی جامع و مانع را برای تعریف مفهوم روشنفکری ارائه داد. اما، بطور کلی، میتوان گفت که روشنفکری Intellectualism، به معنی مکتب تفکیک دو امر از همدیگر است. بههمین دلیل است که روشنفکری، به عنوان روح ممیز و انتقادی شناخته میشود. همچنین، از روشنفکری، به فلسفه اصالت هوش و قریحه یاد میگردد. این فلسفه، معتقد است که علم ناشی از عقلاست یا سادهتر اینکه علم را فقط، بهوسیله قریحه یا هوش میتوان بهدستآورد. بهطور کلی، اگر بخواهیم که واژه روشنفکر را تفسیر کنیم، گفته میشود که روشنفکران، کسانی هستند که اهل قضاوت عقلی و سنجشگرانه در امور هستند. بهطور خلاصه، روشنفکری غربی، مکتبی است بر اساس سه اصل روش علمی (بیکن و دکارت)، رفاه و خوشبختی (مور) و فایده انگاری (بنتام).
بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابـ ـطه با روشنفکر میتوان آن را چنین بیان داشت. روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعهاست که با دغدغههای انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیـاس*ـی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی میکنند.روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایستهها احساس مسئولیت و تعهد میکند.
روشنفکری در منظر کلی شامل مجموعه خصلتهایی است:
روشنفکر سیـاس*ـی بیرون از سیاست است، و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، حتی نسبت به گروههای هم آرمان هم تعلق و وابستگی ندارددارای امید به آینده و حرکت در آن جهت و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست.مخالف هرگونه عقب ماندگی و جهل و خرافهاست و در جهت رشد و نوسازی تلاش میکند.منتقد است و تحول خواهبا سه گروه تعامل ندارد:
1.اصحاب قدرت (دولت-حکومت)
2.اصحاب دین (کلیسا-روحانیت)
3.اصحاب ثروت (زمین داران-سرمایه داران)
برای اولین بار، واژه روشنفکر در ماجرای محکوم شدن ناعادلانه دریفوس و حمایت امیل زولا از وی بر میگردد. پس از محکومیت زولا، سیصدتن از اندیشمندان و نویسندگان در بیانیهای به حمایت از وی برخاستند که به «بیانیه روشنفکران» شهره شد.
تاریخچه:
جریان روشنفکری در قرون وسطی پا گرفت. دانشگاههای آن دوره محل تحصیل قشری بوده که به طور نسبی از قشر حاکم فئودال مستقل بودند.
قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی که از سدههای آخر قرون وسطی بهشمار میروند، مهبط پیدایش و مهد پرورش روشنفکری در غرب میباشند. بیتردید، روشنفکر غربی، در شهرها و جوامع مدنی غرب متولد شد و روشنفکری، از شهرها نشات یافت. تاریخ نگاران، قرن دهم و یازدهم میلادی را مبدأ شکلگیری کامل زندگی شهری برشمردهاند. با این وجود، روشنفکری، بهطور سنتی، در قرن دوازدهم میلادی، قابل تشخیص گردید. قرن سیزدهم میلادی که در غرب از آن، بهعنوان قرن اتحادیههای حرفهای، علمی و دانشگاهی یاد میشود، سرآغاز تشکلهای دانشگاهی و دانشجویی بود. در این قرن بود که بهتدریج، دانشجویان با تشکیل اتحادیهها و اجتماعات خویش، رفته رفته، از توان و قدرت زائد الوصفی برخوردار گردیدند. قرون پانزده و شانزده میلادی، سرآغاز رشد علوم و فنون و تحولات فکری و اجتماعی دراروپا است. در چنین شرایطی بود که توماس مور، در سال ۱۵۱۶ میلادی، در کتاب خود، بنام اتوپیا، جامعه ایدهآلی خود را که جزیره ایست در اقیانوس، با سازمانی اجتماعی، بر پایه رفاه و خوشبختی عموم، ترسیم کرد. سال ۱۶۲۰ میلادی، با انتشار کتاب ارغنون نوین، توسط فرانسیس بیکن، فیلسوف بزرگ انگلیسی که به پدر علوم تجربی شهرت دارد و همچنین، با انتشار کتاب گفتار در روش، توسط رنه دکارت متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی، فلسفه جدید مبتی برمشاهده و تجربه، رونق گرفت. بدین ترتیب، روشنفکری در غرب، یک نهضت آزاداندیشی بود، برای رهایی از حاکمیت افکار کلیسا. به بیان سادهتر، دانشمندان غربی، بعد از انقلاب فرانسه و یا مدتی قبل از آن، باین نتیجه رسیده بودند که دانش، فکر و فهم آنها از صاحبان کلیسا بیشتر است. فایده انگاری (یوتیلیتیتاریانیسم) که در آرای بنتام، به روشنی، بهعنوان فلسفهای کارآمد و مورد اقبال مطرح شد، یکی از ارکان نظم اخلاقی و سیـاس*ـی روشنفکران روزگار ما است. در یکصد سال گذشته، حوزه اندیشه در کشور ما، شاهد تکرار، تکرار و بازهم تکرار بوده است. چارچوب اندیشهای نویی توسط هیچ متفکر، نواندیش، روشنفکر و دگراندیشی عرضه نگشتهاست.
