جامعه خارجی شباهت و تفاوت های فرهنگی ملل مختلف

Hima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/17
ارسالی ها
11,195
امتیاز واکنش
32,291
امتیاز
1,119
شباهتهای انسانها بسیار است چرا که آدمی در تمام نقاط دنیا برای زندگی تلاش می‌کند و شغلی برای خود دست‌و‌پا کرده و تشکیل زندگی می‌دهد و بچه‌دار می‌شود و با خویشان و نزدیکان و دوستان خود معاشرت می‌کند. انسانها قوانینی برای خود وضع می‌کنند و آداب و فرهنگ و سنن برای جامعه بوجود می‌آورند. آنان برای زندگی خود خانه، روستا و شهر می‌سازند و از خانواده و کشورشان حفاظت و دفاع می‌کنند و بسیاری شباهتهای دیگری نیز دارند.

و اما انسانها تفاوتهایی هم دارند بخصوص تفاوت فرهنگی و آداب و رسوم. تفاوت فرهنگی بین مردمان قاره‌ها، کشورها و مناطق مختلف و شهرها و روستاها وجود دارد. مثلا مردمان قاره آسیا با قاره آمریکا متفاوت است همچنین با مردمان اروپا و آفریقا. آسیایی‌ها بیشتر مردم آداب‌دان، متواضع، مودب و با حجب و حیا هستند و به دیگران احترام زیادی قائل می‌شوند و در بعضی مواقع هم ظاهرسازند و منویات درونی خود را بروز نمی‌دهند و تا حدودی پیچیده هستند. در این قاره کهن آداب و رسوم و سنتهای زیادی وجود دارد که از هزاران سال پیش توسط مردمان این قاره بوجود آمده است و در بیشتر موارد هنوز هم پابرجا هستند. سنت هایی که اصالت مردم هر سرزمین را از دیگران متمایز می‌سازد. به عنوان مثال چینی‌ها سنتهای مخصوص خود را دارند و هندی‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌ها و اعراب و ... نیز همینطور.

مردم ایران هم با مردم دیگر کشورها تفاوت دارند. به طور مثال مردم برخلاف آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که مردم خونسرد و بی‌تفاوت و تا حدود زیادی منضبط هستند، مردمی خونگرم، زودجوش و تا حدود زیادی دلسوز هستند و نمی‌توانند بی‌تفاوت باشند چرا که مردمی باعاطفه و مهربان و بسیار مهمان‌دوست هستند و بیشتر مواقع به کمک دیگران می‌شتابند و آنان را تنها نمی‌گذارند. درد و رنج همنوع خود را تحمل نمی‌کنند و به راحتی از کنارش نمی‌گذرند. ایرانیان در دنیا به مهمان‌دوستی معروفند و مردمان دیگر کشورها که به ایران سفر می‌کنند از این خصلت ایرانیان به نیکی یاد می‌کنند. ایرانیها انسانهای سخت‌گیری نیستند و به راحتی گذشت می‌کنند و از خطاهای دیگران می‌گذرند و مردمان ایران بخشنده و سخاوتمند هستند و تا حدودی هم به دست و دلبازی معروفند هرچند در مواردی هم خصوصیات منفی هم دارند که البته خصوصیات مثبتشان آنرا می‌پوشاند و قابل اغماض است، ایرانیها جمع‌دوست هستند و از تنهایی گریزان و گوشه‌گیری و انزواطلبی را نمی‌پسندند و اگر اوضاع اقتصادی‌شان خوب باشد دوست دارند رفت و آمد زیاد داشته باشند و از معاشرت با دیگران لـ*ـذت می‌برند.

فرهنگ یک سیستم مشترک باورها- ارزش‏ها و روش‏هاست که به مرور زمان گروهی از مردمان در یک بخش از جهان اختیار می‏کنند. به سخن دیگر فرهنگ را می‏توان راه زندگی دانست، راهی که افراد یک ملّت در برابر یکدیگر و در مقابله با محیط برای بهتر زیستن برگزیده‏اند و از نسلی به نسل دیگر از راه یادگیری منتقل می‏شود.