روشنفکری به معنی مدرن آن نخستین بار در جریان محاکمه آلفرد دریفوس مشاهده شد. این شخص یک افسر ارتشی بوده که به جرم خــ ـیانـت به جزایر شیطان تبعید شده بود ولی پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یافت گردید. در جریان محاکمه مجدد این افسر یهودی امیل زولا و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره نامهای با عنوانمن متهم میکنم به رئیس جمهور مینویسند که آن نامه به نام اعلامیه روشنفکران مشهور شد. این اقدامات منجر به عقبنشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار آمد.
جریانات روشنفکری نخستین بار در زمان به وقوع پیوستن انقلاب فرانسه تلاش نمودند تا اندیشههای خود را در جامعه اشاعه دهند. این قشر که برآمده از جریان آزادیهای سیـاس*ـی آن دوره بودند تلاش نمودند انسانمداری، افکار لائیک ولیبرالیسم را در جامعه رواج دهند. روشنفکران قرن ۱۸ مانند سخنگویان بورژوازی عمل میکردند و سعی در توجیه روابط حاکم بر جامعه آن روز داشتند. در قرن نوزدهم گروه جدید از روشنفکران سوسیالیست قوت گرفتند و برعکس روشنفکران نسل پیش علیه بورژوازی تبلیغ میکردند. ضدامپریالیسم در قرن بیستم نیز تأثیرات خود را بر روشنفکران به صورت ملموس تداوم بخشید.
جریان روشنفکری در ایران:
روند تاریخی جریان روشنفکری در ایران را میتوان در چهار گروه تقسیمبندی کرد.
روشنفکران نسل اول(دوران مشروطه)
در زمان حکومت دودمان قاجار و به ویژه در پی شکست ایران از روسیه قشر فرهیخته ایران به فکر کشف علل عقب ماندگی ایران و شکست آن از روسیه بودند. این شکست نظامی سران قاجار را هم برای رفع عقب ماندگی تشویق کرد. یکی از کسانی که در این امر مصر بود عباس میرزا بود که خود شاهد شکست ارتش ایران در جنگ با روسیه به علت عقب ماندگی فناوری نظامی بود. وی برای اولین بار دانشجویانی جهت تحصیل به اروپا ارسال کرد تا از فناوری آنها بهرهمند گردند (خرم رویی، ۱۳۹۱). اولین گروه از تحصیلکردگان ایرانی مانند میرزا ملکم خان و طالبوف بیشتر طرفدار حکومت بودند زیرا اولاً از داخل قشر حاکمه بودند و ثانیاً توسط دولت رشد کرده بودند. در دوران امیرکبیر شکاف بیشتری میان اصلاحگرها و محافظه کاران در دربار قاجار شکل گرفت که نهایتاً به پیروزی محافظه کاران انجامید.
یکی از مهمترین شخصیتهای ایرانی مؤثر بر جریان روشنفکری ایرانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) بود. او که اهل تبریز ولی مقیم گرجستان روسیه بود، با اینحال کتابهای مهمی به فارسی نوشت که از جمله آنها مکتوبات جلال الدولهاست. این کتاب را میتوان بیانیهای شورانگیز بر ضد سنتهای ایران عصر قاجاری دانست. رنسانسی در بازگشت به ارزشهای ایرانی و اعتراضی بر اندیشههای رایج ایران در سنجش با اندیشههای اروپایی.
در اواخر دوران ناصرالدین شاه روزنامههای ممنوعه که در خارج از کشور به چاپ رسیده و در داخل ایران مخفیانه پخش میشد نقش مهمی در جریان روشنفکری داشتند. به ویژه سه شخصیت، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و طالبوف تبریزی ادبیات مشروطه خواهی ایران را که بر پایه رنسانس ایرانی و روشنفکری بود سامان دادند. از میان این سه آقاخان کرمانی به ویژه با کتاب جنجالی خود سه مکتوب و کتابهای دیگری که در نقد تاریخ ایران داشت، تلاش کرد فلسفه تاریخ ایرانی را بنیاد بگذارد. آقاخان مقیم استانبول بود و در روزنامههای آوانگارد آنزمان یعنی روزنامه قانون و روزنامه اختر قلم میزد. او از آثار روشنفکران و فیلسوفان مدرن فرانسوی و انگلیسی به ویژه روسو، ولتر و اسپنسر بهره گرفت (خرم رویی، ۱۳۹۱). آقاخان نهایتاً به دستور مظفرالدین شاه قاجار اعدام شد و شاید بتوان او را نخستین روشنفکر اعدام شده ایران دانست.
همچنین نباید از نقش جنبش باب در شکلگیری نگاه نقادانه به مذهب و سنتهای ایرانی غافل شد. جنبش باب اگرچه به شدت سرکوب و محکوم شد ولی اندیشههای ایرانی را تا اندازهای متأثر کرده و به شکل غیرمستقیم بر نگاه ایرانیان به دین تأثیر گذاشت.
در این دوران گروههای روشنفکر در گروهها و انجمنهای پنهانی متشکل شدند. از جمله این انجمنها میتوان بهفراموشخانه میرزا ملکم خان، لژ بیداری ایران، انجمن آدمیت و انجمن ترقی اشاره کرد. این گروهها با پخش اعلامیهها و انتشار روزنامهها افکار خود را منتشر میکردند. این گروه به لزوم اصلاحات سیستم ارضی و اداری و کم شدن نقشروحانیون از جامعه و نیز محدود ساختن حاکمان در چهارچوب قانون تأکید میکردند.
با پیروزی مشروطه خواهان و آزادی نسبی شکل گرفته در مطبوعات، روشنفکران ایرانی جایگاه اجتماعی و سیـاس*ـی خود را پیدا کرده و از همان آغاز با روحانیت و دربار به مشکل برخوردند. از جمله مهمترین این روزنامه نگاران روشنفکر میتوان به جهانگیرخان صوراسرافیل و علی اکبر دهخدا اشاره کرد. صوراسرافیل در جریان استبداد صغیر اعدام شده و به یکی دیگر از سمبلهای روشنفکری تبدیل گشت. از دیگر روشنفکران مؤثر در تاریخ سیـاس*ـی ایران باید به علیقلی خان سردار اسعد بختیاری اشاره کرد. او یکی از سه فاتح تهران جریان مشروطیت بود که به مقام وزارت جنگ و سردار سپهی رسید. او دو دوره در پاریس اقامت داشت و نهایتاً برای مبارزه با محمدعلی شاه به ایران آمده و با قشون بختیاری به تهران آمد.