عقل و اندیشه در مواجهه با فرهنگ به کار می‏ افتد و فرهنگ نیز در پرتو عقل و اندیشه به جلو رانده می‏شود. هسته ی اولیه ی شخصیت انسان اگرچه در ابتدا در آغـ*ـوش مادر جوانه می‏زند، امّا در دل فرهنگ رشد می‏کند. فرهنگ با مغز انسان یا به عبارتی با عقل و اندیشه برخورد متقابل دارد. از این رو نباید فرهنگ را لایه‏ای دانست که روی مغز می‏نشیند. اگر یک پرده ی حریر زربفت را به نظر آوریم، مشاهده می‏شود الیاف ظریف ابریشم و طلا به دقت و ظرافت در هم بافته شده ‏اند. شخصیت نیز از بهم‏ آمیختگی فرهنگ با مغز ساخته و تافته می‏شود. تفاوت در آن است که پردهء حریر تغییر شکل نمی‏دهد، امّا چین و شکن‏ های مغز و دنباله‏ های سلولی و مواد شیمیایی داخل و خارج سلول‏های آن از زمان کودکی تا بلوغ پیوسته رشد می‏کند و سیری به کمال دارد و همزمان، با فرهنگی در تماس و تأثیر متقابل است که آن هم در حال تبلور و تجدد است.

ویلیام کاودیل (William Caudill )اولین دانشمندی است که با پژوهش‏های گسترده در رشتهء علوم انسانی نقش برخورد فرهنگ شرق با غرب را در رشد شخصیت انسان مطالعه کرده است. در یکی از این پژوهش‏ها، کودکان امریکایی با کودکان ژاپنی مورد تحقیق و مطالعه قرار گرفته‏ اند. از جمله نشان داده است که کودکان امریکایی نسبت به کودکان ژاپنی زودتر حرکات بدنی و بازی کردن و صحبت نمودن را شروع می ‏نمایند. دلیل آن را فرهنگ امریکایی می‏داند که مادران فرزند خود را هرچه زودتر به تحرک و تکلّم و آزادی و مستقل زیستن تشویق می‏ نمایند، در حالیکه در فرهنگ ژاپن مادر کودک را پیوسته به آرامش و مؤدب بودن و سر و صدا نکردن و به خود وابسته بودن تشویق می‏نماید.

پژوهش‏های مستند نشان می‏دهد که کودکان امریکایی نسبت به سایر کودکان در جهان زودتر شروع به حرف زدن می‏نمایند، زودتر به راه می‏ افتند و کارهای خود را مانند غذا خورن، لباس پوشیدن و بند کفش بستن را زودتر انجام می‏دهند.

فرهنگ غرب جوان را فردگرا و فارغ از هر مسئولیتی نسبت به خانواده بار می‏آورد، امّا در فرهنگ شرق و از جمله در فرهنگ کشور عزیزمان ایران، اطاعت از پدر و مادر واجب است و جوان احساس مسئولیت در قبال خانواده می‏کند.

از جمله تفاوت فرهنگ شرق و غرب را می‏توان چنین شمرد:

همکاری در شرق و رقابت در غرب، ادامه ی رابـ ـطه ی جوانان پس از ازدواج با خانوادهء خود در شرق، و جدایی آنها و تشکیل خانوادهء هسته ‏ای در غرب، علاقه و اشتیاق به گذشته در شرق و توجه بیشتر به آینده در غرب، اعتقاد به سرنوشت در شرق و سرنوشت سازی در غرب، کنار آمدن با طبیعت در شرق و غلبه بر طبیعت در غرب، سنتی بودن در شرق و نو آوری و ابتکار در غرب، رعایت ادب و آداب در شرق و بی‏ اعتنایی به شؤون و آداب در غرب.

بزرگترین فشار روحی در برخورد دو فرهنگ برای کسانی است که به اجبار از فرهنگ اولیه جدا شده و در نقطهء جغرافیایی دیگری ساکن گردیده و از حمایت‏های اجتماعی و روابط دوستانه و فامیلی خود محروم شده‏اند. بدون استثناء این فشار هر گروه سنی مانند نوزادان، کودکان، جوانان، و بزرگسالان را متأثر می‏کند.