پس از مشروطه روشنفکران را با نام فرانسوی انتلکتوئال و عربی منورالفکر میشناختند و بعدها روشنفکر بیشتر باب شد. در این دوره نگاه روشنفکران ایرانی به فرانسه بود. فرانسه به جهت آنکه درگیری مستقیمی در تحولات ایران نداشت و از سوی دیگر رقیب جدی استعمار انگلیس بود، پایگاهی برای تحصیل و اقامت ایرانیان بود. از آن زمان تا دوران پهلوی دوم، آشنایی با زبان فرانسه جزو ملزومات طبقه فرهیخته ایرانی بود و در واقع زبان فرانسوی جایگاه سنتی زبان عربی را به عنوان زبان تخصصی اهل فضل، تصاحب کرد. تقریباً همه آثار ادبیات و فلسفه و تاریخ غربی از راه زبان فرانسوی به فارسی برگردانده شد. با این حال نباید تأثیر اندیشه و فرهنگ انگلیس را هم نادیده انگاشت. چراکه اتفاقاً با توجه به پادشاهی بودن سامانه سیـاس*ـی ایران، نظام سیـاس*ـی مشروطه انگلیس که در آن پادشاه نمادین بوده و در سیاست دخالت نمیکرد، همواره الگوی فکری ایرانیان، حتی انگلیس ستیزانی چون محمد مصدق بود. همچنین نباید از نقش آمریکا به عنوان یک نیروی سوم در نبرد استعماری روس و انگلیس در ایران گذشت. آمریکا تا سال ۱۳۳۲ مورد احترام روشنفکران غیرچپ ایرانی بود. برعکس روسیه تزاری مهمترین دشمن روشنفکران قلمداد میشد. هرچند پس از کمونیستی شدن شوروی، روشنفکری چپ نگاهی توأم با احترام به شوروی داشت.
مهمترین شخصیتهای جریان روشنفکری ایرانی پس از مشروطه سید حسن تقیزاده، محمد علی تربیت علامه قزوینی، میرزاده عشقی، ملک الشعرای بهار، ابراهیم پورداوود، محمدعلی جمالزاده و حسین کاظمزاده ایرانشهر بودند که برخی از آنان به روزنامه نگاری نیز مشغول بودند و برخی از آنان در مجله ایرانشهر و مجله کاوه با یکدیگر همکاری کردند. این گروه به همراه سایر روشنفکران از جمله حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی،عبدالحسین تیمورتاش، سید احمد کسروی، فرخی یزدی، ملک الشعرای بهار،اربـاب کیخسرو شاهرخ، سید ضیاالدین طباطبایی، ایرج میرزا و عارف قزوینی چهرههای دیگر روشنفکری آن زمان بودند که نقش مهمی در تحولات سیـاس*ـی و اجتماعی ایران از جمله ظهور رضاشاه ایفا کردند.
از مهمترین خصوصیات روشنفکران نسل اول (دوران مشروطه) می توان به سه خصیصه اشاره کرد : نگاه متضاد (نه کاملاً مثبت و نه کاملاً منفی) به غرب بود. به این معنا که آنان از یکسو دستاوردهای فکری و علمی غرب را به ویژه در حوزه ساختار سیـاس*ـی و حکومت (نظام مردمسالاری) می ستودند. اما از سوی دیگر به سیاست های خارجی دولت های استعماری غربی (مثلاً انعقاد قرارداد ۱۹۱۹) به شدت حمله می کردند. در این زمینه می توان به اشعار میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی، و ایرج میرزا اشاره کرد. روشنفکران در این اشعار به شدت به انگلستان حمله کردند و به ویژه عمدتاً در اشعارشان موضعی ضد انگلیسی داشتند. لبه تیز این انتقادها، بیش از همه متوجه انگلیس و روسیه بود تا دیگر دول غربی (مثلاً آمریکا).
دومین خصوصیت مهم روشنفکران نسل اول دفاع از آزادی زنان و تأکید بر برابری مرد و زن و انتقاد از مناسبات رسوم و سنت های اجتماعی و فرهنگی بود که مانع حضور زنان در اجتماع می شد. در این زمینه نیز، شاعران روشنفکری مانند میرزاده عشقی، ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی، و ایرج میرزا اشعاری در مخالفت با حجاب زنان سرودند، زیرا آن را از جمله مهمترین موانع حضور زنان در جامعه می دانستند.
سومین خصوصیت نسل اول روشنفکران در ایران، انتقاد آنان از مذهب و نهادهای مذهبی بود. آنان به ویژه از مذهب به دلیل آمیخته شدن آن با خرافات از یکسو، و تصلب و تعصب فکری برخی از مذهبیون از سوی دیگر انتقاد می کردند. البته، در این زمینه، برخی مانند ایرج میرزا به مذهب و عوام مذهبی حمله می کردند، در حالیکه برخی دیگر از روشنفکران مانند میرزاده عشقی و ملک الشعرای بهار لبه تیغ تیز انتقاد خود را عمدتاً متوجه عوام و متولیان مذهب (روحانیون) می نمودند تا خود نهاد مذهب.
بالاخره، چهارمین خصوصیت نسل اول روشنفکران (که شاید بتوان گفت خصیصه مشترک روشنفکران ایرانی در تمام دوران معاصر بوده است)، انتقاد آنان از جامعه و مردم بود. آنها این انتقادها را عمدتاً متوجه آن دسته از آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی می دانستند که باعث عقب ماندگی ایران و مانع ترقی و حرکت سریع تر آن به سوی مدرنیته و مظاهر آن (مثل عقب نگهداشته شدن زنان) بود.
زمینه مناسبی که پس از صدور فرمان مشروطیت در مرداد سال و فضای باز سیـاس*ـی حاصل از آن برای فعالیت روشنفکران بوجود آمده بود، پس از قدرت گرفتن رضاخان از بین رفت. رضاخان، پس از به قدرت رسیدن—چه در دوره نخست وزیری و چه در دوران سلطنت—کوشید نسل اول روشنفکران را از میان بردارد. در این راه، برخی از روشنفکران به گونه ای فیزیکی حذف شدند . میرزاده عشقی در دوازدهم تیرماه سال ۱۳۰۳ به دستور رئیس نظمیه (شهربانی) وقت در خانه اش هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد و فرخی یزدی در هیجدهم مهر سال ۱۳۱۸ در زندان قصر به دست پزشک احمدی با آمپول هوا به قتل رسید. روشنفکران دیگر مانند ملک الشعرای بهار و عارف قزوینی زندانی، تبعید و یا خانه نشین شدند.
صادق هدایت از روشنفکران نسل اول
و خالق بوف کور
روشنفکران نسل دوم(دوران پهلوی اول)
با بر تخت نشستن رضا شاه دوره اول روشنفکری به پایان رسید و نسل دوم روشنفکری بوجود آمد. این نسل روشنفکری با الگو گیری از غرب سعی داشت که مفاهیم جدید غربی را در ایران پیاده سازد. سیاست همگن سازی فرهنگی و اجتماعی در آن دوره محبوبیت فراوانی یافته بود زیرا در غرب نیز چنین ایدههایی طرفداران بسیاری داشتهاست. ایجاد نهادهای جدید مانند مدرسه و دانشگاه از کارهای این گروه از روشنفکران بودهاست. این نسل بیش از آنکه همانند نسل قبلی در جهت مدرنیته و غربی شدن تلاش کند، بر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی ایران تکیه میکرد. از آنجایی که تفکر آن دوران برمبنای کشور تک فرهنگی استوار بوده لذا سرکوبی سایر فرهنگهای کشور به اوج خود رسید. ایدههایی نظیر تمدن بزرگ و تاریخ هزاران ساله و غیره محصول این نسل از روشنفکران بودهاست.
روشنفکران نسل سوم(دوران پهلوی دوم)
از اواخر دوران پهلوی یکم، روشنفکری چپ در ایران بنیاد گذاشته شد و شاید تقی ارانی و اسکندر میرزا را بتوان از مؤسسین این جریان دانست.
با ایجاد دانشگاهها و مدارس و اعزام بیشتر دانشجویان ایرانی به اروپا در دوره پهلوی یکم، ایرانیان با سرعت بیشتری با اندیشههای غربی آشنا شدند. بدین ترتیب زمینه ایجاد نسل سوم روشنفکری بوجود آمد؛ که خود را در دوران پهلوی دوم نمایان کرد. پس از سرنگونی رضاشاه و ترور احمد کسروی، روحانیت و نگاه دینی بر نگاه سکولار و روشنفکری چیرگی یافت؛ و با جریان ملی شدن نفت و سپس سرکوب آزادیها در بسته شدن فضای سیـاس*ـی، روشنفکری سکولار ایرانی به شدت محدود شد. از آنان میتوان به حمید عنایت، پرویز ناتل خانلری و سید فخرالدین شادمان اشاره کرد.
اکثریت روشنفکران این نسل برخلاف نسل پیش غرب را نه تنها مقدس نمیشمرد بلکه آن را شیطانی و منحوس میدانست. دو نگرش متفاوت در این نسل نمود داشتهاست: اسلامگرایان و سوسیالیستها.