از پیش گفته شد که هسته ی اولیه شخصیت کودک، در آغـ*ـوش مادر به وجود می‏آید، امّا این آغـ*ـوش مادر در غرب به لحظه ی تولد محدود شده است، زیرا بزودی نوزاد شیشه ی شیرخوری را از دستان دیگر گرفته و در گهواره ی خود بدون حضور مادر باید آن را بنوشد. ساختار اقتصادی غرب همراه با نهضت زنان و فمینیسم مادران را به حضور فعال در جامعه می‏خواند. در منزل نشستن و خانه‏داری کردن و بچه‏داری را دون شأن خانم ‏ها می‏ دانند. مهاجرینی که از شرق به غرب می‏ آیند، ناگهان میزان‏ها را دگرگون می‏بینند. برای ادامه ی حیات، پیر و جوان باید کار کنند. اگر در چین پدر بزرگ و مادر بزرگ پرورش کودک را بر عهده دارند و اگر در افریقا به خواهر بزرگتر و برادر بزرگتر این وظیفه محول می‏شود، در غرب این میزان‏ها باید زیر و رو شود. همه باید کار کنند تا صورت حساب‏ها در پایان ماه پرداخت شود. برای نوزاد و کودک هم برنامه‏ ریزی شده است. آنها باید برای ساعات طولانی در شیرخوارگاه‏ ها و یا کودکستان‏ها بسر برند، تا مادرِ خسته و پدرِ خسته‏تر و پدر بزرگِ درمانده و مادر بزرگِ از دست رفته، کودکان را که از همه ی آنها کوفته‏ ترند، به خانه آورده هر یک بتواند در گوشه‏ای در عالم خود فرو رود.

در مورد نوجوانان گفتنی است که از آسیای جنوب شرقی خانواده‏هایی که به امریکا می‏ آیند، پسران نوجوان به علت یادگیری سریع زبان و پذیرش فرهنگ جدید، به کار گمارده می‏شوند و در ابتدا تنها نان‏ آور خانواده می‏شوند. به سخن دیگر این نوجوان بدون آن که دوران بلوغ را بگذراند، باید نقش فرد بالغ را ایفا کند و در همان حال در کنار خود، جوان امریکایی را مشاهده می‏کند که برای چند سال دوره ی بلوغ خود را با کیفیات ویژه ی آن می‏گذراند تا بالغ شود و آماده ی کار و قبول مسئولیت و آن هم برای خودش بشود. در این راستا جوان ایرانی تدریجاً با دو فشار مقابل می‏شود. در خارج از خانه از وابستگی به خانه تحقیر می‏شود، و در داخل خانه از گرایش به فرهنگ غرب و تمایلات فردگرایی مورد سرزنش قرار می‏گیرد، و این در زمانی است که باید با تمرکز فکر و خیالی آسوده هویت خود را کسب نماید. امّا برخورد با فرهنگ بیگانه به او اجازه ی تفکر و تعمّق نمی‏دهد، تجزیه و تحلیل را مشکل می‏کند و قضاوت نادرست می‏شود. در نتیجه هویتی متزلزل و نااستوار برایش بجا می‏ماند..

زمانی که هویت پابرجا و قوی نیست، جوان در ابهام و تیرگی زندگی می‏کند. از برخورد با افراد پرهیز دارد و در هر حرکتی احساس تشویش و ضعف می‏کند. در مدرسه ناموفق است. تدریجاً مأیوس و ناامید و مآلاً افسرده می‏شود. افسردگی انرژی و انگیزه ی او را می‏کاهد و از توفیق باز می‏ماند. عدم موفقیت از یکسو و سرزنش و تحقیر از سوی دیگر او را خسته و درمانده می‏کند. برخورد جوانان ایرانی با فرهنگ غرب را نباید با این نمونه محدود کرد.

دو گروه دیگر از جوانان ایرانی در مقابله با فرهننگ غرب سر برآورده‏ اند. اول گروه بیشمار جوانان موفق‏ اند. آنها ژن ویژه‏ای به ارث بـرده و از تعلیم و تربیت مناسبی در خانه و مدرسه برخوردار بوده و از برکت هوش و استعدادی که به درستی پرورش یافته، در رشته‏ های فنی و علمی و اقتصادی و اجتماعی، در غرب پیشرفت شایسته نموده و احترام همگان را جلب کرده ‏اند.

امّا گروه دومی که تعدادشان زیاد نیست، نه به افسردگی مبتلا شده‏اند و نه موفق‏اند. آنها مجذوب و فریفته ی شیوه‏های "پست مدرنیسم" شده ‏اند.

منبع: alwaght
 
بالا