ویژگی مشترک این روشنفکران را میتوان در دو دسته خلاصه کرد. ۱- این روشنفکران جامعه و افراد جامعه را نقد میکردند و نیز در مورد رفتارهای درست و یا نادرست قضاوت میکردند و نیز تحت تأثیر توتالیتاریسم خواهان برپایی نظامی بودند که تنها دیدگاه خودشان در آن حاکم باشد. ۲- این نسل از نوگرایی بومی دفاع میکردند و از غرب و نظام آن متنفر بودند.
روشنفکری دینی
در سالهای جنگ سرد روشنفکری در سراسر جهان از جمله ایران دچار تاثیرپذیری فراوان شد. در کشورهای متحد با بلوک غرب از جمله ایران، فضا برای کار روشنفکران چپ کاملاً مسدود شد و همین باعث شد تا به روشنفکرانی که اجازه فعالیت در داخل داشتند، نگاه منفی وجود داشته باشد.
برخی از روشنفکران کوشیدند تا تلفیقی از آموزههای روشنفکری و فرهنگ ایرانی-اسلامی به دست دهند. آنها همچنین به شدت تحت تأثیر روشنفکران استعمارستیز کشورهای جهان سوم نظیر ماهاتما گاندی، اقبال لاهوری و فرانتس فانونبودند. از شاخصترین چهرههای این جریان میتوان به علی شریعتی و جلال آل احمد اشاره کرد. بخصوص این گروه با سعی در بهرهگیری از ظرفیتهای تشیع نقش عظیمی در مبارزه با حکومت پهلوی و برانگیختن جامعه به سوی انقلاب اسلامی داشتند.
در کنار اینان برخی از روشنفکران دینی بشدت مشغول به چالشهای اسلام و مدرنیته بودند. آنها سعی میکردند تا شرایط جدید را فهمیدنی سازند و موضعی مشخص در میانه تقابل اسلام و غرب ارائه دهند. البته این دسته دیدگاههایی بشدت متعارض دارند و اشتراکشان تعلق خاطر به مباحث فلسفی اسلامی و غربی است. از مهمترین چهرههای آن میتوان از علی شریعتی، مهدی بازرگان، عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری یاد کرد.
از دیگر ویژگیهای روشنفکری در دوران جنگ سرد (پهلوی دوم) اتهام بستن به آنان دربارهٔ شکستها و ناکامیهای ملی بود. سردسته این گروه علی شریعتی بود که میگفت: «من ادعا میکنم در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری امضای یک آخوند نجفرفته نیست؛ در حالی که در زیر همة این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست»
همچنین جلال آل احمد به ویژه با دو کتاب «غرب زدگی» و «در خدمت و خــ ـیانـت روشنفکران» تندترین حملات را به جریان روشنفکری داشت. او دربارهٔ شیخ فضل الله نوری از مخالفان مشروطه و یکی از مهمترین نمادهای جریان روحانیت و سنتی ایران که او را مقتول روشنفکران مشروطه میدانستند، مینویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد»
مرتضی مطهری اگرچه نه خودش و نه دیگران او را روشنفکر ندانستهاند ولی از مهمترین منتقدان و تحلیلگران جریان روشنفکری بودهاست. او نیز مهمترین اتهام روشنفکران معاصر ایران را غربزدگی سهوی یا خــ ـیانـت عمدی به اسلام و ایران میدانست.
روشنفکری از نگاه جلال آل احمد:«روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد وتعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری میکند و نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت میگذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی میگذارد.»
روشنفکران نسل چهارم
در این دوران با تغییرات اساسی در گروههای چپ ایران و نوسازی دیدگاههای سوسیالیستی براساس شرایط جدید بینالمللی و نیز با به پایان رسیدن شور و شوق اولیه انقلابی در ایران نسل جدید روشنفکری در ایران در حال پا گرفتن میباشد. این نسل روشنفکری که بیشتر در بین نسل جوان از حمایت زیادی برخوردار است سه نسل گذشته روشنفکری را رد میکند و بیشتر مایل به گفتگو و پذیرش نظرهای مخالف است و این نسل به جای بهرهبرداری مُدوار از غرب به مدرنیته توجه دارد. برخلاف نسلهای پیشین نظام چند حزبی و پذیرش منطقی غرب در این نسل رواج دارد.
دانلود رمان و کتاب های جدید
تالار نقد نگاه دانلود